...قسمت قبلنفهمیدم چجوری شلوارمو کشیدم بالا و از خونه زدم بیرون رفتم توو پارک سر کوچه نشستم از قیافم معلوم بود که خیلی داغونم این رو یه مرد جا افتاده تقریبا شصت ساله که همه محل استاد صداش میزدن بهم گفت و نشست کنارم پرسید چی شده ،نمیتونستم حرف بزنم لبامو اویزون کردم به معنی نمیدونم. با خنده دست گذاشت روو شونم گفت بگو جوون میتونی روو من حساب کنی هرچی توو دلت داری رو بریز بیرونحس خوبی داشتم بهش دلم میخواست همرو براش تعریف کنم اما میترسیدم و لب باز نکردم ،شروع کرد از جوونی هاش حرف زدن و اینکه چه سختی ها و مشقت هایی کشیده عشقش ولش کرده و رفته اما نمیدونست درد من اینا نیست درد من چیزی بود که اگر براش تعریف میکردم معلوم نبود چه فکری راجع به من میکنهسیگار بهمن کوچیکشو از داخل جیب کتش دراورد و روشن کرد بعد خیلی اروم گفت نکنه مشکل مردونه داری با تعجب پرسیدم مشکل مردونه چیه گفت خب طبیعییه بعضی از مردها یه مشکلاتی دارن که فقط مردها دچار اون میشن پرسیدم مثلا چی ،کمی نزدیکتر شد و گفت بعضی از مردها دوست دارن با هم نوع خودشون سکس داشته باشنیک لحظه دنیا دور سرم چرخید لامصب از کجا فهمیده بود توو چشماش نگاه کردم و گفتم استاد !نه این چه حرفیهبا مهربونی گفت اشکالی نداره که چیز بدی نیست که بخای ازش فرار کنی من تورو میفهمم نگران نباش به کسی چیزی نمیگم فقط هروقت خواستی حرف بزنی یا حالت بهتر بشه بیا اینجا من هستمتوو این فکر بودم که چجوری میتونم بهش اعتماد کنم یا اصلا باید اعتماد کنم یا نه دلم نمیخاست سر از کارم در بیاره دوس داشتم یه جوری از دستش خلاص بشم که جواد صدام کرد از استاد خداحافظی کردم و رفتم جلوتر پیش جواد ،گفت بدو بیا بریم خونه الان مامانت اینا میان اگه ما تنها باشیم بد میشه ،بدون اینکه چیزی بگم بدنبالش راه افتادم کمی بعد گفت کونده مگه نگفتم یه ساعت دیگه بیا خونه چرا ابروی ابجیتو بردیگفتم کنجکاو شدم ببینم چکار میکنید فکر نمیکردم متوجه بشید اخه وقتی داشتم جق میزدم برای بار اول ابم اومد و دیگه نفهمیدم چی شد افتادم پایین از روو صندلیخندید و گفت یعنی ناراحت نشدی گفتم چرا ولی وقتی به این فکر کردم که میخاهید با هم عروسی کنید کمی اروم گرفتمجواد با خوشحالی گفت اره بابا نگران نباش منو ندا باهم عروسی میکنیم منتها الان نباید کسی بفهمهگفتم من به کسی نمیگم نگران نباش ،راستی ندا الان از دستم شاکیه؟جواد گفت اره ولی خب من درستش کردم تو هم به روش نیار فعلا گفتم اوکیفضای داخل خونه خیلی سنگین بود بعد از گذشت سه روز هنوز ندا باهام حرف نزده بود منم خیلی دم پرش نمیرفتم جواد هم شنبه صبح زود رفته بود پادگان و اخر هفته دوباره میومد خونمون دلم میخاست قبل از اومدن جواد با ندا حرف بزنم .جلوی مامان بابا نمیشد و معمولا وقتی شب واسه خواب میومد توو اتاقمون بخوابه خودمو میزدم به خواب و جرات نداشتم چیزی بگماونشب هم از صدای پاش فهمیدم داره میاد خودمو زدم به خواب اومد سراغ کشو لباس هاش لباس ورداشت رفت حمام تا برگرده همش اون لحظه هایی که زیر جواد داشت ناله میکرد ،از جلوی چشمام میگذشت صدای ناله هاش اون کون قلمبه و سفیدش سینه های تپلش و از همه مهمتر جق زدنم با دیدن سکسش با جواد برام خیلی جالب بوداروم دستمو بردم توو شورتم کیرمو گرفتم و شروع کردم جق زدن داشتم یواش پیش میرفتم که صدای در حمام اومد و ندا داشت میومد داخل چشمامو بستم و حرکت دستمو متوقف کردم احساس کردم اومد داخل اتاق شد لامپ رو روشن کرد خواستم یواشکی نگاه کنم اما ترسیدم با شنیدن صدای کشو های دراور فهمیدم که پشتش به منه ،چشمام رو باز کردم دیدم با حوله تنپوش ایستاده پشت به من داره شرت میپوشه بعد حوله رو از تنش دراورد بدون سوتین پشت به من نشست روی صندلی کوچیک میز ارایشش داشت با موهاش ور میرفتدیدن بدن زیبا و کون هوس انگیز ندا باعث شد کیرم توو دستم دوباره سفت بشه توو دلم گفتم کاشکی جواد الان بود و دوباره ابجیمو جلوی چشمم میکرد ،داشتم تصور میکردم این صحنه رو و دوباره جق زدم داشتم به اوج میرسیدم که ندا سشوار رو روشن کرد و صدای ناله های من توو صداش گم شدپنج شنبه بود و میدونستیم که جواد امروز میاد، ندا اومد پیشم و بهم گفت اگه بخوای ببخشمت و دوباره باهات حرف بزنم هرکاری که میگم باید بگی چشم گفتم باشه هرچی بگی گوش میکنمگفت بعد از شام برید توو اتاق وقتی مامان اینا خوابیدن من میام پیشتون تو باید بری دمه در مواظب باشی تا مامان اینا نیان من با جواد کار دارم گفتم چکار داری گفت به تو ربطی نداره کاری که گفتم رو انجام بده گفتم اگه بیان بیرون چی ؟گفت نترس صبر میکنم وقتی خوابیدن بیامبعد از شام با جواد رفتیم توو اتاق بعد از کمی خاطره بازی و چرت و پرت جا رو انداختم و دراز کشیدیم دل توو دلم نبود دوس داشتم مثله وحشی ها منو بکنه اما جواد انگار نه انگار به روی خودش هم نمیوورد ،دستمو بردم سمت کیرش خیلی جدی گفت نکنحس خیلی بدی داشتم یعنی چی اخه این چه رفتاری بود که که میکرد میخاستم بکشمش حرومزاده رو اما حس دادن من رو انقدر حقیر کرده بود که ملتمسانه دستمو بردم سمت کیر جواد از روی لباس کمی نوازش دادم و گفتم دلم برای کیرت تنگ شده ،دوباره دستمو گرفت و پس زد گفت بی خیال شو احسان ول کندیگه نمیتونستم تحمل کنم داشت گریم میگرفت کسی که تا چند ماه پیش التماسم میکرد تا اجازه بدم کیرشو بزار لای پام، الان که بهش میگم برات ساک میزنم سوراخی هم بهت میدم منو پس میزنه ،با عصبانیت بلند شدم گفتم تو چته عوضی چرا کلاس میزاری انقدر تا دیروز داشتی موس موس میکردی حالا چی شدهبا خونسردی گفت اون ماله اون وقتا بود الان یه کم خستم بیخیال شو گفتم الان خسته ای یا منتظری ندا بیاد باهاش حال کنی بخدا اگه بزارمخندید گفت این حرفا چیه احسان جان من چکار کنم اخه ،بابا ندا گفته حق ندارم باهات سکس کنم وگرنه من از خدامه اول تو برام ساک میزنی بعد ابجیت میاد اونم میکنم ،برو با خودش صحبت کن اگه راضی شد من تورو هم میکنمپیش خودم گفتم گوه توو این زندگی داشتم زندگیمو میکردما حالا این ندا واسه ما شده داستانندا اروم اومد دمه در و گفت احسان پاشو مامان بابا خوابیدن ،کشیدمش بیرون بهش گفتم تو به جواد گفتی باهام حال نکنه ،با چهره جدی گفت چجوری روت میشه به ابجیت این حرف رو بزنی برو مواظب باش رفت داخل و در رو بستبدجوری بهم توهین کرده بود نمیتونستم هم چیزی بهش بگم رفتم سرک کشیدم دیدم مامان اینا خوابن برگشتم رفتم صندلی رو اوردم تا از بالای در نگاه کنم لامپ خاموش بود و چیزی معلوم نبود اومدم پایین و فقط صداشون رو میشنیدمجونم قربونت برم یه هفتس منتظرم دوباره این لباتو بخورم هر شب توو پادگان خواب تورو میبینم عشقممنم دلم برات تنگ شده بود عزیزماون سینه هاتو در بیار ندا جون که میخام گاز گازش کنماوخ نه گاز نگیر جاش میمونه یهو مامانم میبینهاشکال نداره اگه دید بگو جواد گاز گرفتهخخخخ دیوونه سرمو میبره مامانمدوباره دست به کیر شدم و شروع کردم جق زدن با صدای اه و ناله ابجیم زیر کیر جواد پسر عمم داشتم دیوونه میشدم دلم میخاست برم داخل و از نزدیک جق بزنم با صدای ارضا شدن ندا ابم اومدادامه داردنوشته: احسان