فریبا عمه ام بود ,جندم شد

سلام دوستان الا دوسالی هست که من با عمم رابطیه دارمو هردو راضی هستیم پس کس خار ناراضی این خاطره هم با هماهنگی اون نوشتمو و خودش قبلش خوندهرامین هستم الا ۲۰سالمه پسر قد بلند درشت قپی خر کیری نمیام ولی ۱۸ سانتی دارمعمه فریبا ۴۰ ساله بدن فیت یعنی نه خیلی چاق نه لاغر سینه سایز هفتاد قد هم قد خودم تقریبا یکو هفتادهشت سالم بود که عمه فریبا شوهرش مرد از همون پچگی دلش فقط به من خوش بود خونش بالای خونه ما بود که من حتی خیلی نزدیک تر از پدر مادر باهام بود پرستار هستشو اون زمان نمیزاشت اروزی داشتن چیزو بکنم برام دوچرخه میخرید میبرد کلاس میاوردو واقعا دوست داشتنی بودهشت سال گذشت تو این هشت سال شوهر نکرد و شاید هم از ترس بابا رابطه ای نداشت ۱۸ سالم شده بود اوج شهوت و کنکور دنبال مخ زنی با بچه ها مدرسه رفتیم تو خیابون دنبال چندتا دختر که بدبختی ما پدر یکیشون سر رسید بعضی همکلاسیام که کلشون باد داشت وایسادن با بابا عه درگیر شدن منم فقط جدا میکردمروز بعدش دیدیم مدیر گفت همه به صف شن تا قیافه مردو رو دیدماز ترس کم بوده بود به خودم بشاشم ولی با خودم گفتم من که باهاش درگیر نشدم همه مقصرا هم مال یک کلاس بودیم سه تا دوستامو شناخت با پس کله ای مدیر اوردشون بیرون که نامرد مرده تا منو دید منم لو دادکه مدیر یکم جا خورد چون من بچه درس خون مدرسه بودم هرسال ازم تقدیر میشد منو کشوند بیرون از مرده پرسید مطما هستی اینم بوده گفت بله !تا حالا شر نکرده بودم و همیشه زیر زیرکی تو کلاسو مدرسه شیطونی میکردم ولی هیچ موقع هم مث خایمالا نبودم ولی تا الا تجربه نداشتم که اینطوری بیام دفتر مدرسه ؛مدرسه غیر انتفاعی بود خیلی سخت گیر بودن که مدیر دونه دونه شماره میگرفت اولیاشون رو میخواست میفرستادشون پشت دفتردرو بستم گفت اقا رامین از تو انتظار نداشتم زنگ بزن اولیا بیان تعهد بدن شانست گفته شاکی از تو شکایت نداشته منم که میدونستم بابام که خیلی رو این مسائل حساسه برای اینکه نفهمه زنگ زدم عمم اون روز شیف بود با مدیر صحبت کرد کلی خجالت کشیدم از اون روزوقتی خونش باهم تنها بودیم دربارش حرف زدیمعمه فریبا گفت چرا اخه اینکارو کردی رامین داری کج راه برمیداری منم هی بهونه میاوردم که گفت چند وقت پیش تو لپ تاپ فیلم های ناجور که منظورش همون پورن بود رو پیدا کرده که دهنم بسته شدگفت باید این عادتا رو ترک کنی که گفتم ببخشید من خیلی نیاز داشتم و مجبورم هفته ای یک دفه این فیلمارو ببینم که منظورمو فهمید گفت میدونم تو بلوغی ولی هیچی جز ضرر نداره من کارم شده بود هروز جق زدن ولی اینو نگفتمفرداش بعد از شیف اومد دنبالمو تعهد رو داد باز تو ماشین بهم کلی غر زد که دیگه عصبانی شدم گفتم خب من تنهام دوستام همه دوست دختر دارنو منم باید گوشه خونه درس بخونم که یهو جا خورد !! سکوت کردرفتیم باهم ناهارو خوردیم چون بابا مامان طبق معمول سر کار بودن اخرش که شد ازش رفت تو اتاق عذر خواهی کنم اونم منو بقل کرد گفت میدونم احتیاج داری یکیو داشته باشی و اینا که گفتم عمه تو تو این هشت سال چی کار کردی واقعا تنهایی اذیتت نکرد گفت عزیزم من تو رو دارم گفتم اخه ما که نمیتونیم … حرفمو قورت دادم گفت میدونم نمیشه نیاز هامون رو برطرف کنیم حالا برو یکم استراحت کن من کمکت میکنمبه عمه فریبا نظر نداشتم ولی خوشم اومده بود که اینجور حرفا رو بینمون رد بدل میشد اون روز گذشتو هی منو نصیحت میکرد گرمی نخور تنها نباش و اینجور داستانا که یک روز گفت چرا یکیو پیدا نمیکنی رامین جان گفتم عمه من یا سرم تو درسه یا سخت گیری های خانواده هست چی کار کنماونم منو درک کرد یک ماهی گذشت از این ماجرا خونش تنها بودمو میدونستم از شیفت نمیاد هوس جق کرده بودم خیلی راحت تو پذیرایی شلوارمو دراوردم تا راحت بتونم کارمو بکنم خیالم جمع بود هدست رو گذاشتمو فیلمو پلی کردم رفتم اتاقم کرم بزنم بهش رو تخت دراز شدم صداش خیلی بلند بود منم هی گرم تر شدم بودم در اتاق باز بودداشتم کم کم ارضا میشدم که عمه فریبا رو تو چها رچوب دیدم که روش برگردوند و داشت بلند بلند حرف میزد گوشیم از دستم پرت شد رو هوا سریع پریدم بالا دست پامو گم کرده بودم دیدم هی میگه خدا مرگت بده از دست توبپوش شلوارتو دنبالش گشتم چشماشو بسته بود گفتم تو پذیراییه نمیدونستم چطوری برگشته بود گفتم میشه برام بیارین رفت اورد دیدم زیر چشمی نگاهی بهم کرد فهمیدم کیرمو دیده ولی پشت دستم قایم بود زیاد پیدا نبودشروع کردم پوشیدن به روم نیاورده بود ولی باهام راحت شده بود میگفت من چی کار کنم این عادت از سر تو بیوفتهاز اون روز برعکس لباسایی که جلوم میپوشید باز تر شده بود شلوارهای تنگ تیشرت هایی که زیرش سوتینش پیدا بود خیلی باهام راحت شده بود هروز ازم میپرسید که اون کارو که نکردی منم هی میگفتم نه ولی وقتی خودشو میدیدم حشری میشدم بعدش کلی عذاب وجدان میگرفتم حس میکردم نخ میده ولی میگفتم عممه زشته و میزاشتم رو حساب تصادفی بودن خجالت میکشیدم ازش شب پایین. تختم مبخوابید یه شب که پایین بود دامن پوشیده بود و پایین خوابیده بود دیدم رون پاش پیداس پتو رفته بود کنار رون های بی مو سفید بی نقصش چشم منی که دوماهه نزدمو تا چشمام اب فرو رفته بود گرفتنتونستم دیگه جلوی خودمو بگیرم دستمو از بالا که رو تخت بودم نزدیکش کردم حرارت گرمیش با اون فاصله بهم میرسید شق کرده بودم ابم پشت کیرم بود دسمو اروم با احتیاط کشیدم روش که یهو پرید از خواب به اصلاح تکون خورد دیدم پتو زد کنار دامنشو دراورد به پشت خوابید این صحنه رو که دیدم شکه شدم کون سفید خوش فرمش با یک شرت مشکی جلوم بود هی عین خنگا مبپرسیدم از خودم چرا اینکارو کردهاتاق نیمه تاریک بود منم شق درد گرفته بودم بعد چند دیقه کلنجار یکم دست مالیدم بهش گرمای سکسی داشت هی جرعت بیشتری میکردم که فهمیدم اگع خواب بود انقدر خوابش سبکه که میپرید پس بیداره و داره بهم نخ میده رفتم پایین دست مالیدم بهش اروم دسمو کردم تو شرتش لای پاشو دست میمالیدم تا حالا همچین چیزی ندیدم بودم اروم شرتشو کشیدم پایین اون رو سرش پتو کشیده بود به رو خودش نمیاورد دستمو مالیدم به کسش که دیدم خیسه جریانو فهمیدمسریع شلوارمو کندمو خوابیدم روش یکم تف مالیدم گذاشتم پشت کونش خیلی اماتور بودم همون اول کردم تو که عمه با تکون زیاد صدای اخی که جلشو گرفته بود فهمیدم دردش اومده خیلی تنگ بود انقدر حشری بودم اهمیت ندادم عقب جلو میکردم اونم هی تکون میخورد فهمیدم درد داره ولی هی بیشتر عقب جلو میکردمو کون تنگ داغش که تا حالا تجربه نداشتم با یک تقه سفت کل کیرمو جا کردمو ابم پاشید خیلی طول کشید تا ارضا شم کل ابم تو سوراخ کونش خالی کردم حال بلند شدن نداشتمو بعد چند ثانیه به خودم اومدمو رفتم رو تخت پتو کشیدم رو خودمیکم ترسیده بودم که عمه پاشد رفت دستشویی و برگشت منم نفهمیدم دیگه کی خوابم برد بهترین خواب زندگیمو داشتم صبح پاشدم عمه خونه نبود صبحونه رو خوردم سر حال ترین بچه مدرسه بودم موقع برگشت ولی روم نمیشد با عمه چشم تو چشم شم خواستم سریعتر پیدا برم خونه خودمون که تو راه با ماشین گفت. رامین منم دست پاچه رفتم تو گفت سلامت کو گفتم سلام سرمو انداختم پایین عمه مث همیشه باهام برخورد میکرد انگار اتفاقی نیوفتاده ولی یکم. گشاد راه میرفت که بعد خودم متوجه شدم که نباید اینطوری میکردمشیک هفته گذشتو باز جمعه شده بود فکرشو نمیکردم که دیگه هیچوقت چیزی بینمون رخ بده عمه که پایین تخت خوابیده بود دیدم باز بعد نیم ساعت شلوارشو کند پتو کشید روی سرش اینبار شرت هم پاش نبود من خیلی هیجان زده شدم با اینکارش خجالت هم نمیکشیدم رفتم پایین دوست داشتم تو سکس اورال هم داشته باشم که شروع کردم خوردن کونش و سوراخش اون هرزچندگاهی فقط تکون میخوردتاریک بود ولی خواستم کسشو ببینم خیلی پرو شده بودم به یه ور خوابوندمش و اونم همراهیم میکرد سرمو گذاشتم لای پاش شروع کردم مث فیلما خوردن کسشسرم بین پاهاش بود دلم میخواست انقدر بخورم تا ارضا شه چند دیقه ای خوردم ولی اون فقط تکون تکون میخوردبرگشت رو یه سقف خوابید پتو رو صورتش بود پاهاشو باز کرد منظورشو گرفتم اینبار اروم اروم خوابیدم رو کسش خیلی جالب بود برام مثل جارو برقی مکش داشت کس سفید بی موش مزه عالیش هنوز تو دهنم بود پاهاشو دور کمرم جمع کرده بود من عقب جلو میکردم و اوپ جلوی دراوردن صدا از خودشو میگرفت اینبار خیلی مدت بیشتری تلمبه زدمداشت ابم میومد اودم دربیارم عمه با پاهاش کمرمو قفل کرد منم کلشو خالی کردم استرس حامله شدنش رو داشتم ولی خودش خواست سریع رفتم خوابیدمو پتو کشیدم رو خودم که پشت بند من رفت بیرون صدای کلید برق اشپزخونه اومد …این سکس تا چند مدت بین ما بود شروع منو عشق زندگیم عمه فریبا بود دوست داشتین لایک کنید تا ادامشو براتون بنویسم و سکس بی پردمون رو رو کنمادامه...نوشته: رامین

447