رفتیم تایلند به عشق ضربدری

ضربدری تو بانكوکقسمت اول:منو زنم مونا با دوستش عطی و شوهرش برای سفر به تایلند بتوافق رسیده بودیم قرار شده دخترا از هر جهت آزاد باشن ما هم برا شیطونی. حتی قرار بود اونجا زنهامون مشترک باشن و با هم سکس ضربدری داشته باشیم.زنامون رفتن اپیلاسیون کل بدن. وقتی برگشتن چنان اوف اوف میکردن که منو حمید درجا شق کردیم خلاصه دو تایی رفتن تو اتاق تا کرم مالی کنن منو حمید ی نگاه بهم کردیم و کیرمونو ی کم مالیدیم شب خواستیم سکس کنیم که گفتن دیگه تعطیله تا بانکوک حریفشون نشدیم و خوابیدیم.وقتی رفتم تو اتاق مونا گفت ۴ ست مایو خریدم ببین خوشت میاد یکی از یکی سکسی تر بودن یکیش که فقط نخ بود دو تا مثلث کوچولو واسه نوک ممه اش ی مثلث کوچیکتر واسه چاک کصش متوجه شدی فقط چاک کصشو میپوشوند بقیه هم وضعیت زیاد خوبی نداشتن همشونم پشتشون فقط ی نخ بود واسه لای کون گفتم میشه یکیشو بپوشی ببینم چجوریه گفت اهکی باید تا بانکوک صبر کنی.خلاصه دو روز بعدش پرواز کردیم موقع حرکت لباساشون بد نبود ی سوئیت دوخوابه تو هتل تحویل گرفتیم و رفتیم توش دخترا گفتن ما میخوایم دوش بگیریم ولی منو حمید اونقدر خسته بودیم رفتیم تو ی اتاق خوابیدیم.دمدمای صبح بود که از گشنگی بیدار شدم دخترا خواب بودن من یواش رفتم در اتاقشونو باز کردم مونا دمر خوابیده بود فقط ی شورت لامبادا تنش بود پوست برنزه ش میدرخشید عطی سفید مرمری که من میمردم براش هم با ی شورت لامبادا نیمرخ خوابیده بود کونش طرف من بود خواب از سرم پرید برگشتم دیدم حمید هنوز خوابه وسوسه شدم برگشتم اتاق دخترا یکم دیگه نگاشون کردم واقعا جفتشون عالی بودن مونای من با پوست یدست و شفافش عطی سپیدبرفی هم که نگو کیرم درجا پرید بالا نمیشد کاری کرد فقط یکم کیرمو ناز و نوازش کردمو برگشتم تو حال زنگ زدم رستوران و ی صبحونه توپ برا چارتامون سفارش دادم نیم ساعتی طول کشید تا اوردن زنگ درو که زدن حمید اومد بیرون گفتم صبحونه سفارش دادم رفت دستشویی و اومد سر میز شروع کردیم به خوردن که صدای دخترا رو شنیدم گفتم تا صبحونه یخ نکرده بجنبید اول عطی بعدشم مونا با روبدشامهای کوتاهشون اومدن بیرون.طبق قرار ساعت ۸/۵ تو لابی جمع شدیم نماینده تور اومد و گفت برنامه صبح گردش اطراف هتل و آزاده عصر بازار سنتی شب هم دیسکو.رفتیم بیرون بعد از چند دیقه گرما کلافه مون کرد به پیشنهاد دخترا برگشتیم هتل تا وارد لابی شدیم دخترا با دیدن تابلو استخر روباز گفتن ما میخوایم بریم کنار استخر منو حمید هم که جرات مخالفت نداشتیم قبول کردیم رفتیم بالا حاضر بشیم منو حمید که کاری نداشتیم لخت شدیم ی شلوارک پوشیدیمو اومدیم تو حال دخترا بعد از مدتی اومدن بیرون وای خدای من چی میدیدم؟ حمید گفت علی اینارو ببین چه کصایی شدن دخترا یکی از بیکینی هاشونو پوشیده بودن که اگه لخت میومدن بیرون اینقده هوس انگیز نبودن تقریبا بجز نوک میمیاشونو خط کصشون بقیه جاهاشون بیرون بود و برق میزد با شنیدن این حرف هم ژستهای مخصوص مدلها و هنرپیشه های سینما رو گرفتن و با عشوه های مردافکنشون دهن ما رو سرویس کردن. بلافاصله هم دستور دادن آقایون بجنبید که دیر شد منو حمید حس حرکت نداشتیم ولی مجبور بودیم بلند شدیم راه افتادیم.استخر زیاد شلوغ نبود چند تا زن و مرد رو تختها دراز کشیده بودن مایوهای زنها زیاد باز نبود. یکی دو نفر هم تو آب بودن. مونا و عطی ی چیزایی بهمدیگه گفتن و زدن زیر خنده از صدای خنده شون یکی دو نفر سرشونو بلند کردن و عینکشونو برداشتن و محو تماشای مونا و عطی شدن کم مونده بود رگ غیرتم بزنه بیرون که حمید اشاره کرد هیس. قرارمون بود باید تحمل میکردیم یکی از جوونا عینکشو گذاشته بود کنار و زل زده بود به دخترا برا اینکه اعصابم خورد نشه رومو برگردوندم طرف دخترا و برا اینکه زیاد تو دید نباشن گفتم تو آب نمیرید گفتن نه کلاس نداره باید کنار استخر لذت ببریم.دختری که کنار پسر چشم چرون دراز کشیده بود همینکه دید پسره چشم از این دو تا لعبت برنمیداره گفت بسه دیگه بلند شو بریم بالا من میخوام برم بیرون تازه فهمیدم ایرانین.😂باید حدس میزدم مردم خودشون زیاد نگاه نمیکردن منو حمید بهم نگاه کردیمو با لبخند چشمک زدیم و یکم راحت شدیم.صبحمون همينجوري گذشت رفتيم بالا ي استراحت و نهار و دخترا آماده شدن ی تیشرت سفید نسبتا گشاد بدون سوتین با ی شلوارک کمی گشاد رفتیم بازار سنتي بانكوك ي جاي شلوغ و پر تردد و فرشگاههایی با رنگای شاد و جنسهای بنجل و ارزون خوشبختانه خرید نکردن خلاصه برگشتیم هتل قرار شد ساعت ۱۰/۵ آماده رفتن به دیسکو باشیم.دخترا رفتن تو اتاق به حمید گفتم ما خیلی پشمالوییم پشما رو بریزیم؟ گفت بریزیم رفتیم تو حموم خودمونو کفی کردیم جلومونو خودمون زدیم پشت منو حمید پشت حمیدم من زدم چنان تروتمیز شدیم که کیرامون شق شده بودن.وقت دیسکو شده بود مونا ی شورتک لی با تیشرت زرد عطی هم ی دامن سفید کوتاه با ی تیشرت صورتی زیاد بد نبودن منو حمید هم با همون شلوارکهای صبح. رفتیم دیسکو ی سالن با سقف بلند و پله به طبقه بالا از راهنما پرسیدم گفت اون بالا اتاقهای بکن بکنه هم خانوم دارن هم میتونی با پارتنرت بری ما همون پایین موندیم شراب و ویسکی، چیپس و مخلفات رو بار بود رایگان موزیک ملایمی پخش میشد که دختر پسرا با کمترین فاصله تو بغل هم میرقصیدن ما هم مشغول شدیم من با زن حمید، حمید هم با مونا من عطی رو عاشقونه بغل کرده بود در واقع بهش چسبیده بودم و پاهای لختمو میمالیدم به رونای نرم و لطیفش کم کم کیرم بلند شد و میمالید به شورتش گفت علی جون یخورده زود راست نکردی؟ گفتم اگه بدونی از روز اول که دیدمت هنوز کیرم راسته باور میکنی لبخندی زد و در گوشم گفت دیوونه من همش تو‌گوشش پچ پچ میکردم خودمم نمیدونستم چی میگم فقط میخواستم قلقلکش بیاد و حشری بشه مرتب پیکهای شراب و ویسکی رو میزدیمو میرقصیدیم کم کم آهنگها تندتر شدن ما هم سرعتمونو بیشتر کردیم پاهامون لابلای هم بودن تو ی لحظه زانوم بی اختیار اومد بالا و محکم خورد به کص عطی سریع بغلش کردمو گفتم ببخشید بی اختیار بود ی کم بخودش پیچید و گفت اشکال نداره منو بغل کرد و تو چشام گفت امشب برنامه چیه؟ گفتم برنامه ریزی که نکردیم اگه شما برنامه دارین بگو آماده باشم گفت طبق برنامه امشب ما پیش هم میخوابیم مونا و حمید هم پیش هم گفتم عالیه چند ساله منتظر ی همچین شبی ام من همش داشتم تو خیالم عطی رو بمدلهای مختلف میکردم و تو رویاهام غرق شده بودم که متوجه شدم حمید و مونا اومدن پیش ما حمید گفت علی جان خسته نباشی میدونی از الان زنهامون جابجا شدن؟ گفتم آره گفت منو زن جدیدم میخوایم بریم رو تخت شما برنامه تون چیه؟ گفتم ما هم میایم رفتیم دم در که تاکسی بگیریم حمید گفت ی لحظه وایسین من الان میام رفت و بعد از چند لحظه برگشت فکر کردم رفته دستشویی بالاخره تاکسی گرفتیمو برگشتیم هتل.…دخترا گفتن ما عرق کردیم باید دوش بگیریم رفتن تو حموم صدای پچ پچو خنده شون میومد حمید دست کرد تو جیبشو دو تا ویاگرا داد بهم گفت تو دیسکو برای هر زوج دو تاش مجانی بود گفتم دمت گرم آمار همه چیو دراوردیا خلاصه یکی ی دونه با ی لیوان آب رفتیم بالا دخترا بعد از ۲۰ دیقه اومدن بیرون و با حوله های کوچیکشون رفتن تو اتاق منو حمید هنوز منتظر اثر قرصا بودیم من بلند شدم و کامل لخت شدم و فقط شلوارکمو پوشیدم حمید هم همونکارو کرد بعد از حدود ی ربع مونا اومد بیرون شورت و زیرپوش حریر مشکی زیباییشو چند برابر کرده بود واقعا که چه هلویی شده بود دهنم آب افتاد حمید گفت تموم شد عزیزم؟ مونا ی لبخند زد و حمید گفت بریم تو اتاق خودمون دست مونا رو گرفت و رفت منم که کم کم کیرم داشت سنگین میشد بلند شدم و یواش یواش رفتم تو اتاق عطی زیبای من دولا شده بود رو میزتوالت و داشت اجزای صورتشو چک میکرد ی نخ قرمز لای لمبراش بود و ی بند قرمزم پشت سینش وقتی برگشت طرف من دلم هوری ریخت نفسم تند شد و قلبم داشت از سینم میزد بیرون رژ لب قرمز رو صورت سفیدش هر مردی رو بیچاره میکرد مثلث کوچیک حریری رو کصش بود سوتینشم از شقی میمیاش رو هوا وایساده بود با عشوه گفت چطو شدم؟ گفتم عزییییزم چقد تو خوشگلی سفیدبرفی من دارم میمیرم از عشقت رفتم جلو لبمو خیلی آروم و عشقی گذاشتم رو لبش خیلی آروم شروع کردم به لب گرفتن دوتایی داشتیم حال میکردیم یکی از بهترین لحظه های زندگیم بود عطی مث فرشته ها شده بود سفید زیبا خوش اندام و با لبخند ملایم دوستداشتنی خودشو دراختیار من گذاشته بود.دیگه کیرم حال اومده بود تو ی لحظه شلوارکمو انداختم کف اتاق کیرمو سربالا گذاشتم رو شیکمش دو تا دستامو زیر باسنش قفل کردمو عطی نرم تنمو بلند کردم رفتم طرف تخت.سالها منتظر همچین لحظه ای بودم تمام بدن عطی رو از پیشونی تا مج پا بوسیدم کصشو از رو بیکینی کوچولوش بوس کردمو ی گاز آروم و عشقی ازش گرفتم سرم تو دستای عطی بود با موهام بازی میکرد و گاهی هم اونا رو میکشید رفتم بالا با ی اشاره بند سوتینشو بازکردم ی نیگا به میمیاش کردم اول نوکشونو یکی یکی بوس کردمو هورتی کشیدم تو دهنم بعدش با ی حمله دیوانه وار بهشون حمله کردم چنان میمیاشو لیسیدمو خوردم که حسابی قرمز شده بودن بدنش داغ شده بود و قلبش داشت از سینه میزد بیرون رفتم پایین با صدای لرزونش گفت دوست داری بخوریش؟ گفتم چطو مگه؟ گفت اگه اونو بخوری دیگه لب بی لب گفتم من زیاد باهاش ور نمیرم لبامو گذاشتم رو کلیتش دو تا بوس کردمو کلیتشو هورتی کشیدم تو دهنم چقدر نرم و هوس انگیز همونجوری با فشار لبام کلیتشو نگهداشتم سرمو کشیدم بالا تا با فشار از دهنم دربیاد ی لحظه نفسشو حبس کرد و دوباره به نفس نفس زدن ادامه داد.دیگه وقت لذت بردن از کصش شده بود کیرمو که با ویاگرا جلا داده بودم گذاشت لب کصش داشت له له میزد میگفت علی توروخدا بکن توش دارم میمیرم حرکتمو آروم شروع کردم تا ی دیقه فقط کلاهکشو میکردم و درمیاوردم بعد کم کم بیشتر کردم توش و دراوردم خلاصه بعد از دو سه دیقه کیرم تا ته تو کصش بود همون ته نگه داشتم نبض کصش بشدت میزد کصشو بالا پایین میکرد حسابی حشری شده بود و داشت با کصش کیرمو لیس میزد کیرم در اوج بلندی و کلفتیش بود داشت حال میکرد با اینحال دستامو ستون کردمو تقه هامو از آروم به سریع میزدم ته کضش ناخناشو فرو کرده بود تو بازوهام ی لحظه دستاشو گرفتم بردم کنار سرش لبامو گذاشتم رو میمیاش نوبتی میخوردمشونو همزمان کیرمو به ته کصش میزدم نفسهای تندش با آه و اوه بعدشم با جیغهای کوچیک توام شده بود با تمام توانی که داشتم میکردمش عشقی بود که سالها سرخورده شده بود و حالا فرصت لذت بردن کامل از بدن دیوونه کننده ش پیدا کرده بودم دستامو بردم زیر روناش بلند کردم گذاشتم رو شونه هام با حرارت و عشق تمام یواش بهش گفتم حاضری ترسید گفت از این هم بدتر؟ گفتم شاید دیگه معطلش نکردم تا جای ممکن پاهاشو بردم طرف سرش پاهامو سیخ کردمو تقه های وحشتناکمو شروع کردم صدای خوردن کیرمو بالای کیرم به کص و بالای کص عطی تا لابی هتل میرفت قرصه کار خودشو کرده بود ی کیر کلفت دراز سفت مث تیرآهن با ی شهوت فوق العاده داشت هر دومونو از پا درمیاورد اونقد تقه زدم که عطی داشت سکته میکرد ضربانش به ۲۰۰ رسیده بود تو همین حالت بود که احساس سوزش کردمو تموم جوونم از کمر و سر کیرم خارج شد و ریخت تو کص عطی باز هم داشتم تقه میزدم کم کم آبم سفت تر و غلیظتر شد نفسم هم داشت بند میومد خیلی آروم کیرمو کشیدم بیرونو کنار عطی جوونم دراز کشیدم عطی تقریبا بیهوش شده بودبا صدای باز شدن در اتاق برگشتم حمید بود گفت شماها خوبید؟ با اشاره سر گفتم آره مونا هم آروم با دستش سعیدو کنار زد و با نگرانی اومد تو حمید گفت زنمو کشتی؟؟؟؟ گفتم فعلا زن تو موناس.حمید رفت بیرون ولی مونا اومد تو دستی به سر و گوش عطی کشید و گفت خوبی عزیزم؟ عطی چشماشو نیمه باز کرد و گفت خیلی وحشتناک و با لذت بود مونا خیلی. مونا ی نیگا بمنو کیر چرب و چیلیم کرد و گفت بلند شو خودتو جمع کن بعدش با دستمال کص عطیو دوروبرشو خشک کرد گفت میتونی بلند شی؟ عطی با اشاره سر گفت آره فقط ی لیوان آب برام بیار مونا که رفت بیرون عطی ی نیگام کرد و گفت از چند تا چیزت خوشم اومد کصمو زیاد نخوردی، نگفتی کیرمو بخور، تو کونم نکردی، وظیفتو بنحو احسن انجام دادی. تاریخ ساز شدی عشقم.مونا با ی لیوان آب اومد تو دیگه باید میرفتم بیرون بزور بلند شدم شلوارکمو پوشیدمو رفتم بیرون حمید نگران عطی بود گفتم حالش خوبه از سکسشم لذت برده خیلی راضیه نگران نباش.نوشته: David

146