اولین تجربه فوت فتیش من با معلم خانوم زبانمونسلام من امینم 17 از تهراناول از هر چی بگم ک این حس فوت فتیش و اینکه دوس دارم سگ و برده خانوما و دخترا باشم برمیگرده به زمان بچگیم. خودمم یادم نیست و نمیدونم چجوری شد که این شد ولی خوشحالم که اینطوری شدخب بریم سراغ اصل داستان من که کاملن واقعی برام اتفاق افتادهحدود 2 سال پیش که 15 سالم بود ابان ماه 96 رفتم برای ثبت نام کلاس زبانبعد اینکه کارا انجام شد از فرداش شروع کردم به کلاس رفتن یه 6 7 تام همکلاسی داشتمولی امون از تیچرمونیه دختر حدودن 30 ساله که اسمشم طبق حرف خودش زهرا بودخوشگل /خوشتیپ/با یه اندام درست حسابی و خیلیییییی شدید مغرورحدودا یه 5 ماهی گذشت و رسیدیم به یه جلسه اضافهخارج ار روزای اموزشگاه چون یه جلسه تیچرمون نتونسته بود بیاد برای همین یه روز تعطیل برای ما کلاس جبرانی گذاشت .کلاس که تموم شد وقتی همه رفتن بمن گفتامین یه لحظه وایسا.برگشتم سمتش گفتم جانم چی شده تیچر؟گفت این چند وقتی که من تیچر شما بودم خیلی بهت دقت کردم اکثر اوقات حواست به پا و کفشای منهچته؟؟؟یکم از خجالت سرخ شده بودم فک نمیکردم بفهمه یدفه دیدم برگشت بهم گفت فوت فتیش داری؟گفتم جاننن…؟؟بهم گفت ملومه اصلا از حرکاتت من تو اینترنت از این چیزا زیاد دیدم همون اولش قشنگ فهمیدم که چه کاره ایهمینجوری داشتم بیشتر سرخ میشدم و عرق میریختم یکمم که بهم در مورد فوت فتیش حرف زد فهمیدم دوس داره که میسترس باشه و یکی مثل من بردش .یه لحظه باهاش چشم تو چشم شدم که دیدم با چشمام داره به کفشاش به من اشاره میکنهمنظورشو متوجه نشدممنم طوری که اون متوجه بشه با سر ازش پرسیدم که چی میگی ؟دوباره به پاهاش اشاره کرد و پاشو اورد سمت منبعد اینکه قضیه رو فهمیدم خواستم کفششو دربیارم کهپاشو سریع کشید از سمت منبهش گفتم پس چرا نمیزاری دربیارم کفشاتوگفت:هه فک کردی همین جوری الکیه پاشو گمشو بیا جلوم زانو بزنمنم که ی عمر منتظر این صحنه بودم سریع رفتم جلوی صندلی که نشسته بود روش زانو زدم.گفت حالا شدحالا اگه سگ خوبی باشی میزارم کفشامو دربیاری و …منم یکم براش زبون ریختم و اونم لطف کرد و اجازه دادکه کفشاشو دربیارمیه جفت کتونی خیلی خوشگل داشتوقتی کفشاشو دراوردم بوی کتونیش تو کل کلاس پیچیدچون از صبح تو پاهاش بود و کلی عرق کرده بودبهم گفت بد. کفشامو قشنگ بو کن بدو بدو…من تو فاز بو کردن کفشاش بودم که یهو پاشو اورد جلو صورتمو گفت دیگه کفش بسته حالا وقتشه بری زیر پاهام سگ من.چه پاهای نازی داشت اصلا فک نمیکردم به اون قشنگی باشهیه جفت پای سفیییید ناز با یه لاک مشکی خیلی قشنگش کرده بود.از پای چپش شروع کردم و تا میتونستم رو و کف پاشو لیس زدم . رفتم سراغ لای انگشتای پاش و داشتم به ترتیب لیس میزدم که یه لحظه حس کردم یه چیزی رو سرم سنگینی میکنهسرمو که یکم بلند کردم دیدم اونیکی پاشو گذاشته رو سرمو با اون خنده هاش ک پر از غرور بود داشت سرمو زیر پاش له میکردحالا اونیکی پاشم گذاشت رو سرم دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و محکم با صورت چسبیدم زمینجفت پاهاشو گذاشته بود پشت سرم که گفت برگردوقتی برگشتم یکی از پاهاشو گذاشت رو سینم و اونیکیوگذاشت تو دهنم یه 5 10 دیقه ای اینجوری بود کهیه اس به گوشیش اومد و اونم سریع بمن گفت که کتونیاشو بپوشونم تا برهوقتی کتونیاشو پوشوندم و وقتی پا شد یه لگد بهم زد و انداختم زمین پاشو دوباره گذاشت رو سینم و محکم فشار میدادگفت این تازه اولین بار بود دفه های بعد یه کاری میکنم که هیچوقت یادت نره توله سگبعدشم یه تف انداخت جلوی پاشو و گفت لیس بزن بدو وقتی داشتم زمین جلو پاشو لیس میزدم یبار دیگه پاشو گذاشت رو سرمو محکم فشار داد ولی ایندفه با اون کتونیای نازش بعد اینکه تموم تفی که انداخته بود خوردم گفت افرین سگ خوب حالا اجازه داری که بری بعدش رفت و منم یکی دو دیقه بعدش رفتم از اموزشگاهتا همین پارسالم هر چند وقت یه پار باهاش فوت فتیش درست حسابی داشتمتا اینکه اسفند پارسال ازدواج کرد و کلا از اموزشگاه رفت. پایانممنون میشم نظر بدیدنوشته: امین
3