سلام. من توی یه بیمارستان کار میکنم . البته پرستار نیستم . اما لازم نمیدونم بگم تو کدوم بخش مشغولم . اوایل که وارد بخش شده بودم حالم از همکارای خانومم بهم میخورد . چون واقها قیافه های تخمی ای داشتن . ینی در حقیقت هیچ کدوم خوشکل نبودن . اما یکی از خانوما که دختر بود و 3 سال از من کوچیکتر بود قیافش یکم از بقیه بهتر بود . من تا ون موقع دوست دختر نداشتم و کلا در همچین مواردی کاملا دست و پا چلفتی بودم و هستم و احتمال زیاد خواهم بود . توی این چند ماه گاهی با هم شیفت بودیم و به هر حال صحبت میکردیم . اما حرفامون اصلا سکسی نبود . یه روز جو گیر شدمو واسش یه پیامک خنده دار فرستادم . اونم فری یکی جوابمو داد. باورم نمیشد به این سرعت جواب بده . به هر حال چند ماهی پیامک دادنامون ادامه پیدا کرد تا اینکه من سر پیامک سکسیا رو باز کردم . اولش خیلی بدش اومد و جواب نمیداد . اما کم کم شروع کرد به راه اومدن . اینو بگم که اون واقعا دختر پاکی بود و با من ارتباطشو ادامه داد چون فکر میکرد من دوستش دارمو میخوام باش ازدواج کنم . من دوسش داشتم . اما نه واسه ازدواج . فقط واسه دوستی . دلم میخواس کنجکاویام برطرف شه . تا اون موقع که حدود 26 سالم بود پستون از نزدیک ندیده بودم و خدا میدونه چن هزار شب تو خواب و خیال پستون میخورد . مثلا پستونای خالمو . !!!یه روز جمعه عصر توی بخش با هم بودیم . بخشمون به بیشتر از دوتا پرسنل احتیاج نداره . ینی هر شیفت دو نفر. داشتیم حرف معمولی میزدیم . بخش هم خلوت بود و از بیمارها خبری نبود . اما یهو یه اتفاق خیلی ساده و جالب افتاد . شاید باورتون نشه . اما جریان این بود که یهو برق رفت . من میدونستم که قطع شدن برق فقط واسه 10 ثانیه طول میکشه چون فورا موتور برقها به کار میافتن . توی همون زمان کم نمیدونم کی منو هل داد سمت همکارم . رفتم و توی اون تاریکی دولا شدمو بوسیدمش . صورتش سرد بود . گفت وای… و منو عقب زد . ترسیده بود .شایدم هیجانی شده بود . نمیدونم . فورا برق اومد . توی چشام نیگاه کرد و گفت خجالت بکش . البه انگار چشماشم خیس شده بود . درست یادم نیست . اما وب یادمه که خودم خیلی خجالت کشیده بودم . نتونستم هیچی بگم واقعا نمیدونستم چیکار کنم . این بود که شرمنده از بخش خارج شدم . البته واسه مدتی.بعد که وارد شدم .دیدم مدام نگام میکنه . من بازم چیزی ولسه گفتن نداشتم . خودش در اومد که : من از این ارتباطا بدم میا د .اما بتو اجازه میدم تا همین حد بام ارتباط داشته باشی . خودتم حتما دلیلشو میدونی .اون فکر میکرد اگه اجازه بده من ماچش کنم بیشتر دوسش میدارم و حتما بهش پیشنهاد ازدواج میدم . به هر حال من از اینکه اجازه داده بود که بهش نزدیک تر بشم حسابی خوشحال شده بودم و میدونستم قسمت سختش فقط همین جاس و البته بقیشو خودتون استادین …توی همون جلسه بعد از گفتن اون حرفا بغلش کردمو چند بار بوسیدمش و لبشو خوردم . حتی آخر کار گذاشت پستوناشم بخورم . شاید بگین چطر توی بخش بیمارستان میشه از این گند کاریا کرد . اما اونایی که سرشون تو حسابه میدونن که هر بخشی یه پاوین یا اتاق استراحت داره کا محل مناسبیه واسه پرسنل محترم و محترمه!پستونای سایز 75 ایش خوشمزه بود اما اون طوری نبود که من تو ذهنم بود . یکم شل بود . چون کرست بازاری نمیپوشید و از این کرستای تخمی خونگی میپوشید . میگفت حساسیت داره . اینم بدونین که من تازه اون موقع بود که سایز بندی پستون اومد دستم . چندین جلسه ما از این روابط با هم داشتیم و از هر فرصتی واسه ماچ و بوسه و ممه خوری سو استفاده کامل میکردیم . آخریا حتی دستمو میگرفت میذاشت رو کسش و میگفت اینجاموبمال .البته از روی شلوار . و اینکه متاسفانه هرگز نتونستم خرش کنم تا بذاره کسشو ببینم .من هیچوقت بهش پیشنهاد ازدواج ندادم .اونم چند ماه بعد از شروع اون رابطه کذایی ازدواج کرد .به قول بچه ها : دخترا رو تا میکنی بختشون بز میشه !!!ننوشتم که خوشتون بیاد . ننوشتم که تخلیه شم . نوشتم چون امشب به یاد ممه هاش دوبار جق زدم . ای کیر تو این دنیا…!!!نوشته: ALIREZA_1364
