هنوزم که هنوزه وقتی مبینمش دلم واسش میره و دیوونه طرز نگاه کردن و خندیدنشم. وقتی میخواد ازم دلبری کنه با اون حیا و خجالتش و آماتور بودنش دیوونه اش میشم. با اینکه خیلی تو دلبری کردن مثل زنایی که بلدن نمیتونه کار کنه ولی سادگیش و اینکه میدونم چون اولین تجربیاتشه واسم قشنگه و سادگیشو دوس دارم …پنج سال دیوانه وار عاشقش بودمواسش از همه گذشتم و میگذرمسختی ها بی محلی ها قبول نکردن هاش اذیتم میکرد و واسم قشنگ بود.تو تمام این ۵ سال حتی نمیتونستم کس دیگه ای رو باهاش مقایسه کنم و بتونم به ادم دیگه ای فکر کنمهر وقت میفهمیدم واسه اون خواستگار اومده زندگیم متوقف میشد و با شنیدن جواب منفیش میتونستم بازم نفس بکشم.خیلی دوسش داشتماز اون عشق های جوونی بود که برای هرکسی پیش میومد ولی من با گذشت زمان فراموشش نمیکردم که هیچ بیشتر درونش غرق میشدم۵ سال میخواستم و نه میگفت۵ سال میخواستم و سختی کشیدم۵ سال میخواستم و گرم و سرد شدم۵ سال میخواستم و بهم نمیرسید۵ سال عذاب اور بهم جواب درست حسابی نمیداددیگه یواش یواش داشتم ناامید میشدم و پیش خودم فکر میکردم که خب شاید واقعا منو دوس ندارهبه زور که نمیشهیا گیریم که بشهوقتی دلش با من نیست چه طور میتونه باهام زندگی کنهفراموش که نه یواش یواش از زندگیش خودمو کنار کشیدم و رفتم تو لاک خودمگوشه قلبم نگهش داشته بودم و میخواستم که تو قلبم باهاش زندگی کنمیک سال گذشتگاهی تو این مدت بهم پیام میداد و عادی صحبت میکردیم ولی نه دیگه من چیزی میگفتم نه اون منظوری داشتتا موقعی که حس کردم نظرش داره برمیگرده و متفاوت میشهحس کردم بیشتر سمتم میادتحویلم میگیره باهام حرف میزنهداره دوباره یه چیزی رو زیر خاکستر قلبم روشن میکنهمثل اینکه دل اونم واسه کسی که دیوانه وار عاشقش باشه تنگ شده بودو داشت میومد که بگه نظرش عوض شدهبرای اینکه مطمن بشم نظرش عوض شده زمان نیاز داشتم و باید میدیدم که آیا واقعا میخواد به علاقه ی چند ساله ی من نظر مثبت بده ؟؟!وقتی مطمن شدم سریع به مادرم گفتم که دیگه وقتشه باید بریم خواستگاریوقتی که رفتیم جواب مثبت شنیدم و رفتیم تو اتاق که باهم صحبت کنیم حس میکردم که خدا داره بهم لبخند میزنهتو تمام مدت خواستگاری لبخندی رو لبم داشتم و خوشحال از اینکه بالاخره به دستش اورده بودمکسی که صاحب روحم فکرم جسمم زندگیم نفسم و تمام چیزایی که من از دنیا داشتم بودخوب به حرفاش گوش دادم((زندگیمونآینده مونبچه هامون …))و من گوش میدادم به این ضمیر های جمع اخر کلماتش بی قرار تر از تاکیدش لذت میبردماخر تمام صحبت هاش یه چشم گذاشتم و وقتی ازم خواست تا منم خواسته هامو بگمگفتم که فقط پشتم باشدلگرمی من باشگفت اینکه وظیفه ی من …تا چند شب بعد اون اتفاق من خوابم نمیبرد و تا ساعت هایی از نیمه شب با هم حرف میزدیم و من از سختی هایی که برای به دست اوردنش کشیدم میگفتم و اونم ذوق میکردم و میگفت که جبران میکنم براتهیچوقت اولین لمسشاولین بغلاولین بوسهاولین شبی که کنارهم خوابیدیموفراموش نمیکنم چون برای داشتنش با دنیا جنگیده بودمعقد که کردیم راحتتر شدیممن میتونستم علاوه بر روحم ، جسمم راهم از وجودش پر کنماون مال من بودهمسر منزندگی منتو این دوران کمتر زوجی رو میبینید که در دوران عقد آزادانه و با کمال ارامش کنار هم باشن و ماهم از این امر مستثنا نبودیمولی تک تک ثانیه هایی که کنار هم بودیم من فقط از دیدن چشماش تو حالت های پر انرژی پر از عشق پر از نیاز و… لذت میبردماون برای من همه چیز بودهمه چیزتو رابطه ی ما هیچ محدودیتی وجود نداشتخودش میگفت به قدر کافی انتظار کشیدی دوس ندارم که بیخود تا شب عروسی زجرت بدممنم میگفتم که عجله ای نیست و دوس دارم که اروم اروم جلو بریم۳ ماه بعد از عقد وقتی که تو آغوش من مرتب تکون میخورد و کمرش از شدت لذت تاب میخورد و بالا و پایین میشدصداش با ناله همراه شده بود و از من تمام من رو تو وجودش میخواستبا بوسیدن لب هاش و کشیدن اروم کیرم رو کسش اونو بیشتر مشتاق میکردم و گاهی سر کیرمو اروم فرومیبردم و بیرون میاوردم و اونم از شدت لذت فقط اسم منو صدا میزد و ازم میخواست ادامه بدم و من سعی میکردم جوری رفتار کنم که این درد از دست دادن بکارتش مانع از لذتش نشهارومبا ارامشبرخلاف اخلاق همیشگی خودم که تو سکس خشن و پر انرژی هستممیخواستم خودمو مدیریت کنم که اولین سکس برای اون باشهنفس نفس میزدناله خفیف میکشیدگاهی منو روی خودش میکشید لبام و گردنم و لاله ی گوشم رو میخورد و میدونست که چطور میتونه جری ترم بکنهولی من ارامشم رو ازدست نمیدادمبا برخورد دادن نفس هام به پوست روشن گلو و کشیدن اروم زبون روی گونه هاش لب هاش گردنش لاله ی گوشش و سینه هاش داشتم بهش حس لذت تزریق میکردم و در همین حین به ارامی کیرمو روی کس به شدت خیسش حرکت میدادم و گاهی اونو رو چوچولش و گاهی هم به داخل هدایت میکردمولی نه زیاد در حد یک سانتبا ولع خواستی نگاهش میکردم و اون چشمای خمارش وقتی باز میکرد و منو روی خودش میدید بلند اه میکشید و نفسوشو ازاد میکردمنم حین بوسیدن و فشردن سینه هاش هر بار کمی بیشتر کیرمو به داخل هدایت میکردم و اون چیزی از درد از دست دادن بکارت حس نمیکردوقتی کمی از روش بلند شدم و دیدم که روتختی با کمی خون سرخ شده ولی اصلا متوجه نشده بهش گفتم حالا خانوم من شدی و باورش نشد که بدون حس درد موفق به این کار شده باشیمبه پهلو خوابید و منم پشتش قرار گرفتم و با پوزیشن اسپون ادامه دادم که چیزی نگذشته بود که تکون خورد لرزید و اروم شدمنم متوجه ارضاش شده بودم و چند ثانیه بعد وقتی اروم شدم کنارش دراز کشیدم که یک دفه برگشت سرشو تو سینم برد و اروم روی سینمو بوسید و چشماشو بستمنم با بوییدن عطر موهاش و بوسیدنش چشمامو بستمبعد از بیدار شدن رفتیم پیش یه دکتر زنان و بعد از معاینه گفت بله خانومتبریک میگم شما خانوم شدید و جای زخم مشخصهبراتون ژل شستشو مینویسمو منم ازدکتر خواهش کردم در صورت امکان برامون گواهی سلامت پرده بنویسه و اون گفت که این گواهی به موقع سالم بودن پرده بکارت صادر میشه ولی چون این مورد تازه بوده مشکلی نیست خوشبخت باشینبیرون از مطب دکتر هردو بیشتر خودمون رو متعلق بهم میدونستیمو فقط خودش میدونست که چه سختی هایی برای داشتنش کشیدمو هنوز بیشتر از قبل دوسش دارم هر روز بیشتر دیروزاونروز وقت زیادی نداشتیم ولی ماشین جلوی یه مغازه ی گل فروشی نگه داشتم براش یه شاخه گل سرخ خریدم که هنوزم گوشه ی دیوار اتاقمون هست یاداور شیرین ترین اتفاق زندگیمون هستتا مدتی بعد نمیتونستیم از جلو رابطه داشته باشیم چون به شدت با سوزش همراه بود ولی بعد از یک هفته واستفاده مداوم از ژل شستشو وارد فاز جدیدی از زندگی زناشویی شدیمو وقتی که متوجه طبع گرمش شدم و فهمیدم حسش مثل خودمه و خشن میپسنده خدا رو برای داشتن همچین ملکه ی زیبایی شکر کردمبعد از ازدواج و مستقل شدن بیشتر از هیجانات و داشتن سکس خشن استقبال میکرد و من هرروز بیشتر لذت میبردم و عطشم برای رابطه مون بیشتر میشدالان که پسرمون به دنیا اومده و به چشم دارم ثمره عشقه ۵ ساله ی خودمو میبینم به داشتن همچین زندگی افتخار میکنم و تک تک ثانیه های اون رو برای تمام عاشقان واقعی از خدا میخوامبا اروزی داشتن لبخند رضایت تو ثانیه های بعد سکستون …نوشته: seldom
2