هشدار:حاوی حرکات حال بهم زن⚠️🥕من اشپز یه رستوران سنتیم چند سالی میشه با زنم ازدواج کردم و طعم شیرین عشق رو چشیدیدم .سه سال اول زندگی همه چیز اروم بوداما از سال چهارم نمک زندگیمون کم بود پس… از بحث های جزئی شروع کردیم و رسید به کاناپه خوابی های مناونشب عجیب بعد از یه سکس عادی من حس کردم دیگه اون گرمای اولیه رو نداریم و رفته رفتهشعله های عشقمون سرد شده حس تلخی داشتمرفتار های سرد همسرم حتی روی اشپزیم تو اشپزخونه تاثیر میزاشت غذا هام به خوبی قبل نمیشدانگار فلفل زده باشنم داغ کرده بودم از اینطرف از بی محلی هاش خسته شده بودمحالا اون داشت کتاب جنایت و مکافات میخوند !!! بعضی وقتا خیلی خطرناک میشدبا خودم فکر کردم دستم چو نرسد به کوکو … خشکه پلو را فرو کو اما بازم جق زدن وقتی زن داری گزینه خوبی نیست خیانتم که هیچی اخه دل که سفره نیست پیش هر کسی بازش کنیمیه نگاه به اندام جذابش روی کاناپه انداختم یه نگاهم به کیر تشنه خودم نمیدونم اش نخورده و دهن سوختم برای چیهچشمامو بستم و فکر کردم الان توی یه اشپزخونمو جای زنم یه هلو تصور کردم 🍑اروم دستمو گذاشتم رو شونش که صدای غرغرش در اومد - چیه باز بلند شده کبابت؟ (کیرمو میگه😐)اروم شونه هاشو مالیدم - هر دودی که از کباب نیست(دود:توجه) با مهربونی پرسیدم چرا انقدر با من سرد شده و بی محلی میکنه و از همین ماست مالی هااونم بعد یه ماه زبون باز کرد که از سکس با من لذت نمیبره همه چیز تکراریه از زندگی با من خسته شده … اولش بهم برخورد اما یکم بعد هلومو با دلخوری نوازش کردم ، سيبزمينی نبودم که ناراحت نشمتصمیم گرفتم برای اینکه کدورت ها برطرف شه براش شام مورد علاقش ،فسنجونو بپزمگردوهای له شده رو ریختم توی تابه زنمم داشت سالاد درست میکرد .متوجه یه خیار خوش فرم توی سبد شدم 🥒یه لحظه یه فکری به سرم زد اروم رفتم سمتشو سرمو تو گردنش فرو بردم بی توجه داشت گوجه خورد میکرد گوششو لیس زدم که بی حرکت شدکم کم دستامو بردم لگنشو گرفتمو برش گردوندملب رو لبش گذاشتم لبای نرم و کلفتشو میک میزدم و نفس کم اوردم برای دومین بوسمون زبونمو بردم تو دهنش تا طعم شیرینشو بچشم سفت شدن سینه هاشو حس کردم اوف .میخوای توی اشپزخونه منو بکنی؟!!اره دقیقا روی همین میز ، بین سبزیجات خنديد شايد فقط باید خلاقیتمو بکار مینداختم . دکمه های شومیزشو باز کردم !هیچوقت تو خونه سوتین نمیبست و همزمان دستمو روی سینه هاش مالیدمو نوکشونو بین انگشت سبابه و فاکم میکشیدم دوباره نفس کم اوردمو بوسمون متوقف شداز چونش تا جناغ سینش مک زدم به صورت زیبا و گر گرفتش نگاه کردم چشماشو بسته بود پس نیشخندمو ندیددستمو انداختم به شلوار کشیش و با شرتش کشیدم پایین کی گفته زنا همیشه رئیسنرو زانو هام نشستم و سرمو بردم سمت کسش اروم کوچولوشو بوسیدم که صدای اهش بلند شد زبون داغمو روی کوچولوش نگه داشتمو با زبریش میکشیدم روش… با انگشتاش موهامو کشید خیلی داشت حال میکرد بلند شدمو بیخیال نگاه گله مندش .میخواستم خیارو بردارم لحظه اخر نظرم عوض شدهويج بلند تر بودنگاه بیقرارش باعث شد لباشو ببوسم همزمان شلوارکو تیشرتمو در اوردمهولش دادم رومیزو پاهاشو باز کردم خوبه که میز کوتاهه!به جای التم هویجو کردم تو کوسش اروم فرو بردم صدای نالش بلند شد با تعجب دستشو اورد پایین-هین چیکار میکنی؟!!!😧مچ دستاشو با یه دستم گرفتم هویج لیز شده بود تند تند با هویج میکردمشمن هیچکار نمیکنم عزیزم فقط هویج داره زنمو میکنهسعی میکرد بلند شه اما هر بار مانعش میشدمفهمیده بودم که شوکه و ناراحته اما منم کشک سابیده بودم که اخرش دوغ پتی بشه ؟سکس با منو دوست نداره!!؟ هههویجو تا نصفه بیرون اوردم. عشقمو برش گردوندمرو شکم رو میز خوابوندمخیاره که اول چشمو گرفته بود برداشتم بردم سمت دهنش بغض کرده بود دهنشو باز نمیکردبا زور باز کرد-خیسش کن وگرنه خشک خشک میکنمش توت.همینطور که خیارو ساک میزد بغضش شکست میدونستم عشق مغرورم غرورش شکسته اما اینهمون تنوعی بود که خودش خواسته بودیکم که ساکید لمبره هاشو باز کردم و خیارو اروم کردم توش …تنگ بود و دردش اومده بود منتظر شدم جا باز کنه نمیخواستم درد بکشه همینطور که با خیار میکرمش با ناراحتی گفتمبهتر از منن؟ از من خسته شدی؟ بهونه میاری که ترکم کنی؟!صدای هق هقش قلبمو به درد اورد خیارو کشیدم بیرونو بلندش کردم رو به شکم تکیه دادمش به دیوار و از پشت کیرم و یهو کردم تو کونش صدای اخش خشممو بیشتر کرد باعث شد محکم و سریع بکنمش و گردن سفیدشو گاز بگیرم با نفس نفس کنار گوشش نالیدمحالا کدوممون بهتریم ؟ من یا اون خیار؟ هوم؟ اخه من که اندازه یه خیارم برات ارزش نداشتم)بوی گردو های سوخته منو به خودم اورد اما دیدن کبودی های گردنش قلبمو مثل گردو ها سوزوندجای کبودی هاشو بوسیدم رفتم اجاقو خاموش کردم یعنی دل منم عین گردوها سیاه شده!؟شلوارکمو پوشیدمو رفتم تراس نیاز به هوای سرد اسمون داشتم تا التهابمو خنک کنهساناز دختر مغرور کارفرمای عوضیم بود که عاشقش شدمبا این که میدونستم یه دست دو تا هندونه برنمیداره اما رفتم خاستگاری لقمه بزرگتر از دهنم و با اصرار زنم شدنمیدونم چی رو اشتباه ریختم که طعم زندگیمون تلخ شدبا این حال من نمیخواستم از دستش بدموقتی از تراس رفتم میز شامو اماده کرده بود ساناز املت گزاشته بود موهاش خیس بود حتما رفته بود حموم !!! چه سريع ! چشماش داد میزد تمام مدت گریه کردهکار نصفه مونده سالادشو تموم کردم با همون خیار و هویج که زنمو کردن🥕+🥒با چندش اروم گفت-میخوای بخوریشون ؟! اوقمیخواستم همچیو درست کنمپس با یه لبخند کمرنگ از ری اکشن بامزش گفتماره من عاشق مزه زنممنوشته: اشپزی
4