خوابید منم شروع کردم به گاییدن
کسش را مالیدم و روی موکت ها خوابید منم شروع کردم به گاییدن نعره هایی میکشید که تا به حال نشنیده بودم کارم تموم شد بهم گفت برو یه اب میوه بگیر خیلی گرمه رفتم بیرون یه دفعه دیدم دخترش وسط کوچه ایستاده جا خوردم دختره اومد گفت خیلی وقته منتظرم پس مامان کو گفتم دا ره اندازه میزنه خندید و رفت در خونه منوهم اب میوه گرفتم و برگشتم داخل وقتی رفتم داخل احساس کردم دختره فهمیده