سلام خدمت همه دوستان عزیزمدتی بود که بخاطر مردن مریضم باز بیکار شده بودبعد دو هفته از طریق شرکت پرستاری به خانمی معرفی شدم تا از پدر پیرش مراقبت کنمسمت تجریش بودنه و یه آپارتمان دو طبقه که طبقه اول پیرمرده زندگی میکرد و طبقه دوم دخترش با همسرش بودندخانمه کمی میانسال بود و هیکل نسبتأ خوبی داشتهمون شب بعد حمام کردن پدرش ، دختره با شوهرش شام برامون آوردنددختره سرباز و با کمی آرایش و یه تیشرت که کمی چاک لای پستونش مشخص بود امدبعد کمی صحبت فهمیدم که شوهرش استاد دانشگاه بودنمیخواستم جلوی استاد همش به زنه نگاه کنمساعت ده شب رفتند بالا و منم بعد خوابوندن پیرمرده دوش گرفتم و پای ماهواره خوابم بردصبح بعد شستشوی پیرمرده دخترش برایمان صبحانه آورد و سه نفری مشغول خوردن صبحانه شدیمبعد صبحانه ، با رویا خانم ( دختر پیرمده و زن استاد ) در مورد زندگیم صحبت کردیمو اینکه تنهام و…از اون روز تصویر رویا همش جلو چشمم بوداما میترسیدم کاری کنم ، چون اگر میخواستم کاری کنم به شرکت پرستاری اطلاع میدادند و برام داستان میشدیواش یواش رویا مدت زیادی پیش من و باباش بود و فقط نیم ساعت مونده به اومدن شوهرش میرفت بالایه روز رویا بعد خوردن صبحانه رفت برای شستن ظرفها ، منم رفتم آشپزخانه تا داروی پدرشو بردارم ، از پشتش رد شدم ناخواسته کیرم مالیده شد به کون رویارویا یه لحظه سریع برگشت و منو دید ، یه لحظه ترسیدم و پته کنان ازش معذرت خواستم و سریع اومدم بیرونرویا بر خلاف همیشه که پیشمون میموند سریع رفت بالا و تا ظهر نیومدناهار رو که آورد دیدم باهام سرسنگین شدهتا چند روز رفتار رویا باهام سرد بود تا اینکه یه هفته بعد رویا بعد صبحونه که رفت برای شستن ظرفها صدام کرد ، رفتم پیشش و بهم گفت من میدونم که تنهایی و داری عذاب میکشی اما قرار نیست که بخواهی با من خودتو خالی کنی و …با پته پته کردن ازش عذر خواهی کردم و ماجرا تمام شداما از هفته بعد پوشش و آرایش رویا کلأ تغییر کرده بود ، لباس تنگ و چسبون ، آرایش غلیظ و شوخی های باز و اینکه چاک پستونش بیشتر باز کرده بود و حتی چدبار نک پستونش هم مشخص شده بود اما تخم نمیکردم بهش دست بزنمتا اینکه یه روز میخواستیم کابینت های آشپزخانه رو که مرتب کنیم قبلش من داروهای پدرشو دادموقتی تو آشپزخانه بودیم رویا در کابینتهای بالا رو باز کرد و مشغول در آوردن قوطی حبوبات بودبوی عطرش داشت حشریم میکرد ، واقعأ نتونستم طاقت بیارم بیخیال شکایت به شرکت پرستاری شدمو از پشت خودمو چسبوندم به رویاهمینکه کیرمو چسبوندم به کون رویا و با دست پستوناشو گرفتم آه رویا در اومدو فهمیدم خودشم میخوارهکیرم که مثل سنگ سفت شده بود رو رو کون رویا میچرخوندم و پستونهای نرمشو میمالیدمکمی گردنشو لیس زدم و آروم گذاشتم رویا برگرده تو بغلموقتی برگشت حشریتو تو چشماش دیدم دیگه چیزی نفهمیدم آروم رویا رو کف آشپزخونه خوابوندمو سریع کیرمو که مثل سنگ شده بود بدون ساک زدن و خوردن تو کص داغ و آبدار رویا فرو کردم و شروع به زدن تلمبهجفتمون تو حال خودمون نبودیم برام جالب بود که من وقتی با جق آبم میومد بعد ده دقیقه ارضا شدم و همه آبمو تو کص رویا خالی کردم و بیحال تو بغل رویا افتادمرویا هم که معلوم بود ارضا شده بود مدام قربون صدقم میرفتبعدها فهمیدم که شوهرش بخاطر بیماری قند سرد شده و رویا هم برای ارضا شدنش با پرستارهای باباش سکس میکرد و سر همینم وازکتومی کرده بودتا وقتی بابای رویا زنده بود مدام میکردمشبعضی مواقع هم میرفتم خونه رویا و تو وان حمام یا تخت خوابش میکردمشالبته رویا هم با معجون هایی که درست میکرد منو تقویت و شارژ میکردسپاس که داستان منو خوندیدنوشته: آقای خاص
3