قبلا هم اینکار رو کرده بودیم چهارسال بود با هم دوست بودیم تو این مدت بارها رفت و دیگرانی رو هم تجربه کرد و دوباره برگشت مغرور بود مهربون و منطقی من دیوونه بودم احساسی دلم خوشحالیشو میخواست حتی به قیمت اشکای خودممردد بودم با اینکه همه چیز کاملا آماده بود اما کلافه بودم مامان رفته بود بیرون و میدونستم تا عصر نمیاد ولی دوتاشونو کله صبح دعوت کرده بودم نمیدونستم چطور آروم باشم به حرفای لیلا فکر میکردم صداش تو گوشم می پیچیدمجید لذتشو برد منم لذت بردم تو خودتو محروم کردیفقط میخواستم جبران کنم صدای زنگ تلفن افکارمو برید مجید بودسلام ما داریم میایم یه ربع دیگه اونجاییمگفتم اوکی منتظرتونمرفتم جلوی آینه تو چشمای خودم نگاه کردماز زیبایی چیزی کم نداشتم با همه اذیتایی که شده بودم هنوز تو سن ۳۹ سالگی زیبا بودمبه خودم قول دادم ازش لذت ببرم که همه لحظات رو ول کنم هر چی بوده و نبودهزنگ در خورد قلبم میلرزید در رو باز کردم مجید و لیلا اومدن تومجید باهاش حرف میزد و شوخی میکرد چشاش محو صورت و بدن لیلا بودگفتم بچه ها نظرتون چیه شروع کنیم مجید گفت حالا زوده گفتم نگران اومدن مامانم رو کرد به لیلا و گفت اگه میگفتین باغ اجاره میکردم اونجا راحت بودیم دلم یهو گر گرفت انگار نه انگار من میزبان این داستان بودم بارها بهش گفته بودم بریم باغ اما پول و وقت نداشتن رو بهانه کرده بود اما حالا … همه خشمم رو تو یه سیگار خالی کردم به خودم قول داده بودم ناراحت نشمرفتیم تو اتاق مجید چسبیده بود به لیلا و با ولع سینه هاشو میخورد سکس سه نفره تقریبا دو نفره شده بود و من نگاه میکردم طاقت نیاوردم خودمو انداختم وسطشون و به شوخی گفتم لعنتیا منم بازی لیلا شروع کرد لبامو خوردن دست مجید همچنان لای پاهای لیلا بود و لباش تو لباش من شروع کردم خوردن سینه های لیلا و مجید اومد پایین پاش و کیرشو آروم گذاشت تو کوس لیلا صدای آهههه لیلا تو اتاق پیچید مجید تند تند تلمبه میزد صدای خوردن کیرش به کوس و کون لیلا اتاقو پر کرده بود من همچنان با سینه و لب لیلا مشغول بودم مجید لیلا رو برگردوند و با یه حرکت همه کیرشو فرو کرد تو کوس لیلا صدای ناله های لیلا و جوووون گفتنای مجید ته دلمو میلرزوند نمیدونم چقدر کردش فقط صدای برخورد کیرشو با کون و کوس لیلا میشنیدم و اخ و اوخ لیلا یه قطره اشک از گوشه چشمام افتاد سریع پاکش کردم لیلا لرزش چشامو حس کرد خودشو کشید کنار و به مجید گفت بذار تو کوس ندا اونم برای اینکه دل لیلا نشکنه گذاشت تو کوس من دردم گرفت خشک بودم ازش خواستم برام ژل بزنه ژل زد و دو سه تا ضربه و تمام رو کرد به لیلا و با یه لحن شوخی و جدی گفت تو که کون نمیدی وقتشه کون ندا رو بگام بارها منو از پشت کرده بود برام عادی بود وقتی میکرد خودمو میمالیدم تا دردم کمتر شه کم کم عادت کردم و همونطوری هم ارضا میشدم اومد پشتم لیلا کمرمو گرفته بود شروع کرد فرو کردن تو کونم درد داشت اما نه بیشتر از دردی که تو قلبم بود فکر اینکه یه زن بیزینسی که دو روزه باهاشه اینقدر جذابه براش و من … بی توجه داشت ضربه میزد لیلا تو بغلش بود توجهش از کردنم پرت شده بود و کامل رو لب و گردن لیلا بود داشتم ارضا میشدم دلم ضربه های عمیق میخواست اما اون کلا کشیده بود بیرون و دریغ از یه ریتم کوچیک خودمو از زیر مالیدم و با یه حس رخوت افتادم رو زمین اون همچنان تو لب و گردن لیلا بودحسم حس خیلی بدی بود بدترین ارضا شدن عمرم بی آغوش بی توجه وای وای خدا نصیب هیچ زنی نکنه اون ارضا شدن وحشتناکه بی روحومن بی حال افتادم و مجید با اشتیاق دوباره مشغول لیلا شد تند تند تو کوسش تلمبه میزد و سینه هاشو میمالید اونقدر زد تا آبش اومد بهش دستمال دادم رفت دستشویی همینطور که میرفت بلند داد زد لیلا دراز بکشلیلا یه لبخند فاتحانه بهم زد و گفت میخواد ارضام کنهکاملا شکسته بودم دیگه رمقی برام نمونده بودمحید اومد و لیلا رو گرفت تو بغلش سرشو گذاشت رو دستشو محکم بغلش کرد لباشو گذاشت کنار گوشش و دستشو انداخت لای پاشو مشغول شدمن طاقت نیاوردم به بهانه آب خوردن رفتم بیرون تا عشقبازیشون رو نبینمده دقیقه ای گذشت مجید هنوز نتونسته بود لیلا رو ارضا کنهرفتم و کنارش دراز کشیدم و با انگشتم آروم شروع کردم ور رفتن با کوسش کم کم کوسش آب انداخت تندتر کردم حرکاتمو مجیدم انگشتشو فرو کرده بود توششش صدای جون گفتن مجید و ناله های لیلا قاطی شده بود حرکت دستامو تند تر کردم تند تند تند یهو با یه جیغ پاهاشو قفل کرد مجید محکمتر گرفتش تو بغلش و بوسیدشمن فقط خیره شدم به موها و صورت عرق کرده و آرومشبلند شدیم لباس پوشیدیم و یه شربت خوردیم مجید و لیلا با هم رفتن و من موندم و کاری که باید انجام میشد و شدمردها منطقی حرف میزنندولی احساسی تصمیم میگیرنداما زن هااحساسی حرف میزنندو مثل یک مامور اعدامکاری که باید بکنند را می کنند …!!!.((پیـــکاســـو))نوشته: خاله اعظم
5