شوخ شوخی آبمو ریختم توش

سلام داستانی که میخوام بگم کاملا زاییده ذهن مجلوق خودمه و نه فانتزیمه نه تجربش کردم هر چی هم فحش بدین مستقیما واریز میشه به حساب هفت جد ابادتون حالا بریم سراغ داستاناسم من سامان هست نه قدم دو متره نه کیرم یه ساعت کار میکنه نه همه دخترا تو کف من هستن.،من یه ادم عادی از کف همین خیابونای شهرم یه دختر خاله داشتم اسمش ستایش بود 14سالش بود ولی لعنتی عجب کصی بود لعنتی از همینجا میزنم پیک اول رو سلامتی کصت که شاه کص بوده.خوب داشتم میگفتم این ستایش لعنتی اصلا پا نمیداد یعنی بیچاره کپ کرده بود برگاش ریخته بود اقا خلاصه هیچی ما هم جلق های فراوانی در غم دوری ایشون میزدیم و روز به روز اوضاعمون کیری تر میشد من هر چی نخ میدادم هر چی خودمو جرر میدادم اصلا گوشش بدهکار نبود بعد جالب اینجاس خودم میدونم دلش میخواد ولی ناز میکرد و ما را اندر کف یک نگاه گذاشته بود . گذشت و گذشت و فصل امتحانات خرداد اومد و مغز مجلوق من هم بسی کیری تر از هر موقع جواب نمیداد و امتحانات را یکی پس از دیگری میریدیم.یک روز به خونه ننه بزرگم اینا رفتیم و از قضای روزگار اون کصکش هم اونجا بود و مادر جنده عجب تیپی زده بود چون شب میخواستند برن عروسی ولی ای دل غافل که نوبت شانس ما هم میرسد . یکی از اعضای خانواده در مسیر خانه تصادف کرده بود و همه بی دلیل همچون گاو رفتند بیمارستان و یکی نبود بگه اخه برید اونجا چه غلطی میخواید بکنید؟ هیچی مثل فیلم های جردی من و ستایش در خانه تنها ماندیم و مغز کیری من پشمای نوروناش از این همه خوش شانسی ریخته بود و قفل کرده بود و خایه نداشت بره بگه بابا من حشری هستم من سرم اندرون گوشی بود و داشتم فیلم های بانوی پاکدامن لکسی لونا رو دید میزدم که مثل اکثر فیلم های سوپر حواسم به صدای ولوم گوشیم نبود و ناگاه اه بلندی از شدت عصبانیت از لکسی بلند شد که بچش چرا درس نمیخونه؟ و ناگاه گفت بیا بهت بدم یکم مغز معیوبت کار کنه و اون لحظه بود که اه اصلی بلند شد و ستایش کص مشنگ تازه نکته رو گرفت من هم که از خداخواسته گفتم عجب فیلم اکشنیه که اون کصکش در جواب گفت اره مخصوصا موقعی که بچت درس نخونه در ان لحظه نورون هایم پشم هایشان فر خورد و گفتند ای کصمشنگ این فرصت هر 8 میلیون سال یکبار اتفاق می افتد و شانس در خانه تو احمق را زده سریعا در را باز کن و شانس را بگا البته که اینها همه در ذهنم بود و من خایه حرف عادی را هم نداشتم جه برسد به ان گنده گوزی ها . ستایش که به شدت حشری شده بود و فهمیده بود که از من هیج بخاری بلند نمیشود خودش دست به کار شد و رفت به اتاق دیگر تا لباسهایش را عوض کند و وقتی برگشت مانند فیلم گرگ وال استریت در ان سکانس که نائومی لخت میشود و به دی کاپریو علامت میدهد اتفاق افتاد من خودم برگهایم از این همه خوشی ریخته بود و مدام مغز من میگفت=الله اکبر این همه جلال الله اکبر این همه شکوه و مدام ان بسیجی کصکش تمام ذهنیاتم را خراب میکرد (کیرم تو اون ریشاش ) بالاخره پس از گذر از مرحله کف کردن به زبان امدم و گفتم الله اکبر این همه جلال الله اکبر این همه شکوه که گفت کصخل برو اماده شو یه ماهه داری رو مخ من کار میکنی و من هم از قضا همراه خود قرص تاخیری برده بودم ولی کاندوم کجا بود؟ مغز من بین دوراهی گیر کرده بود سکس با کاندوم یا بدون کاندوم ؟مسئله این است . اما من کصخل تر از ان بودم که به فکر حاملگی یا بیماری باشم و اماده به کار شدم اورا به یکی از اتاق خواب ها بردم مقداری با سینه هایش بازی کردم و مکیدم و با خود گفتم هولی فاکینگ شیت ایا این منم؟ و یدفعه با صدای کصکش گاز نگیر از فکر و خیال درامدم و به ادامه ماجرا پرداختم. من به ارامی داشتم پایین میرفتم و به الت قتاله که رسیدم کپ کردم . عجب چیزی بود برابری میکرد با کص یک میلف ولی من ترسیدم که پرده اش را به گا ندهم که گفت قبلا با دوستانش ان را به گا داده است و خواستم بگویم کصکش تو 14 سالته کی وقت کردی پردتو بزنن که یدفعه گفت زر مفت نزن الان میرم ها. اوه ان چوچوله صورتی که سف شده بود و با هر بار مک زدنش اه ستایش تا چهار حیاط انطرف تر میرفت در ادامه بنده که یک کص ندیده بودم گفتم که حالا میخواهم بکنمت ولی مانند اکثر فیلم های سوپر گفت بدون یک ساک پر تف؟ وای چه دهان گرمی بود به جرات میتوانم بگگویم تا به ان سن چنان گرمایی را حس نکرده بودم که ان لحظه حس کردم و بعد از دو دقیقه ستایش گفت دیگر بس است خر کیف شدی بیا سریع منو بکن دارم میمیرم از حشریت من هم امدم که شروع کنم که بیچاره مثل اینکه خیلی دردش گرفت و محکم گفت این کونه احمق اون یکی سوراخو باید بکنی ان را برای بار اول فرو کردم از شدت خوشحالی هیچ حرفی نزدم و تصمیم بر ادامه کردن گرفتم . به صورت میشنری در حال سکس بودم و صدای اه اه ستایش مرا حشری تر میکرد ناگاه ستایش چند تکان شدید خورد و پاششی قهرمانانه کلا هیکل ما را به گا داد و بهش گفتم که به ارگاسم رسیدی گفت نه فقط داشتم فیلم بازی میکردم که گفتم پس من چی؟ گفت برو جلق میزن مگو چیست جلق؟ که سرمایه جوانیست جلق و من هم اعصابم به شدت کیری شد و گفتم باید زور گایش کنم و او را به زور بر روی تخت خاباندم و پس از سه تلمبه بنده هم ابم امد و گفت واسه همین چند ثانیه ما رو گاییدی؟ من هم که از شدت خستگی دراز به دراز افتادم و دیگر بقیه اش را پایان باز میگذارم تا یکم از مغز مجلوقتان کار بکشیدنوشته: غریبه ای اشنا در شهر

115