_چی؟_دنبال یه دختر میگردم_دختر؟کی؟_اسمش رو …_هی رفیق بلند تر بگو بخاطر موزیک صداتو نمی شنوم_میگم اسمش رو نمیدونم ، فقط میدونم اینجا کار میکنه_ببین رفیق ما اینجا دختر های زیادی داریم ، از جاهای مختلف دنیا. نمیدونی اهل کجا بود؟_فکر کنم روس بود_آره چندتا دختر روس اینجا کار میکنن. سوتیناشون رو میبینی؟ هرکدوم پرچم یک کشور. پرچم سوتینشون ملیتشون رو میگه_هی میدونی اون یه خالکوبی زیر نافش داشت. یه جمله که به روسی نوشته شده بود_شرمنده رفیق من تازه کارم ، نمیدونم کی رو میگی فضای داخل تاریک بود ولی رقص نور گاهی چهره ها رو نمایان میکرد. سبز،بنفش،صورتی،قرمز و آبی که در یک لحظه عوض میشدند و جای خود رو به رنگ بعدی میدادند.هوا از بوی عرق تن و الکل پر بود اونقدر که نفس کشیدن سخت میشد.موسیقی بلند و سریع بود انگار نت ها دنبال هم بودند ، فقط میکوبید.پیشخدمت راست میگفت ، روی هر سینه بند یک پرچم بود. برزیل ، ژاپن ، آلمان ، کلمبیا ،بریتانیا . انگار که وسط سازمان ملل متحد فاحشه خونه رو ساختند._هی_هی ، سلام_تو روسی؟_چی؟_تو روسی؟_نه . مگه نمیبینی این دو تا خوشگل رو تو چه پرچمی گذاشتم_خب این پرچم روسیه است_نه ، مثل اینکه زیاد خوردی . این پرچم هلنده_نه ، مال روسیه است. ترتیب رنگش اشتباهه . فکر کنم لباس اشتباه پوشیدی_حالا هرچی میخوای درباره پرچم با من حرف بزنی یا فکر ها ی دیگه هم داری؟_ببین من دنبال یه دختر روس میگردم_اگه اونطرف رو نگاه کنی یه دختر روس وایستاده_همون بلونده_آره_فکر کنم شما دوتا باید لباساتون رو عوض کنید چون اون الان پرچم هلند رو پوشیده_اصلا به درک که پرچم کدوم قبرستونی رو پوشیدم ولی اگه بخوای منم میتونم روسی صحبت کنم ، اونا چی میگن «پیریویت دروگی»._نه ممنون_حالا خودشه یا نه ؟_نه، موهای کسی که دنبالشم سیاهه و یک خالکوبی زیر نافش داره_خب چرا زودتر نگفتی ؟_میشناسیش؟_آره ، یه بار باهاش حرف زدم. صبر کن … اسمش چی بود؟ آها اولیویا_واقعا ؟ حالا کجاست؟_نمیدونم . شاید نیومده یا داره سرویس میده. فکر کنم شمارش رو داشته باشم_میتونی شمارش رو بهم بدی_آره ولی میدونی اینجا هیچی مجانی نیست_چقدر؟_دویست تا_منصفانه ست_دنبالم بیا مرد دنبال دختر هلندی تا اتاق آرایش رفت . هرچند ابتدا یکی نگهبان ها اجازه ورود نمی داد ، اما دختر او را راضی کرد.اتاق آرایش خالی بود به جز یک دختر جوان که برهنه جلوی آینه نشسته بود و هی سینه خود را فشار میداد.دختر هلندی وقتی اورا دید گفت:_عزیزم هنوزم احساس میکنی یه غده تو سینته؟ دختر با لهجه بالتیکی گفت :_نمیدونم . آخه مادرم هم سرطان سینه داشت_من که یک بار چک کردم ، گفتم چیزی حس نمیکنم_به نظرت بهتر نیست یه دکتر برم. این کیه؟_دنبال اولیویا میگشت گفتم میتونم شمارش رو بهش بدم بالاخره زن بعد از کمی گشتن در گوشی شماره را پیدا کرد._بیا_ممنون_خواهش میکنم. هرکاری برام پول جور کنه رو دوست دارم سرانجام مرد از فاحشه خانه خارج شد و توانست یک نفس راحت خالی از بوی الکل و عرق فاحشه ها بکشد.شماره زن را گرفت ولی بار اول جواب نداد . بار دوم طول کشید اما بالاخره یک صدا نازک گفت؛_الو_الیویا؟_خودمم . شما؟_من ایوانم ، میدونی ما هم دیگه رو دیشب تو مهمونی دیدیم_آها تو همون فیلمنامه نویسی؟_آره . ببین میتونم امشب ببینمت؟_فکر نکنم آخه سرکارم_نه نیستی . من الان اونجا بودم_دنبال من میگشتی ؟_آره_برای چی؟_خب میخواستم باهات حرف بزنم_قبوله ، ولی به شرط اینکه تو یه رستوران خوب باشه_حتمی ، اون رستوران غذای دریایی نزدیک اسکله رو میشناسی؟_آره_خوبه پس اونجا میبینمت با وجود هوای سرد و پاییزی ، داخل رستوران گرم بود . رومیزی های سفید رنگ طلایی چراغ ها را بازتاب میکرد و طیفی از طلایی و کرم به وجود آورده بود.برخلاف موسیقی تند فاحشه خانه ، در اینجا نوازنده ها یک موسیقی کلاسیک آرام میزدند.ایوان هر ده دقیقه به ساعتش نگاه میکرد و پایش را به حالتی عصبی تکان میداد.تا اینکه بالاخره در باز شد و اولیویا وارد شد.موهای صاف و سیاه پر کلاغی ،صورت استخوانی ، چشمانی زمردین و کشیده .تمامی آرایش اولیویا یک رژ ساده بود.وقتی گارسون از او سوال پرسید اولیویا به ایوان اشاره کرد و گفت :_من با اون آقا هستم وقتی نزدیک میز آمد ایوان به رسم احترام ایستاد و صندلی را برای نشستن او عقب کشید._ممنون_در واقع من ممنونم که اومدی_خب صحبت یه غذای خوب بود.حالا واقعا چرا میخواستی من رو ببینی؟_میخواستم ازت یک سوال بپرسم؟_خب بپرس ؟_معنی تتو زیر نافت چیه؟_یعنی من رو دعوت کردی بخاطر یک تتو_واقعا بیشتر از یک تتو عه ، البته برای من_معنیش میشه «خطر مرگ، نزدیک نشوید»_و این یعنی تو دختر خطرناکی هستی؟ اگه نزدیکت بشیم میمیریم_کسی راجع به مرگ تو حرف نزد_پس کی قراره بمیره؟_دقت کردی وقتی بحث مرگ شد ترسیدی ، در حالی کخ فکر نکردی شاید منظورم خودم بوده_خودت؟ با آمدن گارسون بحث قطع شد.در حالی که با یک خودکار و دفترچه ایستاده بود پرسد:_چی میل دارید؟ ایوان گفت:_برای من لابستر مخصوص_شما چی خانوم؟_منم همون_و نوشیدنی چی؟_۷ساله باشه_حتمی قربان_خب کجا بودیم؟_اونجا که بحث مرگ تو بود.حالا میشه بگی چرا یک نفر باید برای خودش تابلو خطر بذاره_اون برای مردایی که بهم نزدیک میشنه . میخوام بدونن با هر هم خوابگی من رو یک قدم به مرگ نزدیک تر میکنن_اما تو خودت بهشون اجازه میدی_فکر میکنی برای شما مهمه_برای من مهمه.و دارم فکر میکنم چرا باید تو به سمت مرگ بری_من یک فاحشه ام. ما یک نماد از فساد یک جامعه ایم.زن های زیادی هستند که بخاطر پول یک مرد پولدار رو تیغ میزنن ولی هیچکس به اونا فاحشه نمیگه ولی ما چی؟_نمیخوام بدجنس باشم ولی تو خودت انتخاب کردی چی باشی_من انتخاب کردم؟فکر میکنی من از چیزی که هستم راضی ام؟اصلا میدونی فاحشه ها چجوری به وجود میان؟وقتی مردها سیر و زن ها گرسنه میشن_من قبول ندارم_معلومه تو قبول نداری ، تو من رو دعوت میکنی که یک سوال از من بپرسی من دعوتت رو قبول کردم که سیر بشم.ما دوتا آدم با دوتا هدف مختلفیم.میدونیاولین بار که فاحشگی کردم ۱۶سالم بود و داشتم از گشنگی میمردم . وقتی به اون مرد گفتم میتونی یک چیزی برام بخری تا بخورم گفت اول نوبت کیر منه_داستان غم انگیزیه_غم انگیز چون واقعیه_نمیدونم چرا این رو به تو میگم ولی اگه تو امشب زنگ نمیزدی میخواستم کار رو تموم کنم._پس من تو رو نجات_من لب یک پرتگاهم ، تو فقط یک قدم من رو عقب کشیدی_باور کن لب این پرتگاه دستت رو ول نمیکنم اولیویا خواست چیزی بگوید ولی حرفش را خورد.موقع غذا هیچکدام حرفی نزدند.فقط سعی داشتند با چاقو پوسته سخت غذا را پاره کنند.ویلونیست چند نت اشتباه زد اما کسی توجهی نکرد._ممنون بابت امشب_میخوای بری؟_شاید_ببین دوست داری کنار اسکله قدم بزنیم ، مطمئنم از لب پرتگاه بهتره_باشه ، بریمادامه ...نوشته: گزلیک
7