دو سال تو نخش بودم

۲ سال و ۳ ماه از روزی که فهمیدم عاشق سینا شدم میگذره …اول از همه یه معرفی ریز کنم … من پریسا ام و ۲۰ سالمه و تموم داستانی که میخوام تعریف کنم بدون اغراق و کاملا داستان حقیقی زندگی خودمه که بعد از این دوسال هنوز با خاطره های خوب و بدش زندگی میکنم …داستان از جایی شروع شد که بعد از تموم شدن دبیرستان ، من و دوستم یلدا که همکلاسی بودیم تصمیم گرفتیم ۱ سالی دانشگاه ثبت نام نکنیم که بتونیم واسه سال بعد با رتبه بهتر دانشگاه خوبی ثبت نام کنیم که نه من اهل درس خوندن بودم و نه یلدا …همون تایما بود که به اسرار یلدا بعضی از روزا میرفتیم استبل و سوار کاری یلدا رو تماشا میکردم. ( واقعا بالاجبار ) به خاطر اینکه من صمیمی ترین دوستش بودم و همیشه رو من خیلی حساب میکرد …یه روز که تو محوطه رو به روی استبل بودیم و منم طبق معمول داشتم اینستارو زیر و رو میکردم ، دیدم یلدا سریع درگوشم گفت اون پسر خوشتیپرو ببین که سمت راستته ، منم سرمو یخورده برگردوندم دیدم یه پسر لاغر خوشتیپ و قدشم حدود ۱۷۵ با مو های خرمایی داره سمت مارو تماشا میکنه . منم سریع رومو برگردوندم و روبه یلدا با یه حالت حق به جانب گفتم : +خب حالا چیکار کنم -میشناسیش +نه ، باید بشناسمش -خوشتیپه ها +خب ب من چههمینجوری که داشتیم با هم بحث میکردیم از پشت سمت راستمون بمون نزدیک شد و ما هم دیگه بحثو کش ندادیم … اومد روی سکو تو فاصله ۳.۴ متری ما نشست … یلدا هم که اسبو واسش حاضر کرده بودن بعد یکی دو دیقه رفت تا آماده سه واسه سوار کاری … کلا تو محوطه ، اطراف ما فقط من بودم و پسره که داشتیم سواری یلدارو تماشا میکردیم ، یهو پسره بهم گفت : -شما هم علاقمند به اسب هایی؟ گفتم : +نه زیاد -یعنی به سوار کاری علاقه ای نداری ؟ +نه من سوارکار نیستمهمینطوری چند تا سوال پرسید و منم خیلی کوتاه جواب میدام … ( کلا از لحاظ ارتباطی یه مقدار محافظه کارم )منم سرمو دوباره کردم تو گوشیم و یه سیم هندزفری گذاشتم تو گوشم که بفهمه میخوام آهنگ گوش کنم که دیگه بیخیال صحبت شه… آهنگ از هالزی " اون و من " گذاشتم و چون عادت دارم با صدای تقریبا کم باهاش خوندم .اونم سریع گرفت و گفت : “هیم اند آی” گوش میدی ، (راستشو بخوای یخورده جا خوردم) گفتم آره و اونم گفت که عاشق هالزی و جی ایزیه و این حرفا … (لعنتی بدجوری به هدف زد چون من عاشق اینم بدونم با یکی نقطه مشترک دارم و بشینم باش حرف بزنم) یخورده راجب این سبک موزیک و اینا حرف زدیم و منم که دیگه نمیدونم چه مرگم بود داشتم کامل باش صحبت میکردم … یه خورده خوش سعی میکرد بحثو پیش ببره که خوبم کار میکرد (چون یخورده جذب صداش شدم چون صداش یه بَم و سنگینی مردونه خاصی داشت…)چند دیقه همینجوری صحبت کردیم و اینا تا بلاخره یلدا اومد وسایلشو جمع کرد و خدافظی کردم و رفتیم …( بین صحبتا فهمیدم اسمش سینا ست)یلدا تو مسیر هی ازم میپرسید که چی باهم گفتید و داشتم دیدتون میزدم و این حرفا و منم گفتم یه صحبت خیلی ساده داشتیم و چیز خاصی نبود ( البته بعدها وا دادم و گفتم پسر خوش تیپیه و جذب صداش شدم :/ ) …مدتی گذشت و دیگه کلا سینا از یادم رفته بود که یه روز یلدا پیجش اینستاشو واسم دایرکت کرد و منم فالو کردم و چند دیقه بعدش اونم متقابلا از اونجایی که پیج منو شناخت (چون پیجم پرایوت نبود و پست هامم مشخص بود) سریع بک داد و چند روزی همینجوری استوری همو دید میزدیم و مدتی گذشت اون استوریامو ریپلای میکردو و منم ریپلای میزدم … اول بازم بحث های الکی و بیخودی رو جلو میبردیم و تا کم کم سر صحبت هامون باز شد و خیلی اتفاقی کم کم حس میکردم یه بخشی از وقتمو دارم واسش میذارم … یه روز که فهمیدم این صحبتا تو مجازی واسم مسخره به نظر میومد تصمیم گرفتم چند وقتی جوابشو ندم تا اونم دیگه بیخیال شه … اونم بعد از چند بار جواب نگرفتن از طرف من مدتی بیخیال شد … اما بعد از چند روز دایرکت داد که میخواد منو ببینه و باهام قرار بزاره . اول منم جواب ندادم اما بعد از چند بار که اصرار کرد و گفت رو من کراش داره منم آخرش قبول کردم و سر یه روز چهارشنبه ساعت ۵ تو کافه رز باهاش قرار گذاشتم … (این مابین هم یلدا همش ازم تعریف میکرد و میگفت هم اون جذابه و هم تو و این حرفا) البته از تعریفای یلدا هم بگذريم منم اعتماد به نفسو داشتم از اول " یه مشخصات ظاهری هم بگم" … (قدم ۱۶۸ وزن ۵۷ … رنگ چشام قهوه‌ای تیره که با رنگ موهام یکیه ، از لحاظ اندامی هم لاغر بودم اما باسن و سایز ممه به نسبت سنم یه خورده بزرگ تر بود و سایزمم ۷۰ ) بگذريم…قراره اولو گذاشتیم و خیلی همه چیز شیک و باب میلم پیش رفت و اولا قرارامون کمتر بود و بعد از یکی دوهفته راحت تر شدیم و تایم گردشا و دور دورامونو بیشتر کردیم … همون موقع ها هم بود که بار تو ماشین چش تو چش شدیم و اولین لبمونو هم اونجا گرفتیم که هنوزم گرمای لباشوروی لبام حس میکنم … بعد از اولین بوسمون رابطمون وارد یه بعد دیگه ای شد و خیلی زودتر از همیشه یخامون آب شد …روزا رد میشد و من مث دیوونه ها داشتم عاشقش میشدم و روزی نبود که با هم نباشیم و همدیگرو نبینیم.همیشه مثل جنتلمنا رفتار میکرد و این باعث شده بود من بیشتر بهش اعتماد کنم … گذشت و گذشت تا یه روز بهم گفت که خونشون خالیه و منم چون باهاش زیادی راحت بودم قبول کردم و رفتیم خونشون ، یه آپارتمان لوکس ۳۰۰ م داشتن که رفتیم تو واسه شام تو تراس کباب ردیف کردیمو خوردیم و روش یه خورده شراب زدیمو و اینا که بعد خودش اومد یه فیلم رمانتیک گذاشت که نگاه کنیم ، وسط فیلم رفت بطری شراب و دوتا لیوان دیگه آورد و تعارف کرد منم نه نگفتم و چند تا پیک دیگه خوردیم … زیاد نخوردم اما معلوم بود که سرم سنگین شده و چشمامم ی ذره سیاهی میره واسه همین رو کاناپه دراز کشیدم سینا اومد از پشت بغلم کرد و سرم و بوس کرد و گردنمو میمالوند … منم چون یه خورده مست بودم هات تر شدم و اجازه دادم کارشو بکنه ، همینطور که منو میمالنود ، دست راستو از پشت دور کمرم گره کرد و منو چسبوند به خودش …منم که تو آسمونا سیر میکردم هیچ دخالتی تو کارش نداشتم . حس کردم کیرش از رو شلوار چسبیده به پشت کونم منم خودمو بیشتر بهش فشار میدادم اونم یه آه ریز در گوشم گفت و بیشتر خودشو فشار میاد بم … جوری که فک میکردم دور کمرم الان داره سرخ میشه …از پشت گوشمو گاز میگرفت و شروع کرد به قربون صدقه رفتنم … گردنمو لیس میزد و پشت گردنمو بوس میکردمنم که کم کم ناله هام شروع شد سینا منو نشوند و و شلوارو کم کم از پام درآورد و تیشرت خودشم کند و دوباره منو دراز کرد رو کاناپه و افتاد به جونم ، اول لبامو میخورد و گاز میزد و سینه هامو از رو بلوز کمی دسمالی کرد و بعد کلا بلوزو از تنم دراورد و تاپ نیم تنمو داد بالا گفت : چه هلو های خوشمزه ای من میمرم واسشون رفت و شروع کرد به خوردن سینه هام . وسطشو لیس میزد و نوکشونو گاز میگرفت و میک میزد و میومد روی لبام و لب میگرفت و دوباره میرفت پایین … رفت تا زیر نافم و کصمو از رو شرت بو میکشید رونمو بوس کرد و زبونشو از رو شرت نگع داشت رو کصم و بالا پایین میکرد … آب کصم راه افتاده بود اینقد آه و ناله میکردم و هات شده بودم . دستشو رو دهنم نگه داشت و لبامو با انگشتاش فشار میداد…اومد بالا و دستاشو گذاشت سمت چپ و راست من (تو اون زاویه هم خوشتیپ بود … لاغر اما توپر … سیکش پک نداشت اما شکم باریک بدون مو و بازو های کشیده و متوسطی) داشت سرشو پایین میاورد ازم لب میگرفت و در گوشم حرفای عاشقانه میزد … همزمان فشار کیرشو از زیر شرتش حس میکردم که میزد به بالای کصم … اینقد لبامو خورد و گاز گرفت که لبام بی حس شده بود ، دوباره رفت پایین و اینبار شرتو از پام دراورد وگفت : چه کص کردنی داره کاش یروز خودم بگامش … شروع کرد با انگشتاش مالیدن کصم ، واااااای دوس داشتم تو همون لحظه وایسم … نوک زبونشو گذاشت لای چوچولم دیگه تو دنیا نبودم و آبم همه جارو گرفته بود کمتر یه دیقه آبم اومد و ریختم تو دهنش … همشو خورد و بازم شروع کرد لیس زدن و بازدم مالیدن کصم و صدای ناله هام که دوباره بلند شد یه لیس کامل زد بیشتر حشری شدم . کیرشو از تو شرت دراورد و شروع کرد مالیدن…گفت حالا بشینم رو کاناپه و منم نشستم ، اومد جلوم و کیرشو که نصفش از شرت زده بود بیرونو گرفتم تو دستم و میمالیدمش … گفت حالا نوبت توعه عزیزم ببینم چیکار میکنی … گفتم جون عشقم تو فقط نگاه کن . شرتو از پاش حالت ایستاده دراوردم (کیر خوش فرم و نسبتا بزرگی داشت حدود ۱۸ سانت بود و کمی کلفت بود ) شروع کردم سرشو کردم تو دهنم و اول سرشو کامل خیس کردم و کم کم رو به جلو رفتم … تهش تا نصفه میکردم تو دهنم چون بقیش میزد به حلقم .صدای آه و ناله مردونش همه سالنو گرفته بود … منم فقط میگفتم جون آقاییم و مرد خودمی و سینا دیگه اصلا تو حال خودش نبود و یهو دیدم یه مایع داغی ریخت ته گلوم … خواستم کیرشو درارم از دهنم که سرمو سفت گرفته بود و فقط آه بلند میکشید … یهو کشید بیرون و منم تمام آبشو بالا آوردم رو زمین . ته گلوم هنوز میسوخت ازم معذرت‌خواهی کرد . گفت تقصیر خودته از بس که هاتی نتونسم تحمل کنم بکشمش بیرون ، هات بودم …اومد لخت پهن شد تو بغلم جوریکه فکر میکردم زن و شوهریم … سنگینی تنش رو تنم کمی اذیتم میکردن گفتم راحتی گفت : آره خیلی ، سینش رو سینم بود ، کیرشم بی حال افتاده بود روی خط کصم ، گفت چه بدنی داره کاشکی هروز اینجوری لخت پهن شم تو بغلت … میدونسم یه دور دیگه دلش میخواد واسه همین بهش گفتم میخوام از پشت بزاری … گفت اخه اذیت میشی … گفتم اشکال نداره فقط یواش بکن . دستشو گرفتم اینبار رفتیم سمت اتاق خودش ، از پشت بغلم کرد و منو پرت کرد رو تخت خودش … داگی وایسادم اونم از پشت کص و کونمو شروع کرد لیس زدن.اینبار سوراخ کونمو لیس زد و شروع کرد به زبون کردن توش …منم زیاد نذاشتم بخوره سریع گرفتم سرشو دوباره با لیس زدن شق شق کردم که از عقب بکنه، دوباره داگی شدم و اومد بالای تخت کیرشو با سوراخم تنظیم کرد و کمی هول داد سرشو که هول داد تو منم سوراخم سوخت و شروع کرد یه نمه درد گرفتن … کم کم سرشو عقب جلو میکرد و یه ذره دردش بیشتر شد اما تحمل کردم چون دلم واقعا سکس واقعی میخواست … سینا دوباره با انگشت نشست کونمو باز کردن چند بار امتحان کرد و دوباره کیرشو خواست بندازه تو ایندفعه روان تر بود … سرشو کرد تو اینبار کمتر درد میکرد یهو دیدم تا نصفه رفت توم … خیییلی دردم گرفت ، میخواستم جیغ بزنم که با دستش جلوی دهنمو گرفت و بیشتر عقب و جلو میکرد … دیگه حس کردم داره زوری میکنه و تحمل نداره … حس کردم الان پشت سرمو نگاه کنم کیر سینا و کون من همش خونه. اونم همش کارشو انجام میداد ، بعد ۱ دیقه دیدم دردش کمتر شد و لذتش بیشتر شد منم شروع کردم ناله کردن … سینا که دادش داشت میرفت تو هوا من خودمو پرت دادم جلو که نریزه تو کونم ، وایسادم جلوش همشو ریخت رو شکم و سینه هام و بازم ولو شد روم … بعدش شروع کرد به قربون صدقه رفتنم که بعد از سکس خیلی بهم حال داد و بعدش دوباره واسم خورد و واسه بار دوم ریختم تو دهنش و بعد رفتیم زیر دوش یه بازم از پشت بهش دادم… و واقعا تا به حال بهترین رابطه عاشقانه من او شب اتفاق افتاد …خلاصه اگه حال نکردین ، این بهترین شب سکس من بوده و راجب منه … ممنون که خوندیدپریسا …pariwxنوشته: Pariwx

163