این داستان هیچ جنبه ی سکسی ای نداره و فقط خاطرست پس اگه میخوای جق بزنی فازتو خراب نمیکنم و میگم برو یه داستان دیگه بخونمیخوام یکی از احمقانه ترین بخش های زندگی رو براتون بگم(البته این نسبت به بعضی اساتید اصلا احمقانه به نظر نمیاد)من وقتی کلاس چهارم بودم یواش یواش یه چیزایی داشت از سکس میفهمیدماونموقع تنها اطلاعاتی که داشتم این بود:فکر میکردم دوتا راه برای بچه دار شدن وجود داره۱.سکس۲.همون دعا کردن برای بچه دار شدن که مامان باباها سر و ته قضیه رو باهاش میبستنبعد فکر میکردم سکس کلا از بیخ و بن گناهه و راه درست برای بچه دار شدن همون دعا کردنه😂بعد میدونستم که برجستگی ای زیر شلوار و شرت دخترا وجود نداره ولی چیزی به اسم کص نمیشناختمفکر میکردم دختر ها هم مثل من کیر دارن ولی خیلی خیلی کوچیکه و به نظر نمیادو فکر میکردم که زن ها از راه کون حامله میشن (حتی چیزی در مورد اب منی نمیدوستم فقط در حد فرو کردن)اولین باری که یه عکس کامل عریان از یه زن دیدم یکم راستش ترسیدم😂 که البته این عکس مال مثلا کلاس اول یا دوم بود که دیدم زنه کیر نداره فقط یه شکاف دارهبا خودم فکر کردم حتما کیرشو بریدن جدا کردن اونم شیافشه😂😂تا قبل از اینا ته خلافم این بود که یه سری کانال بزرگسال نگاه میکردم که ته تهش همو میبوسیدنیادمه چهارم که هممون اوج کنجکاویمون بود همش در مورد این چیزا با هم تبادل نظر میکردیمیه روز که مثل همیشه داشتیم سر کلاس از این شوخیا و … میکردیمزنگ بعد منو دفتر خواستن😐رفتم اصن حالیم نبود قضیه چیه و چون نمیدونستم یکم ترسیده بودممدیرم خداوکیلی مرد خوبی بود خدا حفظش کنهاول رفتم دفتر که تو زیرزمین بود رفتم حالیم نبود که چرا منو خواستن. یکم بعد هم که با حرفاش حالیم شد باز خودمو زدم به خریکه حالا یادم نمیاد چی شد که گفتن پشت سریم که اسمش علی بود اومد اونجافقط از یه چیز میترسیدم! بعله! منو لو داده بود. البته خودش پنجاه برابر گناهش از من سنگین تر بود ولی عین این فیلما که میگن اگه همکاری کنی قول میدیم تو دادگاه برات تخفیف بگیرم بود دیگهخلاصه حسابی مارو بازخواست کرد و منم عین سگ ترسیده بودم چون اگر مادر پدرم میفهمیدن از خونه مینداختنم بیرونبه مدیرمون بعد از اینکه اون یارو علی نکبت رفت با التماس و گریه گفتم اقا لطفا به خانوادم چیزی نگین قول شرف میدم دیگه هیچوقت کاریو تکرار نکنم اونم بنده خدا هی میگفت نمیشه و من بیشتر التماس میکردم تا اینکه دلش سوخت و گفت باید یه تعهد نامه ی کتبی بدی که میمونه پیش خودم و دفعه ی بعد هم خودم رسیدگی میکنم و با یه خط کج و کوله ی لرزون و با کلی غلط املایی نوشتم دادن بهش که گفتم قول میدم دیگه خطایی نکنم و از اون روز محتات شدم و واقعا دیگه تو بحث های دوستام شرکت نمیکردمتا اینکه رسیدیم کلاس پنجمو کم کم جقو یاد گرفتیمو و… ولی دیگه اونجوری کنجکاوی وجود نداشتیادمه اولین باری که ارضا شدم تابستون بود صبح بود افتاب دلپذیری هم بود و داشتم از سر کنجکاوی چنتا عکس سکسی میدیدم و کیر بچگانمو میمالیدم تا اینکه بالاخره حس اولین ارضا بدون اب منی رو تجربه کردم (اونایی که تجربه کردن میدونن حسش رو)اولین باری هم که متوجه اب منیم شدم پنجم بودم داشتم تو خونه مادربزرگم فیلم میدیدم خودمو میمالیدم که ارضا شدم ولی تا اونموقع اب نداشتم دیدم یه لکه ی کوچیک سفید رو شکممه که یدم نگاش کردم با خودم گفتم یعنی واقعا ابه؟؟؟؟ عجب!اولین باری هم که ب طور رسمی جق زدم با اینکه میدونسم اعتیاد اوره ولی کنجکاویم نزاشت و رفتم تو حموم با شامپو بدن یکم لیز کردم بعد شروع کردم با دوتا دست عین حالتی که بخوام شیر بدوشم مالیدمش تا ارضا شدم و بعدش که پرده ی حشر کنار رفت به خودم هزار تا فحش دادم که چرا اینکارو کردم!الانم بعد از مدت ها فقط هر دو هفته یه بار میزنم که فقط تخمام نترکهیه روز که از یکی از هم کلاسیام به اسم کیارش خونم به جوش اومده بودیادمه اون انگشت اشارشو دور گوشش به معنای اینکه خیلی اوسکلی چرخوند و منم همونکارو با انگشت فاک براش انجام دادم که برگشتم دیدم ناظم لم داده به چهارچوب در یه لبخند زیبا زده میگه به به منم سرمو زدم تو دیوار گفتم اینو دیگه کجای دلم بزارم گفت بیا کارت دارم ناکس از همون کلاس سوم چهارم هم در جریان قضایا بودخلاصه کلی التماس کردم گفت ببین اگه یه بار دیگه، فقط یه بار، یه بار ها چیز غیر اخلاقی ای ازت ببینم (ترجمه به زبون خودمون) دهنتو میگامما هم رفتیم تا اینکه دو زنگ بعد من معصوم و بی گناه داشتم اب میخوردم که یه بچه چاق سنگین وزنی بود به اسم اروین یه دست تکیه داد ب من یه دست به نیمکت خودشو رو هوا معلق نگه داشت، منم کل ابم ریخت رو صورت و لباسام، اعصابمم از قبل تخمی بود سه تا محکم با مشت کوبوندم تو کمر که مشتی صدا داد(اینجا یه توضیح بدم که من از همون بچگی تا الان پوست انگشتمو میکنم)بعد از اینکه زدم تو کمرش به طور غیر ارادی باز شروع کردم با انگشتم ور رفتن که دوباره برگشتم چهارچوب در رو نگاه کردم ناظم با همون استال قبلی دم در بود باز گفت بهبههی بهش توضیح دادم یه بابا من پوست دستمو میکنم بهش انگشت نشون ندادم که فقط کار خودشو کردخلاصه این دفعه دیگه دهنمو گایید، اولیا هم گفت بیان و من خیلی جلو پدر و مادرم شرمنده شدمو بابام جلوی پدر بزرگم (که الان ۲ ماهه فوت کرده) و دلم خیلی براش تنگ شده شرمندم کردمیریم یکم جلو تر سال تحصیلی یه روز که خییییییییییلی تخمی بود اعصابم سر زنگ تفریح دم در یه بچه تخمی خطاب به دوستش دم گوشم بلند داد کشید منم هرچی تغذیه تو دستم بود کوبوندم تو صورتش بعد اومد سمتم خیز برداشت (تپل بود زورشم زیاد بود منم لاغر بودم ولی دستم سنگین بود و نسبت به هم اندازه هام زور داشتم) خیر برداشت اومد بزنه تو صورتم یکی زد یه چک شق خابوندم تو صورتش (ببین چک میگم یه چی دردش از مشت زیر چشم دردش بیشتر باشه قشنگ پوستو کباب میکنه) دوباره اومد یکی بزنه دستشو گرفتم یکی دیگه زدم صورتش قرمز شد تا اینکه یه دو ثانیه تو چشمای هم نگاه کردیم دید نمیتونه بزنه شروع کرد به گریه کردن😂😂دوتا سال بالا تری هم بودن که خیلی گنده بودن اومدن گفتن بد زدیش ناظم دهنتو سرویس میکنه گفتم میدونمدر این شرایط معمولا اکثرا که مقصرن صحنه رو ترک میکنن و فرار میکنن ولی منو چون همه منو تو مدرسه میشناختن فایده نداشتخلاصه عین مرد وایسادم همونجا اینم داشت زار میزد ناظم اومد گفت کار کیه همه هم یه مشت ادم پدرسگ با دست به من اشاره کردن گفتن این😂😂 خودمم دستمو بردم بالا که توجه جلب کنم با اعتماد به نفس گفتم من!از این خصوصیتم که بزن در رو نیستم خوشم میادکار میکنم تا تهش وایمیستم میگم من کردم، یا اگر حرفی میزنم عمل میکنمخلاصه بعد اون دعوا من با هیشکسی درگیری نداشتم فقط یه سال بالایی اومد کرم ریخت هیچی نگفتم بهش که زنگ اخر افتاد زمین دستش شکست عین سگ عر میزد کف زمین که دلم براش سوختالانم که سال هاست ازش میگذره ولی ۸۰ درصد خاطرات کودکیم جلوی چشممهنوشته: [Matrix oj287r]