سعید هستم 22 سالمهیک دختر خاله دارم به اسم بهناز که 25 سالشه و قبلا نامزده داشته ولی بعد از چند ماهی به تفاهم نرسیدن و از هم جدا شدناین اتفاق برای سال 97 هستشرابطه دختر خالم با خواهر من خیلی خوبه و اکثرا با هم هستندمنم از بچگی باهاش همبازی بودم و و تو عالم نوجوانی کلی با همدیگه شوخی های مختلف کرده بودیم و حتی همدیگه رو هم بوسیده بودیمخلاصه خاطرات تلخ و شیرین زیاد داشتم باهام و ارتباط خوبی داشتیم همیشه, البته به جز چند ماهی که نامزد داشت رابطه ما زیاد خودمونی نبود و بعد از اینکه از نامزدش جدا شده بود باز ارتباط ما بیشتر شده بود و خودش با من صمیمی تر شده بود و منم سو استفاده می کردم و شیطنت هم می کردم تو چت کردنهامون ولی اون اینجوری نبود اما مخالف این قضیه هم نبود و چیزی نمی گفتیک روز خونه ما بودخواهرم رفته بود دوش بگیره و قرار بود بره بیرون و من و دختر خالم نشسته بودیم تو هال و سرمون تو گوشیها بود که من یک کلیپ شیطنت آمیز تو اینستاگرام براش فرستادم, دیدش و خندیدمن خیلی شهوتم زده بود بالا و زدم به در پررویی و بحث رو راجب کلیپ باز کردم و کشوندمش سمتی که تاحالا سکس داشتی و این جور حرفها و اونم فقط میگفت سعید نگو این حرفها رو زشته و از این حرفهااما من راست کرده بودم و طاقتم تموم شده بود و رفتم سمتش و شروع کردم به اذیت کردنش و قلقلکش می دادم و اونم سعی می کرد از دست من در بره و فرار کنه و همینطور سعی می کرد که بلند بلند نخنده و فقط میگفت سعید اذیت نکن و بعد همینجوری کم کم قلقلک دادن تبدیل شد به مالیدن سینه هاش و کلا دیگه زده بودم به اون در و واقعا عقل و هوش از سرم پریده بوداونم مثلا مقاومت می کرد ولی بدش نمیومد واقعابعد راضیش کردم که لب بگیریم و یه کم لب گرفتیم و منم سیه هاش رو می مالیدم و قشنگ حس کردم شهوتی شدهگفتم بیا سکس کنیمانتظار نداشت همچین چیزی بگم و از تعجب چشاش گرد شد و گفت نه دیگه بسه بیخیال و کلا مودش عوض شدکلی باهاش حرف زدم راضیش کنم ولی گفت نه خواهرت الان میاد بیرون و دیگه بیخیال شواما من که هنوز صدای دوش آب رو از حموم می شنیدم گفتم هنوز وقت هست بیا سکس کنیم ولی راضی نمیشد که نمیشد و حرفش این بود که خواهرت میاد بیرونمن یک نقشه تو ذهن خودم کشیدم و بهش گفتم خب برو پشت در حموم به خواهرم بگو میخواهی بری خونتون و ازش خداحافظی کن ولی نرو بیرون و تو اتاق من قایم شو و بعد که خواهرم رفت بیرون ما سکس می کنیم و من خودم بعدا تو رو میرسونم خونتونهر چی اصرار کردم و گفتم میشه و شدنیه ولی دختر خالم میگفت نه و اینقدر طولش داد و مقامت کرد تا خواهرم از حموم اومد بیرون و دیگه منم بیخیالش شدمتا نیم ساعتی که خواهم داشت آماده میشد بره بیرون دختر خالم رو بی محلش کرده بودم و مثلا از دستش ناراحت بودماونم متوجه شده بود ولی به روی خودش نمی آوردبعد وقتی میخواستن برنیواشکی دور از چشمهای خواهرم کشوندمش یک گوشه و درحد ده ثانیه باز ازش لب گرفتم و سینه هاش هم مالیدماون روز گذشتچند هفته بعدش باز دختر خالم خونه ما بود و ما سه تایی تنها بودیمشب شده بود و من میدونستم احتمالش هست بعد از شام از من بخواد که برسونمش خونشون و واسه همین بدون اینکه شام بخورم رفتم خودم رو زدم به خواب که مثلا من خوابم و دختر خالم هم مجبور میشه شب همین جا بخوابهساعت تقریبا 12 بود و من گوشیمو برداشتم و آنلاین شدم و رفتم تو اینستا و واتساپ و از آنلاین بودنش متوجه شدم هنوز بیداره و رفتم گشتم یک پست شیطنت آمیز واسش فرستادم, سین کرد پست رو ولی هیچ واکنشی نشون ندادمن یه کم صبر کردم دیدم نه واقعا اینجوری نمیشه و رفتم شروع کردم باهاش چت کردم و گفتم خیلی ازت دلخورم و چی میشه که ما دختر خاله پسر خاله هستیم بتونیم نیازهای همدیگه رو براورده کنیم و کلی باهاش حرف زدم که ما با هم باشیم خیلی بهتره تااینکه با غریبه ها بریم ارتباط برقرار کنیم و خلاصه کلی از این حرفها و اونم زیاد حرف نمیزد و بیشتر شنونده بود و در کل حرف بهناز این بود که ما فامیل هستیم و می ترسم کسی بفهمه و آبرومون بره و از این چیزامن گفتم اگر تو بخواهی میشه و ازش خواستم فردا که خواهرم رفت دانشگاه تو خودت رو بزن به خواب و بمون خونه مابعد که خواهرم رفت با هم سکس می کنیمباز دوباره گفت نه فردا صبح خاله (مادر من تو بیمارستان شب کار بود) از سر کار میاد و می بینه من تو خونه هستم با تو تنها و زشته و از این حرفها و بازم راضی نمیشدبهش گفتم خب بیا الان تواتاق من سکس کنیم, باز دوباره حرف از ترس و اینکه سمانه ممکنه بیدارشه و ببینه من نیستم و زشته و …من بهش گفتم باشه حداقل بذار الان میام تا سمانه خوابیده من یه کم ازت لب بگیرمگفت نه بیخیال شو سعید ولی به هزار بدبختی و التماس راضی شد که من برم ازش فقط لب بگیرم و ازم قول گرفت که دیگه هیچ کاری نکنم و یک دقیقه ای برگردم تو اتاق خودممن رفتم تو اتاق خواهرمخواهرم روی تخت خودش خوابیده بود و بهناز رو زمینمن رفتم کنارش دراز کشیدم و روشو کرد به من و شروع کردم ازش لب گرفتن و سه چهار تا لب بیشتر ازش نگرفته بودم که گفت خب دیگه بسه برومن گفتم اذیت نکن و بازم ازش لب گرفتم و سینهه هاش رو هم می مالیدمتو لب گرفتن همکاری میکرد ولی هر چند ثانیه یه بار بر میگشت ببینه سمانه بیداره یا نه و بهم میگفت بسه دیگه برو سعیداما هر چی می گفت من بیخیال نمیشدم و اونم دید راضی نمیشم و نمیرم چرخید و پشتش رو کرد به من که مثلا من بیخیال بشم و برماما من نه تنها اینکه بیخیال نشدم بلکه خودم رو چسبوندم بهشاون میگفت سعید نکن بروولی من واقعا شهوت از وجودم زده بود بیرون و به حرفهاش گوش نمیدادم و بهش گفتم یه کم همینجوری حال میکنم و بعد میرماون دید من بیخیال نمیشم کلا آروم شد و من از خدا خواسته کیرم رو از روی شلوار می مالیدم به کونش و اون اصلا واکنش نشون نمی داد و منم پررو تر شدم و کیرم رو از شلوارکم در آوردم و همینجوری خودم رو می چسبوندم به کونشچند دقیقه ای همینجوری گذشتمن خواستم شلوارش رو بکشم پایین ولی خیلی مقاومت کرد و نذاشتبعد من دست چپم رو همینجوری از بالای شلوارش کردم تو شورتش و گذاشتم وسط کونش و کونش رو تو دستم فشار می دادمکونش هیچ مویی نداشت و من داشتم نوازشش می کردمو بعد کم کم دستم رو بردم وسظ پاهاش و کلا دستم رو بردم سمت کسشکسش یه کم مو داشت ولی تا دستم رفت سمت کسش, بهناز خودش رو سفت کرد که من به کارم ادامه ندم اما دیدم دستم خیس شده و فهمیدم خودش هم حشریه ولی ترس داره از بیدار شدن سمانهمن زورم بیشتر از سمانه بود و دستم رو تو همون حالت لای پاش نگه داشتم تا بیخیال شه و خودش رو شل کنهبعد از چند ثانیه با انگشتهام کسش رو می مالیدم و قشنگ خیسی و لزج بودن کسش رو حس می کردمبعد با اون یکی دستم پشت شلوارش رو تا زیر کونش کشیدم پایینطبق معمول بازم مقاومت میکرد اما من موفق شدم شلوار و شورتش رو بکشم پایینتاریک بود و چیزی دیده نمیشد واقعا اما همین که می دونستم کونش الان لخته کلی ذوق داشتمدستم رو از لای کونش در آوردم و کیرم رو بردم چسبوندم بهشتوقع داشتم مقاومت و اذیت کنه اما این کار رو نکرد منم آروم آروم کیرم رو کردم لای پاشدلم می خواست از همین پشت سر کیرم رو بکنم تو کسشبعد ازش سوال کردم که اوپنی یا نه, گفت نه اوپن نیستم (دروغ گفت) ولی من باور کردم و بعد من گفتم باشه و کیرم رو با آب دهنم خیس کردم و دوباره گذاشتم لای پاش و آروم آروم لاپایی می کردمشصدای حرکت کیرم که با تف خیس شده بود لای پای بهناز چنان زیاد بود که من هر لحظه ترس این رو داشتم که خواهرم از صداش بیدار نشه یه وقتاما واقعا شهوتی بودم و عقلم اصلا کار نمی کرد و به کارم ادامه می دادم و همینطور آروم آروم لاپایی می کردمشدو سه مرتبه کیرم رو آوردم بیرون و دوباره خیسش کردم و دوباره گذاشتم لای پاش تا اینکه آبم اومد همونجا وسط پاهاش هم خالیش کردم و بعد بوسیدمش و رفتم تو اتاق خودم و بعد رفتم کلی بهش پیام دادم و تشکر کردم و معذرت خواهی و کلی ایموجی بوس و قلب بهناز فقط سین کرد ولی هیچی نگفتتقریبا یک ماهی گذشته بود و من چندین بار بهناز رو تو خونه خودمون یا خونه خودشون دیده بودمبهنز سعی میکرد سنگین برخورد کنه اما من میزدم به پررویی و ازش لب می گرفتم و دیگه تو اینستا هم هر نوع پست سکسی هم که براش می فرستادم دیگه اوکی بود و کم کم می گفتیم و می خندیدیم و حتی لایکشون هم می کردیک روز دوباره مادرم شیفت شب بود و من و خواهرم تنها بودیم تو خونهخیلی دلم میخواست دوباره بهناز بیاد خونمونولی ظاهرا خبری نبوددلم میخواست به خواهرم بگم بهش زنگ بزنه و ازش بخواد بیاد خونه اما می ترسیدم بهمون مشکوک بشهرفتم به خود بهناز زنگ زدم و گفتم خاله (مادرم) شیفته و ما تنهایمامشب بیا خونمونبهناز گفت: دوست داری؟منم زدم به شوخی که آره چرا که نه ولی بهناز گفت نه نمیشهنزدیک بود هوا تاریک بشه و من تقریبا ناامید شده بودم و بیخیال شده بودم که متوجه شدم خواهرم زنگ زده بهش و ازش خواسته بیاد خونه مونمطمئن بودم که امشب هم باز میتونم باهاش حال کنموقتی اومد تو خونه و لبخند من رو دید و متوجه شد چه فکرهایی تو سرم دارم, با حالت خنده و شوخی بهم گفت نیشت رو ببنددو سه ساعتی با هم بودیم و پلی استیشن بازی کردیم و بعد از شام هر کسی رفته بود تو گوشی خودش و مشغول بود که من رفتم بهش پیام دادم و گفتم شب بیدار باش من دوباره وقتی سمانه خوابید میام تو اتاقگفت نه خطر داره این کار رو نکن و خلاصه هی از من اصرار از اون انکار و آخرش من با کمال ناامیدی بهش گفتم خب تو بیا توی اتاق من دو دقیقه کارمون تموم میکنیم و بعد برگرد تو اتاق سمانهاگر هم سمانه بیدار بشه فکر میکنه تو رفتی دسشوییپیامم رو دید و خوندش ولی جواب ندادمن نگاهش میکردم و باعلامت سر بهش میگفتم باشه یا نه؟! ولی باز هم جوابی نمی دادبعد از حدود نیم ساعتی پیام داده و فقط نوشته بود باشهمن خیلی خوشحال شده بودم و از خوشحالی کلی ایموجی بوس و قلب براش فرستادم و منتظر بودم هر چی زودتر سمانه بره بخوابه و خوابش ببره که بهناز بیاد تو اتاق منساعت حدودا یک شده بود که من دیدم خبری نیست و بهش پیام دادم سمانه هنوز بیداره ؟گفت نمیدونمگفتم فردا کلاس داره, احتمال زیاد دیگه خوابه, پاشو بیا این اتاقگفت صبر کن حالا چند دقیقه دیگهمن هم کیرم راست و قلبم هم با شدت بالا داشت میزد به طوری که صدای تپش قلب خودم رو کاملا می شنیدم و فقط منتظر بودم که بیادچند دقیقه گذشت دیدم اومد توی اتاقمباورم نمیشد که خودش اومدهاومد رو تخت کنار من سریع دراز کشید و بدون اینکه لامپی روشن کنیم همینجوری توی تاریکی شب مشغول لب گرفتن شدیم و بعد از چند ثانیه دستم رو از زیر لباسش بردم رو سینه هاش دیدم اصلا سوتین تنش نیست و شروع کردم به مالیدن سینه هاش و بعد دستم رو کردم تو شورتش و کسش رو می مالیدمبعد از چند دقیقه لب گرفتنخود بهناز لباسش رو داد بالا و سینه هاش رو از زیر لباس در آورد و با دست آوردشون جلو صورت من و منم فهمیدم که باید بخورمشمنم مشغول به خوردن سینه هاش شدم و بعد از چند دقیقه خودم بهش گفتم کست رو برات بخورم ؟اونم گفت بخوربهناز به پشت روی تخت دراز کشید و منم رفتم پایین شلوار و شورتش رو کلا در آوردم و شروع کردم به خوردن کسشهیچ مهارتی توی کس خوردن نداشتم و اولین دفعه ای بود که کس می خوردم و هر کاری هم انجام می دادم فقط از روی فیلمهای پورنی بود که دیده بودمبعد دیدم زبونم راحت میره تو کسش!و ازش سوال کردم که بهناز تو اوپنی ؟ گفت آره و گفت که با فلانی (نامزدش) از جلو سکس داشتهمن از تعجب شاخ درآورده بودم که چرا اونشب نذاشت از کس بکنمش و لاپایی کردم و از دستش هم دلخور شدم ولی به رو خودم نیاوردم ولی تو دلم خوشحال بودم که اشکال نداره الان از کس می کنمشبعد من داشتم کسش رو می خوردم و انگشت هم می کردم تو کسش و واقعا بهناز داشت حال میکردمن بلند شدم و شلوارک و شورتم رو درآوردم و بهش گفتم تو برام ساک میزنیگفت نه بدم میادمنم چیزی نگفتم و رفتم تو کارش که کیرم رو بکنم تو کسش و از کس بکنمبهناز بهم گفت صبر کنکاندوم داری ؟من گفتم نه کاندومم کجا بود آخهبهناز ناامیدانه گفت خب مراقب باش و هر وقت خواستی ارضا بشی سریع درش بیاریمنم گفتم باشهو خوشحال یک تف انداختم سر کیرم و میخواستم بکنم تو کسش ولی هر کار میکردم نمی تونستم کیرم رو بکنم تو کسش!هم واقعیتش اینکه بلد نبودم و هم اینکه اتاق کاملا تاریک بود و من حتی کسش رو هم نمی تونستم ببینم, چه برسه به اینکه ببینم سوراخش کجاستخلاصه بهناز فهمید مشکل چیه خودش کیر من رو بادستش گرفت و برد جلو کسش و گفت حالامنم فهمیدم یعنی الان باید کیرم رو فشار بدم بره تو کسشفشار دادم و کیرم رفت تو کسشیه لحظه یهویی به شدت کیرم دااااغ شداصلا شوک شدمیه حس خیلی عجیبی بودخیلی کسش داغ بود و یک حس خیلی خوبه لذت بخشی رو داشتم تجربه می کردم که تو عمرم تجربه نکرده بودمحدودا 7 8 تا تلنبه زدم, بهناز گفت سعید درش بیار دوباره خیسش کنمن هم همین کار کردم و بعد ایندفعه راحت تر تونستم کیرم رو بکنم تو کسش (بازم به کمک خود بهناز)و شروع کردم به تلمبه زدن و هنوز حتی یک دقیقه هم نگذشته بود که حس کردم داره آبم میاد و بهش گفتم داره میادبهناز گفت درش بیارمنم درش آوردم و روی شکمش تمام آبم رو خالی کردمبعد بلندشدم رفتم دستمال برداشتم و هم کیر خودم و هم روی شکم بهناز رو که بی حرکت روی تخت من افتاده بود رو تمیز کردمو منتظر بودم که بهناز لباسهاش بپوشه و برهولی دیدم تکون نمیخوره و بعد از چند ثانیه بهناز بهم گفت سعید برام میخوریمن ارضا شده بودم و دیگه حس شهوت از سرم پریده بود و دلم میخواست دیگه بلند بشه بره ولی گفتم باشه میخورم براترفتم رو کسش و دوباره شروع کردم به خوردن کسشچند دقیقه ای براش خوردم کسش رو و دیدم کیرم دوباره داره راست میشهو بعد بلند شدم و خواستم کیرم رو بکنم تو کسش که بهناز پرسید میخواهی چیکار کنیگفتم میخوام دوباره بکنمبهناز گفت اول برو دسشویی ادرار کن بعد بیامن بعدا فهمیدم دلیلش این بود که از کیر من که یک دفعه ارضا شده بودم هیچ اسپرمی تو کسش نره مثلا و مشکلی پیش نیادمنم رفتم دسشویی کارم زود انجام دادم و برگشتم و خواستم سریع تف کنم و کیرم رو بکنم تو کسش که بهناز بهم گفتنه یه کم دیگه برام بخور خودم بهت میگم کی بکنی توشمن گفتم باشه و باز رفتم سروقت خوردن کسش و باز چند دقیقه ای خوردم کسش رو که خودش گفت خب حالا بیامنم بلند شدم و با کمک خودش دوباره کیرم رو کردم تو کسش و خوابیدم روش و شروع کردم به تلمبه زدنایندفعه دیگه میتونستم حس کنم آبم دیر تر میادهمینجوری داشتم تلمبه می زدم که بهناز گفتسعید تند ترمنم فهمیدم باید شدت تلمبه زدنم رو بیشتر کنممنم تند تند شروع کردم به تلمبه زدن و بعد چند ثانیه یهو بهناز پاهاش دور کمر من جمع کرد و محکم با دستاش منو کشید تو بغل خودش و بعد انقباض شدیدی تو کسش حس کردممن مثلا داشتم سعی می کردم تلمبه بزنم ولی بهناز من رو محکم کشیده بود تو بغل خودش و گرفته بود و من نمی تونستم کاری کنمبعد بفهمیدم دختر خالم ارضا شدهوقتی ارضا شدیه کم شل تر شد و من شروع کردم دوباره به تلمبه زدنهمینطور که مشغول بودم بهناز بهم گفت سعید خواهشا زودتر تمومش کنمنم گفتم باشه و سعی می کردم تند تر تلمبه بزنم که زود ارضا بشموقتی بهناز ارضا شده بود کسش خیس تز از قبل شده بود و من دیگه نیاز نبود کیرم رو بیرون بیارم و تف کنم روشخلاصه بعد از یکی دو دقیقه ای دوباره من آبم اومد و خالی کردم رو شکمش دوباره و بعد بلند شدم تمیز کاری کردیم و بوسش کردم و یک لب از هم گرفتیم و بهناز بلند شد و سریع لباسهاش پوشید و رفت دسشویی و بعد رفت خوابیدمن و بهناز باز هم بعدا با هم سکس زیاد داشتیمولی این خاطره اولین سکس من بود که خیلی برام شیرین بود و دوست داشتم بیام اینجا به اشتراک بگذارمببخشید اگر طولانی شدنوشته: سعید
5