چند وقتی شده بود که با هیچ زن و دختری نبودمبعد از جدا شدن از همسرم و داشتن دوست دختر های متعدد و بعد از زندان رفتنم بخاطر شکایت یکی از زیدهام مدتی بود کسی رو نداشتمتا اینکه زد و خواهرم ازدواج کرد . چشمم خواهر دامادمون رو گرفته بود ، یه دختر با اندام ترکه ای ، یه مدت باهاش دوستی کردم اما فهمیدم جنده خانم فقط دنبال کندن و گرفتن پول هست . فهمیدم این جنده خانم هم به دردم نمیحوره و خیلی محترمانه ازش جدا شدمتا مدتی بعد از جدایی از خواهر دامادمون همش میخواستم دوباره برگردم پیشش ، اما به خاطر دادن پول بهش منصرف میشدم ، باورتون نمیشه ، دختره حتی برای یه بغل ساده ، یه لب گرفتن و حتی لمس خیلی ریز سریع درخواست پول میکرد ، مثل این توالتهای تو ناصرخسرو یا مساجد که تا پول ندی حق دستشویی رفتن نداریبماند …دوباره تنها شده بودم تا اینکه داداش ما هوس زن گرفتن به سرش زد و با دختری که توی شرکتشون کارمیکرد آشنا شد و مراسمهای خواستگاری و… انجام شدالبته من تو هیچ کدوم از مراسمها شرکت نکردمدور را دور فهمیدم عروس خانم یه داداش بیغ داره و یه خواهر هم سن خودش و پدرش هم چند سالیه که از مادرش جدا شده و اونا رو ول کرده و رفته پی زندگیشیه شب بابام به خرج داداشم همه خانواده عروس خانمو رو دعوت کرد و اولین باری بود که مادر زن داداشمو دیدمیه زن ۵۱ ساله و معمولی با اندامی که نه لاغر بود و نه چاق ، حتی پستوناش هم متناسب اندامش بودبعدها فهمیدم معلم هست . اون شب مادرم ازم خواست فشارشو بگیرم ( چون پرستار هستم ) دستگاه فشارمو که آوردم و داشتم فشار مادرمو میگرفتم ، آروم از زیر چشم مادر زن داداشمو دیدم که زل زده به من . بعد از گرفتن فشار مادرم ، با مادرم شروع کرد به صحبت کردن . من هم که کاری بهشون نداشتم و رفتم تو اتاقم که مادرم اومد پیشم و گفت سهیلا خانم ( مادر زن داداشم ) ازش پرسیده که من میتونم فشارشو بگیرم که مادرم جواب مثبت داد و از مادرم خواسته تا من فشار سهیلا رو بگیرماول قبول نکردم و گفتم برا گرفتن فشار خون باید آستین لباسشو بالا بزنه و الان اینو بهش بگم همه ناراحت میشن اما مادرم گفت میگم بیاد اتاقت خودمم میاممادرم رفت و بعد از ۵ دقیقه با سهیلا اومد اتاقم و بعد از سلام نشست رو صندلی کامپیوتر و با کمی مکث آستین لباسشو بالا زدکمی پوستش به سفیدی میزد ، کافو که دور دستش بستم به بهونه معاینه کمی کمی بازوشو مالیدم ، داشتم راست میکردم که بیخیال شدمو شروع کردم به گرفتن فشارکمی فشارش بالا بود که بهش گفتم چیکار کنه بعد باز کردن کاف از بوی عطرش داشتم دیوانه میشدمزن خوبی به نظر میرسید ، دوست داشتم باز هم لمسش کنم اما به خاطر حضور مادرم نمیشد ، سریع یه فکری به سرم زد و گوشی معاینه را برداشتم و از پشت چسبوندم به لباسش و خواستم کمی نفس بکشه و با این حرکت تونستم کمی پشتشو بمالمالکی کمی براش از فشار خون بالا حرف زدم و اونم تشکری کرد و با مادرم رفت بیرون و منو به حال خودم رها کردرو تختم دراز کشیدم و داشتم به سهیلا و اندام نازش فکر میکردمتا اینکه مدتی بعد شام ، بابام از من خواست تا با ماشینش سهیلا و پسر و دخترش رو برسونم چون عروس خانم و داداشم میخواستن برن گاز و گوز بازی تو خیابونها که یهو نظر جمع عوض شد و داداش و خواهر عروس هم با داداشم رفتناول میخواستم منصرف بشم ( البته فیلمم بود ) که نمیرم که بابام خواست تا سهیلا رو برسونم منم سریع لباس پوشیدم و سوییچ رو گرفتم و رفتم ماشینو روشن کردمسهیلا بخاطر باباینام نشست صندلی عقب اما بعدش که دور شیدم اومد جلو و شروع کرد به صحبت کردن در مورد خودش دختراش و پسرش و اینکه شوهرش ولش کرده و …من بجای شنیدن این کوسشعرا آروم دستشو گرفتم و شروع کردم به ناز کردن و سهیلا هم همراهی کردماشینو نگه داشتم سرمو جلو بردم یه لب ازش گرفتم و با خوردن لبهاش آروم شروع کردم به مالیدن پستوناش ، پستونهای نرمی داشتسهیلا رو رسوندم دم خونش اما چون احتمال میدادم بقیه برسن دیگه بالا نرفتمسهیلا شمارشو داد کمی هم لب بازی و پستون بازی کردیم و حرکت کردم سمت خونهخونه که رسیدم دیدم سهیلا شروع کرده به پیام دادن تو واتس و اینکه بعد چند سال از جداییش میگذره لب و مالیدنم خیلی بهش حال داده و بعدها گفت که اونشب بعد رفتنم تو حمام با خودش بازی کردهیواش یواش رابطم با سهیلا شروع شد هر وقت کمی وقت میکردم باهم بیرون میرفتیم از کبابی گرفته تا فست فود و بعدش هم کمی لب بازی و مالیدنهمینجور با سهیلا ادامه میدادیم تا اینکه سر تعطیلات عید داداشم تصمیم گرفت با زنش چند روز برن سمت شمال که از مادرم فهمیدم خواهرم و بقیه هم همراشون میرفتنسریع به سهیلا زنگ زدم و فهمیدم همه میرن شمال جز اونبرای اون روزش قرار گذاشتم که برم پیشششب قبلش رفتم حمام و حسابی تمیز کردم فرداش یه دسته گل با یه بطر مشروب گرفتم و رفتم خونه سهیلا ، وارد که شدم دیدم سهیلا اون سهیلایی که باهم میرفتیم بیرون نبودحسابی آرایش کرده بود ، یه تاپ مجلسی باز با یه دکولته سیاه پوشیده بود ، موهاشم ریخته بود رو شونه هاش ، خلاصه خیلی خوب شده بود…ادامه داردنوشته: آقای خاص
7