(واقعیت محض این موضوع …)وحیدم 29سالمهمتاسفانه خیلی دخترباز بودم …با دخترای خیلی زیادی دوس بودمباهمشونم سکس داشتمبا یه دختره چاق دوس بودم خیلی سکس داشتیم یه روز به من گفتکوسمو بخور ،منم همیشه از اینکار متنفر بودمخلاصه خیلی اصرار کرد ،منم فقط دنبال بهونه بودم گفتم برم پایین حالا یه تف بندازم فقط اصلا حاضر ب لیسیدن نبودمچشتون روز بد نبینه نرسیده ب کوسش بوی گندش بلندشدداشتم بالا میاوردمکیرمم خوابید…بلند شدم گفتم پاشو گمشو با اون کوس بودارت…کثیف…اخه خیلی از اینکار بدم میومد ،اینم ک هنوز نزدیک کوسش بودم بوی گندش دیوانه کرد بیشتر بدم اومدگفت نه نه تو باعث شدی بوو بگیرم…خلاصه ریدم ب بدبخت دیک سکسم نکردم گفتم تو عفونت داری منم خبر نداشتمتا یه مدت همش ب خودش میرسید رفته بود هزارتا کرم و دارو گرفتاما فایده نداشت من بهش نمیریدم دیگهمیشه از آب کوس دخترا ک روی کیرم بود بدم میومد…تا اینکه من یه چندوقتی خیلی دنبال یه دختره بودم خیلی خوشگل و خوش هیکل بود پسرای زیادی پیگیرش بودن،،بعد یه مدت با هزار بدبختی باهاش تونستم اوکی بشم …حدودا 7ماه از رابطمون گذشته بود احساس میکردم دوسش دارم قلبا،با همه برای من فرق داشتفقط فقط با نگار بودم و طرف هیچ دختری نرفتم اخه نگار رو دست نداشت…خونه مجردی داشتم ،یه روز اومد خونمون بعد هفت ماه…یه ساعتی بودیم توو خونه سر یه جریانی بحثمون شد قهر کردهردومون ناراحت بودیم البته،،،اما بدنش اجازه نمیداد به هیچی دیگ فکر کنممیدونستم ک نگار یه دختر دست نخورده اسرفتم سمتش کلی نازشو خریدم …بزور شروع کردم ب لب گرفتنسرشو میچرخوند منم رفتم روی گردنش مثل وحشیا به جون گردنش افتادم تموم بدنشو کبود کردم ،عطر تنش خیلی سکسی بودگوشت نرم داشت که زیر دندون بازی میکرد …بدن گوشتیش بدجوری حالمو بد کرده بود من این حسو ب کسی نداشتم تا اون لحظه…درحالی ک زیاد باهام همکاری نمیکرد و سعی میکرد خودشو ازم جدا کنه…داشتم شکمشو مک میزدمدکمه شلوارشو باز کردم بزور کشیدم پایینناخوداگاه رفتم سمت کوسش ،،منی ک متنفر بودم از اینکار،،باخودم کفتم این دیگ خوردن داره…از روی شورت گاز میگرفتم ،،گرمای کوسش وحشیم کرده بودشورت و شلوارو دراوردم دستشو کرفته بود روی کوسش از خجالتمحکم دستشو زدم کنارکوس تپل و بدون لبه رو ک دیدم دهنمو اب افتادبا عشق میخوردم همینجوری تف راه افتاده بود از دهنممث سگ ب معنای واقعی کون و کوسشو لییس میزدمهیچیم بلد نبودم …ولی ارضا شدنش مهم نبود فقط کوسش ب دهن من مزه کرده بود برای لذت خودم میخوردمدو ساعت و خورده میخوردم فقط خسته نمیشدم…میگفت وحید توروخدا بس کن داره میسوزهاما ول کن نبودمنمیدونم چرا کوسش اینقد خوشمزه بود …اصرار داشتم بیا بهم یاد بده بگو کجاهاشو بیشتر بخورم،،اخه پرده داشت نمیتونستم ببرمم تووخودشو اویزون کرده بود از تخت من بزور گرفته بودمش فقط لیس میزدم کوس خوشگلشو…الانم تعریف میکنم دلم میخوادشقبل دوستی منو نگار 8ماه بود ک من بینیمو عمل کرده بودمخلاصه سه سال منو نگار با هم بودیم ،،کاره من شده بود لیسیدن کوسش ،دیگ خیلی حرفه ای شده بودم… مثل یه برده بودم ک پاهاشو دستشو کوس و‌کونش یه سره توو دهنم بود…دیگ رابطمون ک یه ساله شده بود پردشو زدم ،،قرار بود نامزدی کنیم اما قبولم نکرد…حتی بهم گفت من با این شرایطی ک پرده ندارم میمونم اما نمیتونم با تو ازدواج کنم…من عاشقش بودم خیلی اذیتم کرد خیلی عذابم داد بارهاتلافی همه دخترارو سرم دراورد و ولم کردمن عاشق خنده هاش بودم وقتی ارضا میشد…عاشق این بودم وقتی میخوردم خودشو جمع میکرد با ناله های ظریفش …میرفتیم کافه قبل اینکه برسونمش خونه یه جای خلوت وایمیسادم شروع میکردم ب لیسیدن کوس خوشگلش …شرط میذاشتیم حالا سر هر موضوعی منم شرط خوردن کوسش بودچندروز ک نمیذاشت…دیوونه میشدم خوابشو میدیدماون زیباترین کوس داشت خوشمزه ترین خوشبو ترینب جرات میگم توو سه سال رابطمون هیچوقت بوو نداد من دلم میخواست حتی مدفوعشم بخورمحتی در حین خوردن کوسش ازش خواسته بودم جیش کنه اما قبول نمیکردتا اینکه یه روز خیلی اصرار داشتم و تمووم تلاشمو کردم مجاری ادرارشو تحریک کنمیهو یه خورده شاش ریخت توو دهنم با دل و جون خوردمشآب سفیید غلیظ داشت ک تموم سر و صورتم سفید میشد…تموم پوزیشنارو انجام میدادم …دانشجو بود…میرفتم دانشگاه دنبالش میبردمش خونه فقط کوسشو میخوردم…حتی رفته بودیم یه اکیپ کویر مستم کرده بودیم،،چند ساعت یه سره توی چادر کوسشو میخوردم همینجوری آب میومد از کوسش منم قورت میدادم حتی هوام سرد بود رومون پتو بود من زیر پتو مشغول خوردن کوس نگار …دوست نگار ک همراهمون بود از بیرون چادر با نگار صحبت میکرد نگارم جوابشو میداد در حین صحبت کردن یهو ب نفس نفس میوفتاد…منم درحال لیسیدن…دیگ واسش عادی شده بود دقیقا مثل بچه ای بودم ک شیر میخواد سریع مامانش شیر میده…منم تا نق میزدم نگار کوسشو میکرد توو دهنم…خلاصه توو همه شرایط سره من لای پاش بود ک دیگ دماغم کج شدتازم عمل کرده بودم سریع حالت میگرفتمنم چون دو سه ساعت یه سره لیس میزدم ب دماغم فشار میومدولی هیچوقت هیچ کوسی کوس نگار نمیشه …لعنت ب اونی ک الان سرش لای پای نگاره…میدونم با یکی هست ،پسره هم خیلی نگارو دوس داره(البته دوس داشتن نگار کار سختی نیس)مطمئنم اونم با اشتیاق کوسشو میخوره ،،شاید باورتون نشه من هرشب خوابشو میبینم ،دلم لک زده یه بار دیگ مزه کوسشو بچشمنزدیک دو ساله باهم نیسیم و منم الان توو رابطم با یکی دیگ ولی حاضر نیستم کوسشو بخورم فقط سکس خالی میکنیمهیچوقت هیچکس رو قدر نگار دوست نخواهم داشت،هنوزم اسمش رو دستم تاتوی…الان رسما من موندم و حسرت آب کوس نگار ،،یه تاتوی اسمش ،،،کلی خاطرات تکرار نشدنی و یه بینی کج که رفتم دکتر وقت عمل ترمیم گرفتم…دکتره ازم پرسید چرا اینجوری شده ،موندم چی بگم …حالا هرچی من سکوت میکردم دکتر میگفت یه دلیلی دارهمیخواستم بگم وحیدم یه کوس لیس ماهر …وقتی همه زندگیت میشه یه کوس…سه سال عمرمو صرف لیسیدنش کردم…من میدونم الان توو دهن یکی دیگس ،من میدونم زبون یکی دیگ تووشه …اما من دلم لک زده یه بار دیگ مزشو بچشم…نگار اگ یه روزی این داستان خوندی بدون هیچوقت هیچکس تو نمیشه …نوشته: وحید
