ساعت دور و بر 1 بعدازظهر بود , تقریبا چشمام نیمه باز بود و تازه پلکام داشت قدرت میگرفت باز بشه که صدای موبایلم توی اتاق پیچید : دستم رو آروم سر دادم روی دراور گوشیو برداشتم و گذاشتم روی گوشم :بله ؟هنوز کپیدی مادر قهبه؟اگه گزاشتی یک ساعت بخوابیم …پاشو جمش کن بریم یه دوری بزنیم : دیشب که ریدی به کسا رفت حداقل دوتا ردیف کنیم تو دستو بال داشته باشیم لازم میشه .کیرم تو کونت که همه هوش و حواس کیریت تو دختر خلاصه شده …تا ده دقیقه دیگه دم دره خونتونم کیرمون نکنیا …بمیر!دوباره دستم رو سر دادم روی دراور و گوشی رو گذاشتم سر جاش. چهار زانو نشستم روی تخت و دستامو توی موهام کشیدم یه خمیازه هم از ته دل کشیدم و یکم کش و قوص اومدم . چند لحظه به گوشه اتاق چشم دوختم و بی حرکت موندم که یادم اومد الانه که سیاوش پیداش شه! یکم کج کردم بدنمو و پاهامو لب تخت آویزون کردم بعدم با فشار دو تا دست از بقل موفق به جدا کردنه خودم از تخت شدم.چند ثانیه بعد جلوی آینه حمام ایستاده بودم و داشتم سرو وضعم رو درست میکردم که گوشی شروع کرد به زنگ زدن , دویدم طرف گوشی بدون اینکه بزارم صحبت کنه گقتم اومدم و قطعش کردم .سریع شلوار رو پیراهنم که از دیشب روی صندلی انداخته بودم رو پوشیدم و به سمت آسانسور روانه شدم . در ساختمانو که باز کردم دیدم طبق معمول داره فحش میده . تا منو دید شیشه رو داد پایین :مادر سگ خوبه گفتم ده دقیقه .دوست دارم.منم مامانتو دوست دارم . راه بیا کونیرفتم نشستم بقل دستش گفتم :سلام عزیزمسلام و مرگ هنوز کونم بخاطر نادیا داره میسوزه که دیشب چطوری پروندیش.چیزی که زیاده دختر!بابا نکرده بودمش وگرنه کونم نمیسوخت .فعلا راه بیفت تا ببینیم خدا چی میخواد .کیر تو آبروت کسکشو پاشو روی گاز فشار داد و حرکت کردیم …شب قبل :با چند تا بچه ها نشسته بودیم لبی تر کنیم …جمعا 15 نفری میشدیم 7 تا پسر و 8 تا دختر … هر کی با دوست دخترش اومده بود بجز من ولی دوست دختر سیاوش با دوتا از دوستاش اومده بود . همه با هم راحت بودیم چون تقریبا شناخت کامل از هم داشتیم … هرکی تو بغل دوست پسرش ولو بود بغیر از مهناز و شیرین که دوست پسر نداشتن یا حداقل باهاشون نبودن ( اطلاعی نداشتم ) اونا هم یه گوشه نشسته بودن با هم گپ میزدن.منم طبق معمول توی بالکون داشتم سیگار میکشیدم و به آسمون خیره شده بودم که صدای آرش توجه منو به خودش جلب کرد:بسه بسه پاشبن ببینم برا من قمبرک زدن پاشین مشروب رسیدامیرحسین : ایولللللللل ! همه بگین ایوللللللهمه باهم داد زدن : اییییییییییولللللللللللللللسرمو به نشونه تاسف تکون دادم و رومو به سمت بیرون برگردوندم که صدای کشیده شده بالکن باعث شد دوباره برگردم.سیاوش : کس کش لاشی گمشو بیا تا نریدم بهت!بمیر بابا بزار سیگارمونو بکشیم .( دستشو روی کیرش گذاشت ) سیکار تو اینجاس عزیزم .جووون ! فعلا اونو بده نادیا خانم بکشه .بدو تا عصب نزدم!برو اومدم.یه پک سنگین به سیگار زدم و بین دو انگشت شصت و اشاره گذاشتم و حالت تلگر شوتش کردم .به طرف داخل برگشتم و با دست راست لای موهام کشید و رفتم تو!محمد : به افتخار کون امیرجون یه کف دست مرتب صلوات!همه شروع کردن خندیدن.من : به افتخار دسته کونم همه قمبل کنید !خنده ها تازه شد.محمد : کم نیاریامن : نترس اگه اوردم از مامان سیا قرض میگیرم !نادیا زد زیر خنده و گفت : چیکار به این عشق من داری عوضی !من : گمشو تو یکیسیاوش : هو کونی با خانوم من ؟ بشن تا مامانتو عروس نکردم . بتمرگ!چهار زانو شدم و سر جام نشستم .محمد : خوب کی میریزه ؟امیرمحسن : من !محمد : بمیر کونی ! دو پیک میخوری میرینی ! میخوای ساقی شی؟امیرمحسن : اخه!محمد: خفه! نبوووود؟کسی صداش در نیومد !یکم تو چشم هم نگاه کردیم . نا خودآگاه همه داشتن به من نگاه میکردن!من : حرفشم نزنین!ملیسا : جوننننننن ملیسااااااامن : جون جنده مردم !!!؟؟ زشته نگویکم سرو صدای خنده بلند شدملیسا دختر خوب و خاکی بود که دو سالی میشد می شناختیمش . دوست دختر امیرمحسن بود.ملیسا لب پایینشو روی لب بالا لوله کرد به نشونه لوس کردن و گفت : جوون منننن!من : ای بابا !همه دست میزدن : ایووووووووووول ایییییییول داش امیرو ایولمن : داغتونو ببینم !ملیسا : مرررررررررررررررررسی دادشی.من : ی ی ی ی ی گوشام دراز شد!از دور برام یه بوس فرستادرفتم نشستم پشت دم و دستگاه و شروع کردم به چرخوندن پیک ولی واسه خودم کم می ریختم چون تعداد زیاد بود ! ( لازم میشه که آدم کم نیاره یه وقت )دومین شیشه تقریبا تموم بود ! داغ داغ بودم و طبق معمول گوشام کاسه خون پیک و دادم دست محمد .محمد : خوردم به سلامتیه امیر جون که امشب حال دادمن : نوش!پیک و گرفتم و گذاشتم زمین : بابا یکم استراحت!حواسم رو جمع کردم به سیاوش که سرش و گذاشته بود روی پای نادیا داشت کس شعر میگفت!یکم استراحت کردم و ساعت نگاه کردم ساعت 11 بود .اومدم تو حال دیدم هرکی یه ور ولو شده ! داد زدم : همه ریدین ؟ بسه دیگه!صداها در اومد : ننننننننننننههه!درحالی که به سمت آشپزخونه میرفتم : مرگ و نه!کم کم تعداد بچه ها کم شد و به 6 نفر رسید . امیرمحسن از یه طرف با ملیسا کج شد به طرف یه اتاق. محمد صاحب خونه هم با نسترن به طرف اتاق… و همینطور سیاوش با نادیا!دوباره به طرف بالکن رفتم و یه سیگار روشن کردم و شروع کردم به کشیدن اصلا گذر زمان و حس نمیکردم و توی حالو هوای خودم بودم که با حلقه شدن دو دست دور کمرم به خودم اومدم و متعجب صورتمو به برگردوندم!نادیا : نترس منممن : خوبی ؟نادیا : ( همینطور که دستاشو دور کمرم حلقه کرده بود ) بهتر از این نمیشم. خیلی مشروبش خوب بودمن : خوب خداروشکر ( با اشاره به دستاش ) میشه برداری ؟ خفه شدم!نادیا دستشو باز کرد و گفت : خیلی بدی!من : بدی از خودتونه ! سیا کجاس که اومدی سراغ من؟نادیا : خوابیده!من : ساعت چنده مگه ؟نادیا : 1:30من : عجب!نادیا : امیر ؟من : هوم ؟!نادیا : او روز یادته که با ساغر بودم سوار ماشین سیا شدیم؟من : خوب؟نادیا : یادته ؟؟؟من : آره بابا , خوب که چی؟نادیا : چرا وقتی سیا شمارشو داد به من تو به اون شماره ندادی؟من : چه وقت این سوالا بود؟ن : بگوووووم : روم نشده حتما!ن : چرت نگو تو منو ساغر و با هم میخوری ! حالا گیریم که اینطوری بوده باشه من تا الان شاید 5 بار بیشتر با اون اومدم پیش شما چرا اقدامی نکردی ؟م : ولمون کن. توام وقت گیر اوردیا!ن : امیررر؟؟؟م : ههههههههههان؟!ن : میشه بشینم رو پات ؟م : نه ! بابا بیخیال سیا بیاد ببینه کونمون میزاره ها!ن : مهم نیستهمیطوری آروم نشست روی پامن : یه خواهش میکنم یه کاری بکن نه نگو ناراحت میشمم : چکار ؟ن : دستاتو بنداز دور گردنم سردمهم : ای بابا بکش از ما الان سرو کله سیا پیدا میشه ها!نادیا دستاشو از پشت اورد و پنجه هاشو توی پنجه هام قفل کرد و دور کمرش قفل کردن : خیلی وقت بود میخواستم این بقلو تجربه کنمم : ببین نادیاحرفمو قطع کردن : بزار همین یه شب و خالی کنم خودمودیگه حرفی نزدم , چند دقیقه ای گذشت که یه قطره اشک روی دستم افتادم : گریه واسه چیه ؟ من که حرفی نزدمن : ناراحت نیستم خوشحالم که تجربت میکنم .پنجشو از تودی دست چپم باز کرد و صورتشو به طرف چپ برگردوند . تماس دست داغش با پوست صورتم حس جالبی بهم داد.ن : بزار کارمو بکنم و هیچی نگولبشو روی لبم فرود و یه لب کوچیک گرفت و گفت : جون نادی همین یکبارو و بدون چون و چرا همراهیم کن و دوباره لبشو و روی لبم فرود آورد منم همراهیش کردم.در همین حین با دستش موهای پشت سروم رو آروم چنگ میزدادامه دارد …نوشته: Roxio
