سلاممن یه جوون 26سالمیه کامپیوتر داشتم که دیگه خیلی قدیمی بود تصمیم داشتم اینو بفروشم یکی دیگه بخرمعموم وقتی فهمید میخام بفروشم گفت بده به ما.منم قبول کردم.اینم بگم که زنش خیلی خیلی خوشکله.سینه های خیلی بزرگی داره که همیشه وقتی میاد خونمون انقد نگاش میکنم که خودش میفهمه .خودشم میدونه که خیلی استیل بدنشو دوس دارم واسه همینم چیزیم نمیگفت و همیشه نگاش میکردم به رو خودش نمی آورد.فقط وقتی دیگه خیلی تابلو میشد چادرشو درست حسابی میکرد.یه مدتی بود دور از چشم عمو با هم اس ام اس می دادیم تا اینکه این آخر ها اس ام اس هامون سکسی شده بود.تا اینکه یروز کامپیوتر رو بردم خونشون.از شانس ید من هم عموم اونجا بود و زیاد نتونسم سینه هاشو دید بزنم.وقتی کامپیوتر رو سرپا کردم زن عموم گفت خب مهران جون ما که زیاد بلد نیستیم باهاش کار کنیم میتونی بیای یادمون بدی؟منم گفتم اگه وقت داشتم گاهی میام.عموم گفت دیگه برا ما کلاس نذار گاهی بیا یاد زن عمو بده دیگه. من این سیستمو برا اون خریدم که تنها نباشه وقتی بلد نباشه که بازم تنهاس.منم که خیلی تو دلم خوشحالی کردم گفتم صبح میام.صب پاشدم با عجله رفتم خونه عمومعمو که صبح خیلی زود رفته بود سر کار.وقتی در زدم دیدم زن عمو اومد پشت در. وای چقد آرایش کرده بود.تا حالا انقد خوشکل ندیده بودمش.یه تاب پوشیده بود با یه شلوار صورتی که انقد تنگ بود که کسش توش افتاده بود. همون اول کیرم بلند شده بود و بازور نگهش داشته بودم.وقتی وارد اتاق شدیم گفت مهران جون صبونه خوردی؟گفتم آره گفت پس من میرم یه بر گردم گفتم برو.بعد از دوددیدم با یه لیوان شربت برگشت ولی این دفه چادرشو از سرش برداشته بود و با همون تاب اومد پیشم نشست. وای چه بدن خوشکلی داشت انقد خوشکل که باورم نمیشد.وای این سینه هایی بو که من همیشه از پشت مانتو دیده بودم ولی حالا از پشت تاب دیده بودم.یه ده دقیقه ای بود که داشتم یادش میدادم که گفت:مهران جون چرا انقد صدhت میلرزه؟گفتم من؟ من ؟من صدام نمیلرزه-چرا یه کم میلرزه ها.آره یه کم میلرزه.-برا چیه؟هیچی.بگو دیگه.راسشو بگم .آره بگو.-قول میدی پیش خودمون بمونه؟-این چه حرفیه دیگه؟آره بابا قول میدم-گفتم من روم نمیشه بگم میشه روت رو برگردونی عقب بعدش بگم؟-واااااااااااااا-جون من.خواهش میکنم.پشتش رو به من کرد و منم نمیدونم چی شد که اختیارمو از دست دادم و رفتم روبه زن عمو و از پشت سینه هاشو گرفتم و شرو کردم به مالوندنآخ که چه حالی میداد که یدفه دیدم جیغ زدانقد ترسیده بودم که تمام بدنم میلرزیدداد زد و گفت ای بیشعور این چه کاری بود که کردی؟پاشو پاشو یرو بیرون کثافت.منو بگو که فکر میکردم پسر خوبی هستی که اینجوری اومدم پیشت.منم خودمو زدم به مظلومی و گریه الکی که ببخشید و اینابعد یه مدت التماس گفتش که پس تا حالام که انقد نگام میکردی یخواستی این کارو بکنی؟گفتم خب دست خودم نبود خیلی سینه هات قشنگه.ببخشید خب.گفت به یه شرط میبخشمت که قول بدی دفع آخرت باشه.گفتم نمیشه یبار دیگه بهش دست بزنم.با عصبانیت گفن نههههههههههه.-خب پس یبار دیگه فقط نگاهش کنم.خواهش میکنم.دفعه آخرمه-قول میدی دیگه اینکارو نکنی و به عمو هم چیزی نگی-قوله قولدیدم خودش تابشو در آورد.وااااااااااای چه سینه های قشنگی داره.سینه هاش شق کرده بودمنم دستم رو تو شلوارم کرده بودم و داشتم خودمو میمالوندم-خب توهم درش بیار منم ببینم کیرت رو-جدی درش بیارم-نمیخوای؟منم از خدام بود که کیرم رو در آوردم-نمیای بگیریش زن عمو؟-اجازه میدی؟-آره بیا بگیرشآخخخخخخخخخخخخخخخخخ اومد جلو و کیرمو گرفت.منم دستمو بردم رو کسش و براش مالوندم که دیدم از ته دلش یه آخ بلند گفتدیگه نمیگفت چیکار میکنی.فقط داشت کیرمو میمالونددیدم چیزی نمیگه شلوارشو کشیدم پایین.واااااااااااااااای چه کس سفیدی داشت.دستم رو خیس کردمو مالوندمش گفتم میشه بخورمش گفت دیگه هر کاری دوس داری بکن و خندیداونم کیرمو کرد تو دهنشو…سکس قشنگی داشتیم.وقتی خواستم برم گفت:-مهران جان بین خودمون میمونه دیگه؟-گفتم آره زن عمو-دیگم توجمع انقد به سینه هام نگانکن زشته هر وقت خاسی بیا خودم نشونت میدم.منم یه بوسش کردم و رفتم خونهاز اون وقت به بعد هفته ای یبار میرم خونشون ولی اجازه نمیده که دیگه بکنمش فقط اجازه میده سینه هاشو بخورمو کسش رو براش بمالمامیدوارم خوب بوده باشهنوشته: fd
