اون روز بهم پیام دادچند دقیقه ای با هم گپ و گفت کردیم و بعدش خداحافظی کردیمبعد ده دقیقه دیدم یه پیام برام اومدهباز خودش بود ،بازش کردم و دیدم نوشته مهدی میخوامیه خورده جا خوردم ولی از این شوخیا با هم زیاد میکردیم و یه کوچولو برام عادی بود ،پس پرسیدم چی میخوای خشگلهگفت کیر میخوام …یه جورایی مطمعن بودم ایندفعه دیگه شوخی نمیکنه …هشت ماه قبل…من مهدی ام سی و چهار سالمه ،نگهبانه شبه یه کارخونه ی نساجی و این داستان یه دوره ی پر چالش از زندگیه منه…ساعت شیش غروب بود ،طبق معمول هر روز راهی محل کارم شدم ،زمستونه سردی ام بود ،بارون عجیبی ام اونروز میبارید ،تا از ماشین پیاده شدم سریع رفتم داخل کانکس نگهبانی و چسبیدم به بخاری ،یه کم که دمای بدنم ملایم شد رفتم سراغ گوشیم ،بازش که کردم دیدم رفیقم منو تو یه گروه تو واتساپ دعوت کرده،چند دقیقه ای پیامایی که رد و بدل میشد و خوندم که فهمیدم رفیقم دوست دخترشم آورده بود تو گپ ،چون با یه دختر که اسمش مریم بود خیلی راحت حرف میزد و دل و قلوه های سنگینی رد و بدل میشد ،سلام کردم و یه کم با رفیقم و مریم حرف زدم ،بارون تقریبا بند اومده بود ،رفتم یه گشتی تو شرکت زدم و بعد یه ربع برگشتم سر گوشیم ،دیدم تو واتساپ برام پیام خصوصی اومده ،دیدم مریمه ،تعجب کردم بازش کردم دیدم سلام کرده ،جواب دادم و بعد یه دقیقه گفت ببخشید مزاحمت میشم میخواستم راجب سعید ازت بپرسم ،گفتم در خدمتم ،گفت تقریبا دو ساله با سعید دوستم ولی چند وقتیه رفتارش باهام عوض شده ،سرد شده،شما میدونید کسی تو زندگیش جز من هست یا نه؟(بگم براتون از سعید ۳۱ سالشه ،انقد تعداد دوست دختراش زیاده که هیچوقت نمیتونه تعداد دقیقشو بهتون بگه )تو زندگیه سعید؟اینو مطمعنم سعید اصلا اهل اینچیزا نیست ،الانم قضیه شمارو تو گپ فهمیدم واقعا جا خوردم که سعید با یه دختر رفته تو رابطه ،خلاصه رفیقم بود و نمیشد پشتش بد بگم،،مریم یه استیکر پوزخند گذاشت و شب بخیر گفت و رفت ،تا چند ماه هرشب بهم پیام میداد و از بی محبتیای سعید مینالید ،از اینکه دیگه دیر به دیر پیام میده ،تحویلم نمیگیره ،جملات محبت آمیز نمیگه و فلانمنم هر بار یه جورایی ماسمالیش میکردم و قضیه حل و فصل میشد،حتی چند بار گفت میخوام با سعید کات کنم که من هر بار یه جورایی واسطه میشدم،،حدود چهار ماهی گذشت و حتی ندیدمش تو این چند ماه ولی هر شب ،شبی چند ساعت با هم حرف میزدیم و درد و دل میکردیم تا یه روز گفت میخوام با سعید بریم یه جا مشروب بخوریم توام بیا ،گفتم وسط مشروب خوری یهو سعید نبردت اتاق خواب که من اصلا خوشم نمیاد تو اتاقم یکی اونورش آه و ناله کنه ها ،گفت نه خیالت تخت و اگه سعید بهت گفت تو بگو باشه میام،،ندیده بودمش حتی درخواست عکس هم نکرده بودم ولی خوب میدونستم چهل و سه سالشه و بیوه ست ،،من و سعید رفتیم یه ویلا و بعد چند دقیقه مریمی رسید ،از اونجایی که گفته بود چهل و سه سالشه فکرشو نمیکردم انقد سرحال باشه ،همین که اومد تو مانتوشو درآورد ،شلوار استرج جذب و یه تاپ مشکی ،شکم تخت و کمر باریک و باسن خوش فرم ،پوست صورت سفید و تمیز و موهای رنگ بلوند،اومد بهم دست داد و خیلی گرم باهام برخورد کرد ،کنارم نشست و جوری که صد ساله هم و میشناسیم شروع کرد به صحبت کردن،سعید یه جورایی محو شده بود انگار ،راستشم بگم بعد اونهمه چت و درد و دل حالا که دیده بودمش واقعا یه جرقه تو دلم روشن شد ،همون لحظه حس کردم بهش علاقه دارم ،ولی خوب این حس خوب خیلی طول نکشیدچندتا پیک مشروب که خوردیم دیدم سعید از پشت اومد دستاشو گذاشت زیر بغلای مریم گفت عزیزم بیا اونور کارت دارم،رفتن تو اتاق خواب ،بعد چند دقیقه صدای برجورد بدناشون به هم موقع تلنبه زدن و آه و ناله های حشریه جفتشون بلند شد ،چندتا پیک مشروب خوردم و بی خبر از اونجا رفتم،رسیدم خونه و یه سر به گوشیم زدم دیدم پیام داده کجا رفتی یهو ،هیچ جوابی ندادم ،پشت هم پیام میداد ببخشید ،ببخشید ،ببخشید ،،پشت سر هم این پیغام و میداد،،تا چند روز هیچ جوابی ندارم تا اینکه چندتا وویس داد و تو وویس با گریه میگفت ترو خدا اینکارارو با من نکن ،تروخدا جوابمو بده من جز تو کسی و ندارم و تا حالا کسی اندازه ی تو بی منظور برام وقت نذاشته ،،جواب دادم…گفتم وقتی داشتی شخصیتمو خرد میکردی باید به اینا فکر میکردی ،گفتم رفیقم بچه بود تو که سنی ازت گذشته به احترام من نمینونستی بگی الان و اینجا جاش نیست ،گفتم اصلا چرا اصرار میکنی من تو زندگیت باشم ،تو به این خشکلی ،اینهمه به خودت میرسی من یع پسر ساده و معمولی ام،گفت ببخشید و مست بودم و دست خودم نبود ،بعدشم گفت مضخرف نگو واسه بعضیا قیافه و اینچیزا اصلا مهم نیست هر چند توام قشنگی و قیافه ی تو دل برویی داری،اونشب اولین تماس تصویریمونو با هم گرفتیم ،،همینکه جواب داد دیدم یه حوله حموم دورش پیچیده که درست تا یکی دو سانیه نوک سینش پایین اومده ،طوری که میشد انتهای اون دایره ی قهوه ای سینه هاشو دید ،،بدنش مثل پر قو سفید بود ،تمام حواسم پی سینه هاشو بدن سفیدش بود طوریکه اصلا متوجه سلام و علیک و حرفاش نشده بودم ،داد کشید هییی حواست کجاست تو چقد هیزی پسر ،،گفتم توام اگه تقریبا یه سال با هیچ زنی سکس نداشتی هیز میشدی ،،شاخ در آورد گفت واقعا یه سال؟؟؟گفتم آره آخرین رابطه م یه سال پیش تموم شد و هنوز نه دنبال کسی رفتم نه اصلا حس حالشو دارم،،خلاصه همین شد سوژه ی بحث اونشبمون ،آخر موقع خداحافظی گفت کاری نداری عزیزمگفتم کار که نه ولی یه خواسته دارمگفت بگوبا نیش باز و لحن شوخی گفتم میشه حوله تو چندثانت بیاری پایین تر ،گفتم چرا چند سانت کلا حوله رو باز کرد و انداخت و یه دور دوربین و برد پایین از نوک انگشتای پاش و یواش یواش اومد بالا،یه بدن کاملا بی مو ،حتی اثر از ریشه ی مو هم بالای کوسش نبود ،دقیق همرنگ شکمش و جاهای دیگه ،البته بعدا فهمیدم چندسالی میشه تیغ نمیزنه و برای زدن موی اون قسمت هم میره آرایشگاه ،،سینه هاشم نگم که اندازه ترین و خوش فرم ترین سینه هایی بودن که تا حالا دیدم،نمیدونم البته انقد قشنگ بودن اجزای بدنش یا منی که سطح حشرم بعد اینهمه مدت بی سکسی بالای هزار بود الان هر اندامی و بهترین میدیدم،،خلاصه یه خنده ی ریز و با عشوه اومد رو رودبین گوشیش با اون لبای قشنگش یه بوس کرد و شب بخیر گفت و رفت.چند روز بعد زنگ زد و بعد کلی گریه و زاری گفت حتما باید ببینمت مهدی،گفتم خوب چی شده اینجور زار میزنی ،گفت دیدمت بهت میگم،تو یه رستوران سنتی که لوژ های جداگونه خانوادگی داشت قرار گذاشتیمهمین که اومد تو بغلم کرد و زد زیر گریه گفتم چیه بگو دیگه،گفت امروز فهمیدم سعید با دوستم الان یه ساله رابطه دارن ،امروز بعد کلی دعوا باهاش کات کردم ،یه کم دلداریش دادم و گفتم گریه نکن درست میشه یکی بهتر پیدا میکنی و از این حرفا،راستش تو این زمینه آدم سخنوری نیستم ولی خوب تا جایی که میتونستم آرومش کردم ،،اشکاشو پاک کرد و تو چشمام نگاه کرد و یه دستشو گذاشت رو صورتم ،،صدا زد مهدیگفتم جونم عزیز دلمگفت تو که ولم نمیکنیگفت نه گلم خیالت تخت من هستم کنارتاینو که گفتم لبشو آورد و گذاشت رو لبم ،حالا دو تا دستش رو صورتم بود ،چشاشو بسته بود و لبمو میبوسید،منم چشامو بستمو و باهاش همراه شدم ،لحظه ی قشنگ و پر لذتی بود برام ،پر از عشق بودم تو اون لحظه ،واقعا لذت وصف نشدنی بود ولی یادم اومد این زن تا چند ساعت پیش دوست دختر رفیقم بود ،خیلی تلاش کردم خودمو از اون حالت بکشم بیرون ولی واقعا توانشو نداشتم ،لمس شده بودم ،فکر کنم اون بوسه یه دقیقه طول کشید ،همینکه از هم جدا شدیم سرمو انداختم پایین ،گفت چتهگفتم بخاطر سعید ناراحتم ،کارمون درست نبود ،گفت سعید بهم خیانت کرد ارزش ناراحتی نداره ،گفتم به من که خیانت نکرد ،خلاصه قبول کرد که رابطمونو در همین حد نگه داریم و زیاد پیش نریم ،ولی خوب کی از آینده خبر داره…حدود سه ماه گذشت ،چت ،درد و دل ،تلفن ،تماس تصویری ،کافه و این داستانا ،،خلاصه تمام وقت مواقع بیکاریم در خدمتش بودم ولی هنوز کارمون به سکس نکشیده بود ،چرا گاهی شوخیشو میکردیم مثلا امروز بریم ویلا ،ولی هیچوقت جدی نشد تا اینکه…زمان حال…اون روز بهم پیام دادچند دقیقه ای با هم گپ و گفت کردیم و بعدش خداحافظی کردیمبعد ده دقیقه دیدم یه پیام برام اومدهباز خودش بود ،بازش کردم و دیدم نوشته مهدی میخوامیه خورده جا خوردم ولی از این شوخیا با هم زیاد میکردیم و یه کوچولو برام عادی بود ،پس پرسیدم چی میخوای خشگلهگفت کیر میخوام …یه جورایی مطمعن بودم ایندفعه دیگه شوخی نمیکنه …با اینکه چند ماه گذشته بود ولی باز حس عذاب وجدان داشتم بابت سعید ،البته اینم بگم سعید انقد از این رابطه ها داشت که وقتی با یکی کات میکرد فرداش فراموشش میکرد چون سرش انقد شلوغ بود وقت نداشت بهشون فکر کنه…قبل اینکه جوابش و بدم زنگ زدم به رفیقم و ازش یه خونه اجاره کردم بعدش گفتم حله و ساعت سه فلان جا باش ،گفت اعع شوخی کردم و فلان گفتم نه دیگه دیره من ساعت سه سر قرارم ،ساعت سه شد و رفتم سر خیابونی که خونه رفیقم بود ایستادم تا اینکه رسید ماشینشو همونجا پارک کرد و سوار ماشینم شد که دوتایی بریم ،،رسیدیم تو خونه ،مانتوشو در آورد ،یه شلوار استرج مشکی و یه تاپ جذب سفید تنش بود ،چقدر تو اون لباس قشنگ بود ،گفتم بیا بشین رو مبل ،رفتم جلوی مبل نشستم و خوابوندمش ،تو همون حالت لباشو بوسیدم و دستمو بردم زیر پیراهنش تا اومدم سینه هاشو بگیرم تو دستام گفت بیا اینکارو نکنیم ،نکنه توام مثل رفیقت بعد سکس اخلاقت عوض شه ؟چیزی نگفتم پیراهنشو و سوتینشو با هم دادم بالا تا سینه هاش بیفتن بیرون ،همینکه زبونمو کشیدم رو سینه هاشو نوکشو گذاشتم دهنم صداش در اومد ،فکر نمیکردم انقدر راحت حشری بشه،موهاشو دادم کنار و زبونمو کشیدم روی گردن سفیدش میخواست ولی نمیتونست جلومو بگیره که گردنشو کبود نکنم ،بعد چند دقیقه گفت ببرم رو تخت ،بغلش کردم و بردمش رو تخت ،پیراهن و سوتینشو کامل در آوردم ،خودمم پیراهنمو در آوردم و کنارش دراز کشیدم ،بغلش کردم و قشنگ چفت تن هم شدیم ،تا یه ربع تو همون حالت بودیم ،با دستم موهاشو نوازش میکردم ،لباشو میبوسیدم ،چشاشو صورتشو ،ازش تعریف میکردم و قربون صدقه ش میرفتمالهی من فدای چشای قشنگت بشم ،الهی قربون خانم خشگلم بشم ،چقدر پوستت سفید و نرمه عزیز دلم ،،اونم با صدای لرزون و با کلمات کشیده در جوابم میگفت جونم ،فدات بشم ،منکه دارم میمیرم مهدی،بوسم کن ،نوازشم کن ،حرف بزن باهام عزیزترینم…بلند شدم و شلوارشو از پاش در آوردم ،یه شرت سفید توری پاش بود ،دلم نیومد انقدر زود از پاش درش بیارم ،پاهاشو باز کردم و شروع کردم به لیس زدن رونش ،یواش یواش اومدم پایین و رسیدم به کوسش انقد خیس کرده بود که شرتشم خیس شده بود ،از روی شرت یه خورده کوسشو بوسیدم و بعدش شرتشو دادم کنار ،زبونمو چند باری از بالا تا پایین کوس خیسش کشیدم بعدش رفتم سراغ حساسترین نقطه ی کوسش ،زبونمو محکم روش میکشیدم و باهاش بازی میکردم ،اونم همراهیم میکردم ،دستشو گذاشت رو سرم و محکم فشار میداد و کوسشو بالا پایین میکرد و تو تمام مراحل باهام حرف میزد و میگفت بخور کوسمو عزیز دلم ،یه کم دیگه بخوری میام عزیزم ،بخور کوسمو مهدیحرف زدناش صد درجه حشرم و بیشتر کرده بود ،خوابوندمش و خودم برعکس رفتم روش ،کیرمو گذاشتم تو دهنش و باز شروع به خوردن کوس تمیزش کردم ،آروم ولی عمیق کیرمو میخورد طوری که داشتم دیوونه میشدم ،حتما خیلی از شما تا حالا به اون نقطه از لذت رسیدین که انگار اصلا تو این دنیا نیستین ،حالتی که دوست دارین چند ساعت طول بکشه و حتی لذتش از ارضا شدن بیشتره ،تو اون لحظه جفتمون تو اون حالت بودیم،بین زمین هوا ،اصلا تو یه دنیای دیگه بودیم،برگشتم و بغلش کردم باز بوسیدمش و زیر گوشش آروم گفتم میخوام کیرمو بذارم تو کوست مریمی،گفت بذار عزیز دلم ،منو بکن مهدی ،منو بکنخوابوندمش و رفتم روش ،میخواستم تو حالتی باشم که موقع گذاشتن تو کوسش تو بغلم باشهکیرمو گذاشتم روی کوسش و چند بار از بالا تا پایین کشیدم،محکم بغلش کردم و فقط کله کیرمو میفرستادم داخل و میآوردم بیرون ،اونم ناله میکرد و کوسشو میآورد بالا تا کیرم تا ته بره تو کوسش،آروم رفتم زیر گوشش گفتم چیه عزیزم چی میخوای ،گفت کیر میخوام کیر بده بهم مهدی ،،اینو گفت لبمو گذاشتم رو لبش و کیرمو آروم فرستادم تو کوسش ،جوری عمیق تلنبه میزدم که جفتمون داشتیم دیوونه میشدیم،تو اون لحظه انگار من وجود نداشت ،ما بودیم ،دوتا بدن دوتا روح که تمام و کمال در هم آمیخته شده بودن ،،موقع تلنبه زدن فقط اسمشو صدا میزدم که با اون صدای شهوتی و لرزونش بهم بگه جونممریمم ،مریممهر بار صداش میزدم میگفت جونم ،جون دلم ،جون دلم مهربونمبعدش بهم گفت تو بخواب من بیام روتهمینکارم کردیم اومد روم ،دستاشو گذاشت رو سینم و قشنگ نشست رو کیرم ،کوس اون صافه صاف ،منم موهای کیرمو تازه تیغ کرده بودم و یه کوچولو اگه دست میکشیدی روش حسش میکردی،تن جفتمون عرق زده و لیز از شدت حرارتمونرو کیرم نشست و فقط عقب و جلو میرفت ،بالا تنه و کمرش کاملا ثابت بود و فقط کون نشو روی کیرم تکون میداد ،تا آخر میکشید عقب و تا میرسد آخرش سریع میمود جلو ،دیدن کونش تو اون حالت توی آینه ی روبروی تخت یه حال دیگه داشت ،هر بار میرفت عقب دو طرف کونش از هم باز میشد و سوراخ کونش قشنگ مشخص میشد ،آخ که چه بدن نازی داشتاینکارو میکرد که نقطه ی حساس کوسش و بماله بهم تا ارضا بشهچند دقیقه همینکارو کرد تا دیدم یهو داد کشید آخ عشقم آی عشقم آی آی ،چند بار اینارو گفت چندتا تلنبه ی محکم زد و افتاد روم ،بی حس ،لمس ،بی حرکت ،من فقط محکم بغلش کرده بودم و قربون صدقع ش میرفتن ،جونم ،ارضا شدی خانمم ،الهی دورت بگردم منسر حال که اومد نوبت من شد ،نشستم رو مبل اومد بغلم نشست دوتا دستامو گذاشتم رو کونش و یه انگشتم و با هر تلنبه میبردم تو سوراخ کونش ،انقد تلنبه زدم تو اون حالت که آخر انگشت اشارم تا نصفه تو سوراخ کونش بود ،بالاخره ارضا شدم و سریع گفتم بیا پایین و با دستاش مالش بده تا قشنگ آبم تخلیه شه ،اینکارو کرد و خودمو تمیز کردم و لخت تو بغل هم نشستیم و یه سیگار کشیدیمو و از هم تشکر کردیم بخاطر لذتی که برای هم ساختیم…من تو زندگیم سکس زیاد داشتم ولی انصافا سکسی که توش به این حالت برسم انگشت شمارن ،امیدوارم چنین تجربه ای رو بارها و بارها تجربه کنین ،اگه هم کردین یه خلاصه ازش و زیر همین داستان کامنت کنین ،.من و مریمم هنوز با همیم همونجور عاشقانه❤️🌺🌺نوشته: مهدی
97