زن بابام یواشکی به من میداد

...قسمت قبلسال ۹۱ بود که ثریا حامله شدش و کاری کرد که من و بابام باهم بحث کنیم و دعوامون بشه تا بقول خودش رابطه عاشقانه من و ثریا تموم بشه و اون بچسبه به زندگیش تا حدودی هم موفق شدش ولی من که تازه مزه جنس مخالف رفته بود زیر زبونم دوست نداشتم ازش جدا بشم ولی خب نمیدونستم باید چیکار کنم گذشت تا حدود ماه سوم حاملگیه ثریا دل رو زدم به دریا و رفتم دم خونه بابام اینا زنگ که زدم دیدم ی غریبه جواب داد در رو که باز کرد رفتم تو خونه دیدم چند تا کارگر تو خونه ان و دارن کار میکنن بابام تصمیم گرفته بودش که خونش رو بازسازی کنه بابام اومد سمتم و باهام حال و احوال کرد گفت از اینورا بهش گفتم دلم برای محمد (داداشم تو قسمت قبلی در موردش توضیح داده بودم) تنگ شده اومدم ببینمش که بابام‌گفت رفتن شهرستان تا توی بازسازی ثریا که حامله هستش اذیت نشه بعد من رو ب سمت اتاق خواب راهنمایی کردش که ی فرش انداخته بود توش و تا اتمام کار بازسازی اونجا تنها جای خونه بود که میشد نشستش تا شب پیش بابام موندم شب که میخواستم برم خونه بابام گفت شب بمون پیشم منم قبول کردم حدود ساعت ۱۱ شب بود که بابام به ثریا زنگ زد و بهش گفت که من پیشش هستم و میخوایم بخوابیم تلفن رو که قطع کرد به من گفت که ی کاری براش پیش اومده و باید بره بیرون و ار من خواست که فردا در رو برای کارگرها باز کنم و بالاسرشون بمونم و بعدش حاضر شدش رفت بیرون منم شصتم خبر دارشد که بابام بازم فیلش یاد هندستون کرده و داره میره پیش زن صیغه ایش وقتی داشت حاضر میشد گوشیش رو چک کردم و دیدم که حدسم درسته و این ماجرای بازسازی هم برای خلاص شدن از دست زن بابام بوده که ی چند وقتی بدو سر خر من باشه مثل اینکه تو این چندوقته هم صیغه ایش شبا میومده خونش پیشش ولی حالا که من اومدم میخواد بره خونه زن صیغه ایش صبح که شد کارگرا اومدن و کارشون رو شروع کردن تا شب خبری از بابام نشد من مجبوری اونجا مونده بودم و تو دلم به خودم فحش میدادم که چرا اومدم تو دام بابام افتادم تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد شماره ناآشنا بودش جواب دادم دیدم بابام پشت خطه گفت که مشکلی براش پیش اومده مجبور شده بره شهرستان زن بابام اینا تا چند روز هم نمیاد و ازم خواست که بالاسر کارگرا بمونم گوشیه خودش هم خاموشه اینم از ی غریبه گرفته و داره صحبت میکنه تلفن که قطع شد چند دقیقه بعد دیدم ثریا داره بهم زنگ میزنه جواب دادم گفت از بابات خبر نداری گفتم که بهم گفته داره میاد شهر شما و الانم تو راه که ثریا اظهار بی اطلاعی کردش ی لحظه ی فکری ب سرم زدش و به ثریا ماجرای زن صیغه ای بابام رو گفتم اولش گفت که دروغ میگی ولی بعدش که شماره تلفنی که بابام باهاش به من زنگ زده بود رو براش خوندم گفتش این شماره همون جنده خانومه ثریا با گریه تلفن رو قطع کردش و منم خوابیدن ساعت حدود شش صبح بود که با صدای در بیدار شدم در رو که باز کردم محمد پرید بغلم و سلام دادمن هاج و واج مونده بودم که اینا اینجا چیکار میکنن و از طرفی هم خوشحال بودم که معشوقه ام برگشته پیشم اومدن تو به ثریا گفتم که چجوری اومدین گفت دیشب که قطع کردی به داداشم گفتم همین الان باید من رو ببری خونم اون بدیخت هم شب تا صبح رانندگی کرده اومده بوده بعدش هم برگشته رفته خود ثریا گفت که اومده بوده که بهش ثابت بشه بابام خونه هست یا نه؟محمد که خوابش برد من به کارگرا زنگ زدم که امروز نیان سرکار وکار تعطیله بعد رفتم پیش ثریا و یکم باهاش حرف زدم و آرومش کردم و بهش گفتم بیا یذره بخواب و چون تو خونه فقط ی اتاق خواب بود که میشدش توش خوابید ناچار شد بغل من بخوابه دوست نداشت که رابطمون دوباره شروع بشه ولی وقتی ماجرا رو براش گفتم و فهمید زن صیغه ای بابام میومده تو همین اتاق و هرشب پیش بابام بوده خودش اومد تو بغلم و شروع کرد ب نوازش کردنم چون محمد تو همون اتاق بودش نمیخواستم باهاش کاری کنم ولی مثل اینکه ثریا دیگه هیچی براش مهم نبود البته محمد هم بیهوش بود از خستگی ثریا بغلم کرد و لباش رو گذاشت رو لبام و همینجوری میخوردتشون و التماسم میکردش که پارش کنم و جرش بدم من واقعا تابحال اینجوری ندیده بودمش خیلی وحشی شده بودش لبام رو حسابی خوردش و رفتش سراغ کیرم و درش آورد و حسابی برام ساک زد و ی ده دقیقه ای که ساک زدش برام دیگه آبم داشت میومد و بهش گفتم آبم داره میاد ولی توجهی به من نکردش و تموم آبم رو تو دهنش خالی کرد و همش رو خورد اصلا تا بحال اینجوری ندیده بودمش بعد دوباره اومد و خواست لبام رو بخوره که خودم کشیدم عقب گفتم نه بدم میادش آب خودم رو مزه کنم دوباره رفت سراغ کیرم و شروع کرد به خوردن تخمام و کیرم و بعد از چند دقیقه دوباره کیرم رو بلند کردش چون حامله بود و سه ماهش هم بود من یذره میترسیدم که بخوام بیوفتم روش و اصلا من تا اونروز با ثریا رابطه مون در حد لاپایی زدن و جق زدن بودش و اصلا تا بحال نکرده بودم تو کسش تو همین فکرا بودم که ثریا یدونه زد بهم گفت زودباش بیا منو جر بده من هنوز هم تو شک بودم ی نگاه به محمد کردم دیدم بیهوش خوابیده ثریا خوابید و پاهاش رو گرفت بالا گفت یالا منو بکن یذره با انگشتم شروع کردم کسش رو مالیدن یکمی کسش مو داشت و تمیزش نکرده بودش کم کم انگشتم رو کردم تو کسش اول فقط یدونه و بعدش دوتاش کردم انگشتم رو تند تند تو کسش عقب و جلو میکردم و همزمان هم سینه هاش که خیلی سفت شده بودن رو میمالیدم اینقدر به اینکار ادامه دادم تا آبش اومد و به ارگاسم رسید ما همیشه تا این مرحله باهم حال میکردیم اومدم و پیشش دراز کشیدم که گفت کجا گفتم تموم شد دیگه گفت نخیر پاشو باید جرم بدی میخوام کیر کلفتت رو بکنی تو کسم و پارم کنی بدو بیا زن بابات رو بگا بیا عرشیا جونم بیا من رو پارم کن منم از خدا خواسته اومدم جلوش ولی چون حامله بودش میترسیدم به همین خاطر گفتم به حالت داگی خم شه خم که شد از پشت چسبیدم بهش کیرم داشت منفجر میشد و خیلی هیجان داشتم هرچی تلاش کردم نتونستم کیرم رو بکنم تو سوراخش ک خودش دستش رو آورد‌ وکیرم رو کردش تو کسش آخ که چه حس قشنگی بودش این اولین بارم بودش و‌ همین الانم که ازدواج کردم و دوتاهم بچه دارم ولی بازهم مزه اون سکس با زن بابای حامله ام هنوزم زیر دندونام هستش خیلی کسش گشاد بودش چون حامله بودش ولی من اون لحظه این چیزا رو اصلا نمیفهمیدم و فقط دوست داشتم که تلمبه بزنم یادم نیست که چقدر تلمبه زدم ولی کلا رو ابرا بودم بعد از حدود سه سال تونسته بودم که بالاخره کس زن بابام رو فتح کنم بعد از کلی تلمبه زدن دیگه پاهام نا نداشت که تلمبه بزنم که احساس کردم آبم داره میاد ازش پرسیدم چیکارش کنم که گفت حاملست و اتفاقی نمیوفته همش رو بریز توم منم چنتا تلمبه زدم و باشدت آبم خالی شد توش دیگه نایی برام نمونده بودش اومدم بغلش و دراز کشیدم و توهمون حالت خوابم بردشاحساس کردم یکی داره تکونم میده دیدم ثریاست گفت که پاشو لباسات رو بپوش الان محمد بیدار میشه منم پاشدم دیدم ثریا رفته لوازم صبحونه رو خریده رفتیم و نشستیم باهم صبحونه خوردیم بهش گفتم که یهویی چرا اینجوری شدی شروع کرد به توضیح دادن گفت تو شش ماهه گذشته فقط ی بار با بابات سکس کردیم که حاصلش الان تو شکممه اونم کلا دو سه بار بابات تلمبه زد و آبش اومد و من بخت برگشته رو دوباره حامله کردش وسط حرفاش اشکش جاری شده بودش و گفت از وقتی که از من جداشده دیگه ارگاسم نشده و اصلا از سکسش هم لذتی نبرده ازش پرسیدم تو که رابطه مون رو تموم کرده بودی چی شد که دوباره شروعش کردی بهم گفت تو راهه برگشت از شهرشون با خودش عهد بسته بوده که اگه حرفای من راست بوده دوباره رابطه مون رو شروع کنه و به اون مرتیکه هرزه (منظورش بابامه) بازم خیانت کنه اونم با پسرش تا ازش انتقام بگیره من از حرفاش خیلی ناراحت شدم ولی ب روی خودم نیاوردم و ته دلم خوشحال بودم از سکسم باهاش پاشدم رفتم چسبیدم بهش و یکم سینه هاش رو خوردم که صدای محمد از اتاق اومدش و از هم جدا شدیمتا شب چندبار به گوشیه بابام زنگ زدم ولی خاموش بود به اون شماره ای هم که باهاش بهم زنگ زده بود زنگ زدم ولی جواب ندادش ب سرم زد شماره دختر رو سیو کنم بعدش رفتم تو وایبر ببینم عکس داره که دیدم عجب لوبتیه جنده خانوم از ثریا در موردش پرسیدم رفت کوی صیغه نامشون رو آورد که دیدم دختره همسن منه که تودلم کلی فحش به بابام دادم که من جوون نمیتونم با یکی دوست بشم ولی این آقا دو تا سه تا داره برا خودش شب که شد محمد که خوابید دوباره من و‌ثریا شروع کردیم به ور رفتن باهم دیگه ثریا خیلی حشری شده بودش و با حرفاش من رو هم تحریک میکرد تو خونه داد میزد عرشیا پسر شوهرم بیا زن بابات رو جر بده پارش کن بیا زن بابای حاملت رو از کوس و کون پاره کنتش انگار دیگه واقعا زده بود به سیم آخر من باشنیدن این حرفاش خیلی حشری میشدم و انگار ن انگار که صبحش دوبار ارضا شده بودم (ای جوونی کجایی که یادش بخیر) خلاص لخت شدم و ثریا شروع کرد به خوردن خایه هام و کیرم خیلی ترسناک شده بودش بع من رو هل داد رو زمین و نشست رو کیرم اینقدر بالا پایین کرد تا هردومون باهم ارضا شدیم موقع بالا پایین شدنش سینه هاش خیلی قشنگ بودن و من واقعا لذت میبردم ارضا که شد اصلا بی حال نشد و هار هار بودش دوباره شروع کرد کیرم رو خوردن من اصلا دیگه حال نداشتم وا واقعا داشتم بیهوش میشدم شروع کرد ب ساک زدن اینقدر زد که دوباره کیرم شق شد ولی کامل سفت نشده بودش برا همین رفت سراغ سوراخ کونم اینقدر از سوراخ کونم تا بیضه هام و تخمام رو لیس زد که کیرم دوباره سفت سفت شدش دستم رو گرفت بلندم کرد و خودش خوابید و پاهش رو‌گذاش رو شونه هام اومدم انگشت کنم تو کسش که نذاشت و ب کیرم اشاره کرد گفت پارم کن کیر کلفت من (من کیرم زیاد دراز و بلند نیستش ولی خیلی کلفته یعنی هرچی کوتاه ولی بجاش کلفته) بعد ها فهمیدم که زنها عاشق کیر کلفت هستن تا کیر دراز نازکبهش گفتم که این استایل برای بچه تو شکمت خطرناک نیست که گفت نه توروخدا فقط بکنم اصلا حرف نزن فقط بکن منو شروع کردم به کردنش بعد از چند تا تلمبه زدن اون دوباره به ارگاسم رسید و محکم بغلم کردش ازم میخواست که تندتر بکنمش ولی واقعا دیگه توان نداشتم اینقدر کردمش که انرژیم تموم شدش و بدون اینکه آبم بیادش کیرم تو کس گشاد زن بابام خوابیدش ولی بیضه هام خیلی درد گرفته بودش که وقتی به ثریا گفتم گفت بخواب درستت میکنم خودم اینقدر ساک زد و باکیرم ور رفت تا آبم اومدش این بود اولین روزی که کس زن بابام رو فتح کردم از اون روز تا آخر حاملگی زن بابام دیگه فرصت نشد باهم سکس کنیمبابام بعد از سه روز برگشت خونه و وقتی ثریا رو دید ترسید و آماده دعوا بودش ولی بخاطر اتفاقایی که بین من و ثریا تو شب های قبلش افتاده بود و به نوعی ثریا از بابام انتقام گرفته بودش برا همین خیلی راحت و خوشحال با بابام رفتار کردحدود هشت سال از اون ماجرا به بعد من و ثریا باهم سکس میکردیم و تا موقعی که من ازدواج کردم و برای همیشه قید ثریا رو زدم چون دوست ندارم به زنم خیانت کنماین خاطره کاملا واقعی بودش ولی تمامی اسامی ای که استفاده کردم اسم های خودمون بودش اگر خوش تون اومدش برام نظرهای مثبت بزارید تا بازم از اون هشت سال رویایی خودم وثریا براتون بنویسمدفعه بعدی سکس مون تو مسافرت هامون رو براتون مینویسمببخشید که طولانی شدشنوشته: م.ق

996