سلامیه داستانم من دارم حیفم اومد ننویسمداستانم برمیگرده به دو سال پیش زمانی که اصفهان دانشجو بودمخلاصش میکنممن وسیله شخصی نداشتم برای رفت و امد از شهر خودم تا اصفهان بخاطر همین مجبور بودم با اتوبوس برم بیام اخر ترم وسایلاما از خوابگاه جم کردم و رفتم ترمینال که سوار شم برم شهرمونیه نکته ریزم بگم یکی از اقوام اصفهان تو یه یه محله یه خونه داره تو اپارتمان های قدیمی طرف شهرک کوثر یه بار داشتم میومدم اصفهان کلید داد گفت شب برو اونجا بخواب و… خودشونم شاید سالی دوسه بار اونجا نیانمنم زرنگی کردم گفتم یه کلید ازش میسازم یه بار چیزی جور شد حرصشا نخورم که کاش درست میکردمخلاصه کلیدم همیشه بام بودرفتم ترمینال و بلیط گرفتم و نشستم رو نیمکت یه یه رب هم مونده بود انوبوس را بیوفته منم نشسته بودم داشتم چشم چرونی میکردم پاشدم تو سالن همینجور دور میزدم داخل یه مغازه چشمم به یه دختر خوشکل افتاد (خیلی جیگر بود اونجا شاگرد بود)رفتم تو و شرو کردم قیمت بپرسم و خندیدم و خلاصه اونم یه زره پا میداد منم گفتم اینکه منا نمیشناسه بزار یه حرکتی کنم یه کتاب ازش خریدم کارتما دادم بکشه گفتم ببخشید میشه شمارتا بم بدی گف براچی و خندید و خندیدم گفت نه و… کلی اصرار کردم گفتم قصدم مزاحمت نیس و خواهش کردم خلاصه شمارشا نوشت و گذاشت لای کتاب یه پیر مرد اومد تو اروم گفتم زنگت میزنم و اومدم بیرون نشستم رو نیمکت و بش زنگ زدم اول جواب نداد دوباره زنگ زدم برداشت و حرف زدیم گفتم من ازت خوشم اومده و کلی ازش تعریف کردم بعد گفت سرم شلوغه خودم زنگ میزنم و قط کردیم منم دیگه خوشحال نشستم تا وقت رفتن پاشدم رفتم تو معازه و گفتم من دارم میرم شهرمون اما هفته ی بعد میام جواب زنگ و پیاماما بدیا و خندید و خدافظی کردیم منم اصلا دل تو دلم نبود طوری که خواستم اصلا نرم شهرمون خلاصه رفتمبش پیام میدادم یکی درمیون جواب میداد زنگ که اصلا جواب نداد تو اون هفتههفته بعدش رفتم دوباره اصفهان الکی فقط و فقط بخاطر این دخترهاسمش سحر بودرفتم تو سالن ترمینال و با خودم گفتم یه چیزی براش بخرم رفتم تو مغازه کادویی و براش یه هندزفری بلوتوثی خریدم دادم کادو هم کرد برام و گذاشت تو پلاستیک منم برداشتم و رفتم سمت جایی که وایمیستاد رفتم تو مغازه سلام کردم از پایین میز اومد بالا احوال پرسی کردیم منم کلی حرف زدم که دلتنگتم و از این حرفا بش گفتم میتونی بام بیای بریم بیرون یه چیزیم گرفتم برات میخوام بدم بهت گفت نه و بهونه اورد گفتم من بخاطر تو از شهرمون اومدم وگرنه اصبا دانشگاه کلاس ندارم گفت بخدا نمیتونم الان مغازم گفتم هروقت میتونی من میمونم تا بیای گفت من حداقل تا یک اینجام تا اون یکی دوستم بیادگفتم عیب نداره من بیرون میشینم به زور قبول کرد خلاصه اومدم بیرون و چرخیدم دیگه تا ۱ سرگرم مغازه ها بودم دیدم زنگ زد گفت کجایی گفتم تو سالن گفت من اومدم بیرون منا دیدی دورا دور دنبالم بیا اینجا کسی نبینه گفتم باشه نمیدونید تو دلم چه ذوقی بود رفتیم بیرون ترمینال اونور خیابون وایستاد منم رفتم کنارش گفتم ممنون که قبول کردیگفت بریم جای دیگه زود تاکسی گرفتم سوار شدیم تا سوار شدیم سحر گفت میریم باغ گلها تاکسیم رفت اونجا پیاده شدیم خیالش راحت شد که اشنایی کسی نمیبیندشسحر وقعا خوشکل بود من قدم ۱۸۰ اون حدودا ده سانت کمتر بود یه هیکل توپ واقعاباورم نمیشد بم پا داده رفتیم بلیط گرفتیم و رفتیم باغ خلاصش کنم حرف زدیم از هم سوال میکردیم که چند سالته و رشتت چیه و…طرفای ساعت ۲ دو و رب گفتم بریم یه چیز بخوریم گفت باشه فقط من میترسم کسی ببینه منا بشناسه بعد داستان شه گفتم اصفهان به این بزرگی کی تو را میشناسه گفت خب بلاخره شانسه دیگهگفت تو برو هرچی میخوای بخر و بیا تو همین باغ گلها بخوریم و بریممنم دیگه دلا زدم به دریا گفتم سحر بخدا فکر بدی ندارم اما یه خونه هست که مال فامیلمونه و اپارتمانی و فلان جاس میخوای بریم اونجا نلهار بخوریم کادوتم بدمگفت چه زرنگ من اهلش نیستمگفتم میریم ناهار میخوریم دستم نمیزنم بهت کلی بش اصرار کردم میگفت نه گفتم ممنون که بم اعتماد نداری و من بخاطر تو اومدم که ببینمت و…گفت بریم اما نیم ساعت ناهار میخوریم و میریم بدون هیچ چیز دیگه گفتم باشه اومدیم بیرون تاکسی گرفتیم گفتم اقا ما میریم شهرک کوثر رفتیم پیاده که شدیم به سحر کفتم تو برو رو نیمکت ایستگا اتوبوس بشین تا من برم یه چیز بخرم بیام رفتم داخل مغازه به طرف گفتم دوتا پیتزا میخوام خیلی سریع فقط گف باشه یه رب طول میکشه گفتم باشه سریع اومدم بیرون و رفتم سمت داروخونه رفتم و یه بسته کاندومم خریدم گذاشتم تو کوله پشتیم یه رب گذشت رفتم گرفتم و رفتم پیش سحر پاشدیم رفتیم سمت ساختمونا اروم کلید انداختم درا باز کردیم رفتیم بالا طبقه ۳ در واحدا باز کردم رفتم تو سحرم اومد گفتم کفشاشم بیاره داخل تو راهرو نزارهاومدیم خونه گرمم بود کولرا روشن کردم پیرهنما دراوردم اونم کیفشا گذاشت جلوش وایستادم گفتم قربونت برم چقد تو خوشکلی گف مرسی و نشست رو مبل پیتزارا اوردم گداشتم رو میز و کنارش نشستم شروع کردیم به خوردن و حرف زدن من که اصلا اشتهام پریده بود فقط فکر میکردم چطوری بغلش کنمخوردیم خلاصه و گفت مرسی دستت درد نکنه بعد رفتم از کوله پشتیم کادو را در اوردم و اومدم که بشینم کنارش گفتم تو گرمت نیس شتلتا در بیار دیگه خوبه دوستمیخندید و شالشا کندنشستم کنارش کادو را دادم گفتم قابلتا نداره ایشتلا کادو های بعدی بهتر برات بخرمتشکر کرد و بازش کرد و کلی تشکر کرد منم گفتم خواهش قربونت برم قابلتا ندارهبش گفتم سحرگف بلهگفتم نمیتونم بغلت کنم بوست کنم ؟نگام کرد گفت خطرناک نشی فقط بغل و بوس دلم ریخت رفتم نزدیکش دستما انداختم دور شونش و لپشا بوسیدم بعد گفتم لب صورتشا اورد سمت من لباشا غنچه کرد لباشا بوسیدم شروع کردم دوباره لپشا بوس بوس کردن و گردنشا خودشم چشاش خمار شد گفت چیکار میکنی داری همینجور میری پایین گفتم خب چیه مگه تو دوستم نیستیگفت خب اره اما دفه اول قرار که نمیشه دیگه همه کار کردگفتم مگه چیه من عاشقت شدم هر روزم که اینجا نیستم وقتیم میام نتونم بغلت کنم بوست کنم گفت خب در ادامه اره گفتم ادامه ام اره ولی الانم اره گفتم جون من پاشو بریم تو اتاق رو تخت دراز بکشیم یکی پاشد گفت با لباسا گفتم خب بابا باشع با لباس یه چادرم بت میدم خندیدرفتیم تو اتاق و دراز کشیدیم گفتم سحر من باز بوس میخوام گفت بیا عزیزم بوسیدمش کلی الکی گفتم کمرم گرف اینجوری بیام روت و بوس کنم گفت بیا اما روم دراز نکشی خفه میشم گفتم باشه چار دست و پا روش بودم وازش لب میگرفتم بش گفتم زبونتا بیار بیرون اورد گرفتمش تو دهنم و خوردم کم کم لباما بردم سمت گردنش و بوس کردم و باردنش بازی کردماونم شرو کرد اول دستشا اورد رو سرم کشید و بعد گردنما منم اروم اروم روش دراز شدم و پاما گذاشتم لای پاهاش گردنشا محکم تر میخوردم برا اولین بار اونم بم گفت قربونت برم !!!فهمیدم اونم داغ شده گفتم سحر میشه مانتو را در بیاری گف واس چی گفتم دربیار دیگهگفت من دخترما میدونی که گفتم بله عشقم میدونم در بیار جون منگفت ممه میخوای گفتم اره خندید مانتوشا که خیلیم کوتا بود در اورد یه تاپ سرمه ای داش اونم در اورد وای یه سوتین قرمز داشت گفتم وای عشقم عجب ممه هایی گفت دیوونه ازش پرسیدم متولد چندی گفت ۷۱گفتم سایزش چنده گفت ۷۵یعنی عالی بود فرمش گفتم سوتینتا در بیار گفت خودت در بیا چرخید رو دلش منم بند سوتینشا باز کردم همزمان به خودم اومدم دیدم رو کونش نشستم وای یه کون خوش فرم زیر شلوار لی برگشت سمت من منم اوفتام به خوردن مک میزدم اونم هر از گاهی میگفت آیخوردم و مالیدم تا میتونستم ممه هاش دستم بود نگاش کردم گفتم خب میریم سراغ پروژه ی بعدی گفت اصلا تا اینجاشم بخاطر دوستی بود گفتم سرح ویوونه شدم بزار دیگه گفت من بت گفتم دخترم نه اصلاکنارش خوابیدم گفتم خب از عقب گف اصلا مگه دیوونمقبول نمیکنم اذیت نکنگفتم خب چیه مگه بزار دیگه گفت نه درد داره خوشم نمیادگفتم اروم خودمم کرم میزنم بزار دیگه هرجا درد گرفت کلا تموم میکنیم اصلاساکت شد گفتم باشه؟؟قربونت برم چند دقیقه فقطگف خب هرجا گفتم بسه دیگه کلا بس میکنیم گفتم چشم حتما شلوارشا به زور دراوردم ازبس تنگ بود پاهاشا بوس کردم گفتم برگرده رو دلش گف اول برو کرمتا بیار رفتم گشتم نبودرفتم در کابینتا باز کردم قوطی روغن مایه بر داشتم و دویوم تو اتاق گفتم از کرم بهترشا اوردم پریدم بالا نشستم رو پاهاش شورتشا کشیدم پایین دو طرف کونشا بوسیدم گفتم جونم چی ساختی گف مرض سینااگه دردم گرف تموم میکنیما گفتم باشه دیگه یه زره روغن ریختم تو سر بطری روغن و ریختم رو کیرم چند قطرشم چکوندم رو سوراخ کونش کیرما تو چاک کونش کشیدم میخواستم بزارم توش هی نمیشد گفتم چار دست و پاشه چار دست و پاکه شد منم پشتش نشستم کیرم گزاشتم رو سوراخش و اروم هل دادم میترسیدم دردش بیاد و بگه نه میگفت اروم اروماول گفت اخ اروم منم خیلی اروم اروم سانت سانت دادمش تو تا همش رفت تو اروم در اوردم تا نصف و دوباره دادم تو هی تکرار کردم صدای اه و ای سحر بلند شد وای یعنی انگار تو بهشت بودم اروم اروم سرعتما بردم بالا خیلی کیف میداد تلمبه میزدم اونم فقط اه و ای میکرد سرعتما بردم بالا طوری که صدای تاپ تاپ کونش در اومد اونم ساکت فقط هی اه میگفتخوشش اومده بود دستما رو کونش بود و میکوبیدم توش همونجوری که کیرم توش بود اروم هلش دادم تا دراز بکشه دراز که کشید نشسام رو کونش و تکون میدادم کیرم تا ته میرف توش میگفتم قربونت برم جووون اونم اه و ناله میکرد خیلی بدن رو فرمی داشت داراز کشیدم روش وای چه کونی بود کون نگو بگو کندو عسل روش دراز بودم و تکون میخوردم گفتم سحر این کون مال کیه گف مال تو خیلی خوب بود تا ته که فشار میدادم یه اه بلند تری میکشید از روش بلند شدم دستاما گذاشتم رو کمر و تلمبه زدم نزدیک بود ابم بیاد اینقد کونش نرم و گوشتی بود اما نمیخواستم زود ارضا شم فقط میخواستم هنوز بگامش کیرما کشیدم بیرون گفتم برم اب بخورم و بیام که کیرمم از تب و تاب ارضا شدن بیوفته گفت برا منم بیار رفتم خوردم براش اب اوردم خورد گفت سینا گفتم بله گفت یه سوپرایز دارم واست اما قبلش بگم سوپرایز خراب شده گفتم چی گفت از جلو هم میتونی بکنیاما کاندوم نداریم پس سوپرایزت خراب شد گفتم کاندوم دارمگفت از کجا گفتم داشتم گفت غلط کردی رفتی الان خریدی خندم گرف گفت پس بگو تو از اولش میخواستی منا بیاری بکنی اینجا گفتم نه و… گفت برو بیا فقط چند دقیقه رفتم اوردم کاندوما گذاشتم رو کیرم گفت بیا گفتم نه تو بیا لب تخت چار دست و پا شو گفت داگی دوس داریا گفتم اره جوووناومد چار دست و پا لب تخت وای چی بود من اون قیافه و کس و کونا فقط تو فیلم سوپرا دیده بودماومد لب تخت کیرما تنظیم کردم با کسش و کردم تو یه اخ گفت و بعد حال کردناش شرو شد تلمبه میزدم کونش میلرزید گفت موهاما بگیر تو دستت گرفتم و فقط تلمبه زدم اونم دیگه میگفت جون محکم تر حرفاش بیشتر منا شهوتی میکرد خیلی کس بودخسته شدم گفتم بره رو تخت دراز بکشه اونم رفتم پاشا باز کرد منم رفتم بین پاهاش کردم تو بی مقدمه عالی بود دراز کشیدم روش و تکون میخوردم وسط کردن گفتم ابما چیکار کنم گفت مگه کاندوم نداری گفتم ارم اما میخوام بریزم رو صورتت گفت اصلا گفتم خو پس چیکار کنم میخوام بپاشم یه جایی کیرما کشیدم بیرون گفتم پس برگرد بکنم تو کونت و اونجا ارضا شم گف چقد غر و فر میای تو بیا و برگشت کاندوما در اوردم کیرما با دستمال خشک کردم که یکم بیشتر حال بده دمر دراز کشید رفتم روش با یه دستم لای کونشا باز کردم با یه دستم که کیرما گرفتم گداشتم دم سوراخش و ارم هل دادم دیگه نمیترسیدم دردش بیاد و بگه تموم کنیم چون اخراش بود هل دادم یه هو گفت آیییی چیکار میکنی اروم کروم توش یه برگشت دادم و دوباره کردم توش دیگه جون تلمبه نداشتم دراز کشیدم رو کون نرمش کیرما که خشک کردم انگار اذیت تر بود میگف ای اروم منم یه ذره میومدم بالا کونش و دوباره هل میدادم گفت ای دردم گرفت اروم منم همون کارا میکردم کونش واقعا نرم و گوشتی بود گفت بسه دردم گرفت گفتم یه دقیقه داره میاد تحمل کن عشقمفشارام طولانی تر شد میگف ای سینا بسه اه و نالش داشت تبدیل به داد میدش با دستم جلو دهنشا گرفتم چشاما بستم و تند روش تکون میخوردم داشت جر میخورد ابم اومد محکم همشا ریختم تو کونش واااااای چه حالی بود یه سی ثانیه همینطور روش دراز شدم که گف پاشو سینا خسته شدم اومدم کنارش ولو شدم گفت نامرد جرم دادی گفتم بسه یعنی درد دارم گفتم ببخشید بوسش کردم اصلا حال نداشتم فقط میخواستم دراز باشم گفتم پاشو لباسانا بپوش بریم پاشدیم لباس پوشیدیم و اومدیم پایین کلی قربون صدقش رفتم سوار تاکسی شدیم تو راه گفتم من میخوام برگردم میرم و بازم برگشتم میام پیشت گفت باشه دست هما گرفتیم من اومدم دم ترمینال پیاده شدم پول دادم به سحر گفتم هر جا میخوای بری بگو برسوندت خداحافظی گردیم اینکه هنوز باهم هستیم یا نه دیگه بیشتر توضیح نمیدمروزتون خوش .نوشته: سینا و دختر خوشکل
21