سلامیه داستان از اولین بردهاممن بهنازم و شدیدا علاقه دارم به اینکه مردا زیرم له بشن و عذاب بکشنوضع مالیم بد نیست اونقدری دارم که بتونم بدون نیاز به کار کردن اموراتم رو بگذرونمخوب دیگه بریم سراغ داستانتوی دانشگاه ما خیلی کم دختر بود و منم چشم دنبال دخترا بود( لزبینم) هر از گاهی یه پسره بور به اسم عماد میومد حرف میزدیادمه سر کلاس بودیم و بچها حرف میزدن باهم دیگهاستادمون یه مرد مذهبی شدید که همون اول من و چند تا از دخترارو انداخت بیرون بدون دلیلی و کفت برید حذف کنینمنم عصبی پاشدم داشتم میرفتم بیرون که عماد هم بلند شد و اومد بیرون با مننگام کرد و خیلی جدی گفت تو نباشی منم نمیخوام باشممنم که کلا محل سگ نمیدادم بهش نگاش کردم و رفتم سمت ماشینم که برم خونه تو مسیر پام پیچ خورد و مچم آسیب دیدعماد عین این سگا بدو بدو اومد گفت چی شدهباز نگاش کردم و چیزی نگفتمبزور خودم رو رسوندم دمه ماشیندیدم نمیتونم رانندگی کنمدیدم عماد داره مثل سگ منو نگاه میکنهبهش گفتم رانندگی بلدی ؟آره بهناز جونبهناز جون؟؟ زود خودمونی نشوشرمنده دیگه ما معمولا زود جوش میدیمگفتم منو برسون تهرانگفت چشم و اومد نشست پشت فرمون و گفت کجای تهرانمنم آدرس رو دادم بهشتو مسیر مچ پام بد جور درد میکردکفشم رو دراوردم ببینم چی شده که احساس کردم عماد داره هی زیر چشمی نگاه میکنه یکم مچ پام رو ماساژ دادم که گفت میخوای من ماساژ بدمگفتم اره بیااونم به دستش به فرمون بود و یه دستش به پای منیکم که ماساژ داد گفتم نمیخواد دیگه بسهپامو گذاشتم رو داشبورد و صندلیم خوابوندم و گفتم از رو ویز برو من میخوابم رسیدیم بیدارم کننزدیکای خونه بودم که احساس کردم یکی داره دست میزنه به پامچشام و باز کردم دیدم عماد وایساده جلو در و داره پاهامو ماساژ میدهریموت رو زدم گفتم برو تو ماشین رو که پارک کرد گفتم برو مرسی اونم عین سگاس حرف گوش کن گفت چشم و رفتچند ماهی گذشت که یه روز تو دانشگاه عماد گفت من عاشقتم و دوست دارم و ازین حرفابازم محل ندادم بهش آخه هیچ هسی به مردا ندارماومد گفت من حاظرم هر ماری برات بکنم و تا کنار تو باشمهمون لحظه یه فکری به ذهنم رسیدگفتم یه ماه امتحانی باید هر کاری گفتم انجام بدیاونم از خدا خواسته گفت چشم اما نمیدونست که چیا در انتظارشهیه هفته ای خریدای خونم رو انجام میداد و میومد تمیز میکردیکی از همین روزا بهش گفتم لباساتو دربیار اولش خیلی هنگ کرد و من ادامه دادم که مگه نمیخوای با من باشی پس سریع کامل لخت شوتو چند ثانیه عماد کاملا لخت جلوم وایساد و با یه نیشخنداومد سمتم که داد زدم همون جا وایسااز داد من خشکش زد گفتم طاقباز بخواب و هیچ دستی نمیزنی به من حالیتهیکم هنگ بود گفت باشهکرم رو برداشتم شروع کردم به جق زدن براش هم داشت حالم به هم میخورد هم میخواستم بزنم لهش کنم اما پله به پلهکیرش ۱۵ سانتی میشد دو بار کامل ارضاش کردم و رفتم سمت کشو از توش یه چسیستی برداشتمعماد بی حال بود چسیستی رو وصلش کردم و قفل رو زدم بهش ازش چندتا عکس و فیلمم گرفتمتا دید که چسیستی رو وصلش کردم اومد قاطی بازی در بیاره که با مشت محکم زدم تو تخماش از درد میپیچید به خودش سه چهار بار دیگه هم زدم تا کامل تسلیم شد و گوش کردبهش گفتم تو تا سه هفته دیگه بردهی کامل منی و هر کاری بخوام میکنم باهاتاونم از درد میپیچید و میدونسنت اگه غیر از موافقت کاری کنه هم درد میاد سراغش هم عکساش پخش میشه گفت باشهکه یکی دیگه زدم گفتم بگو بله ارباباون شب انداختمش تو توالت گفتم جات تا سه روز آینده اینجاسپاشم بستم با یه زنجیر به شیر آبصبح که شد رفتم توالت درو باز کردم دیدم خوابیدهبیدارش کردم گفتم سرت رو بزار دمه کفشور شلوارم رو دراوردم و شاشیدم رو کلشتا سه روز جرات ذرهای مخالفت نداشتبازش کردم گفتم بره حموم کامل خودش بشوره بیاد موهاشم کامل بزنهاومد بیرون منم شمع(وارمر) و طناب آوردم دست و پاهاش رو بستم و یه جوراب از لباس چرکا برداشتم کردم تو دهنش. دهنش خیلی جا دار بود سه تا جوراب جا شد بعدش با چسب محکم بستم دهنش رو که داد بیداد نکنهیه بادمجون برداشتم آروم آروم کردم توش تاحالا چیزی توش نرفته بود و کلی تقلا کردبادمجون رو با طناب و چسب نگه داشتم توش که هلش نده بیرون و خوب دردش رو بکشهاز چشماش هم ترس رو میشد دید هم درد هم لذتوارمرها کاملا آب شدن برداشتم و ریختم رو بدنش از درد و سوزش میپیچید اما کاری نمیتونست بکنهنوک سینش رو تمیز کردم از پارافین شمع و دو تا گیره کاغد ازین فلزی محکما زدم به سینشقرمز شد از دردرفتم سمت میز شلاقی که داشتم و برداشتم و زدم اول آروم آروم بعد سریعتر و محکمتربا ضربه هایی که میزدم تو تا گیرهها کنده شدن و اونم پیچید و غلت میزد از دردرفتم سر وقت بادمجونه آروم آروم تکونش دادم دیدم بدنش شل کرده دیگه و داره با کمی درد لذت میبرهدرش اوردم دیدم کثیفهسرش داد زدم مگه نگفتم خوب خودت رو بشور این چیه؟؟چسب دهنش رو باز کردم جورابارو دراوردم گفتم تمیز بشه والا کل هیکل کثیفت رو کبود میکنمدوباره انداختمش تو توالت و پاشم زنحیر کردم تا کاملا بفهمه به کجا تعلق دارهالانم از گذشت چندین ماه دیگه داره کامل با من زندگی میکنه به عنوان بردهتو فکرمه خواهر کوچیکش رو هم بیارم اینجا تا کامل بشهحالا تا بعد بیینیم چیمیشهنوشته: بهناز