سلام، من محمد هستم الان ۲۰ سالمه قَد:177 وزن ۸۷ این خاطره ای که میخوام براتون روایت کنم برای سال ۱۳۹۷ هستش ما توی دهات زندگی میکنیم دهات ما خیلی کوچیکه کل جمعیت روستا ۳۰ نفر نمیشه اقا من یه زن عمو دارم به اسم ناهید قَد:170 وزن:۶۸ سایز سینه اش ۶۵ سن :۳۰ قیافش خوشگل.عموم به زن عموم خیانت میکرد هر موقع که زن عموم میرفت خونه پدرش این جنده میاورد اقا این زن عموم ماجرارو فهمیده بود و پنهون میکرد و اینم رفت با دوست عموم ریخت روهم خونه ما هم کنار خونه ایناست اقا این زن عموم زیاد از گوشی سردر نمیاورد این میخواست واسش تلگرام نصب کنم تلگرامم فیلتر نشده بود من تلگرامو واسش نصب کردم خلاصه گذشت تا این که تلگرام فیلتر شد گفت بیا درستش کن من هم یکمی بهش شک کرده بودم اخه گوشی عموم از این نوکیا ساده ها بود با خودم گفتم این تو تلگرام میخواد با کی حرف بزنه رفتم به مدیرفایل بعد پوشه تلگرامو واکردم دیدم اوووففف چه عکسایی انداخته بود اصلا محشر با شورت و سوتین عین اروپایی ها بدنش سفید سفید همیشه هم لباس جدید میخرید خیلی خیلی تمیز بود هر کسی رو خونه راه نمیداد هر ماه فرش هارو میشست اصلا وسواس داشت ولی خیلی ناز و مهربون خوشگله اقا من یه فکری به سرم زد اکانت تلگرامشو رو گوشیم نصب کردم اقا یه عالمه ازش فیلم،عکس،ویس،اسکرین شات حدوداً750تا فقط ویس داشت یه شب حدوداً ساعت ۹ شب دیدم یه ماشین اومد درخونه عموم کوچه هم خلوت بود من رفتم ماشینو دیدم یه نیسان ابی سایپا گازوئیلی گفتم این چقدر شبیه ماشین دوست عمومه در ضمن عموم هم خونه نبود خیلی شک کردم رفتم در خونه زن عموم در زدم درو وا نکرد خیلی شَکّم بیشتر شد منتظر شدم تا بیاد بیرون این رفیق عموم هم خیلی ادم عوضیه سنش حدوداً۳۵ میشه خوش چهره قد 185 خیلی زرنگ بود،چند روزی گذشت به کسی چیزی نگفتم زن عموم اومده بود خونه ما مامانمم خونه بود مامانم رفت واسمون چایی بیاره من بهش گفتم چند روز پیش کی بود اومده بود خونتون گفت کسی نیومده بود گفتم یعنی رفیق عموم نیومده بود خونتون از من اصرار از اون انکار بهش گفتم ازت مدرک دارم گفتم به عموم میگم چه قلطی کردی بهش گفتم بما نمیدی میری به غریبه میدی خلاصه من ماجرارو به عموم گفتم عموم هم رفت تا میخورد کتکش زد زنگ زد به خانوادش گفت بیاین دخترتونو ببرین. اقا یه دو ماهی باهم قهر بودن دوباره اشتی کردن. با من هم قهر بود گذشت یه سه ماهی دوباره با زن عموم حرف زدم گفت رفیق عموم دیگه گوشیشو جواب نمیده اصلا محل سگ بهش نمیده بعد تلوزیونشون خراب شده بود گفت بیا درستش کن رفتم درستش کنم یهو زد به سرم بگیرم ترتیبشو بدم نشسته بود رو مبل پریدم سینشو گرفتم جیغ زد سیلی زد چنگ انداخت گفتم به همه میدی به ما نمیدی به خودم اومدم گفتم دارم چیکار میکنم پاشدم رفتم سمت کوه تا ساعت 11 شب بیرون بودم عذاب وجدان گرفته بودم میخواستم خودکشی کنم از یه طرف هم میترسیدم به همه گفته باشه هیچی پیاده برگشتم خونه فرداش وسایلم جم کردم اومدم تهران.الان هم ۳ساله که با عکساش جق میزنم، شما بگین من چیکار کنم کسی شماره جنده چیزی نداره بده.نوشته: پسرک عاشق
989