کیرمم که اروم اروم توش تلمبه میشد دیر رسیدم ، وسطای مهمونی بودن این دوستمون اومد جلو کلی ماچ و بوس تحویل گرفت مارو از گوشه پارتی و مارو سپرد دست ساقی سفارش ویژه کرد که قشنگ دهن منو بگاد ، ساقی هم که سرش با نشیمنگاه اش چوگان بازی میکرد نتونست بفهمه چی به درد ما میخوره همه اش عرق میریخت ما از گوشه اپن آشپزخونه کُس مس های مردم و دید میزدیم و اونجا بود که فهمیدیم که همه خوبا سگ دارن اونایی هم که ندارن زیگیل ان. عرق و برداشتم ریختم حلق ساقی با یه خرده خرت و پرت رفتم نشستم یه گوشه ، چشمم افتاد به یه چیزی که به عمرم ندیده بودم ، یه دختر با چشایی که وقتی روت میافتاد چهار ستون بدن سست میشد. مگه میشه این همه کمال و زیبایی تو یه نفر . داشت با طرف اش اون وسط میخندید ، یارو هم از من قد بلند تر بود هم جوونتر لباس اش هم بیشتر مناسب مراسم بود. همینجوری کیر بود که به بخت خودم حواله میدادم. وقتی لبخند میزد انگار هیچی از اون خنده خوشگلتر نبود. تو همین حال بودم که باهاش یه لحظه کوتاه چشم تو چشم شدم، نگاهشو اروم با یه لبخند پنهان برگردوند، همینطور که میرقصیدن گذرشون به سمت صندلی من افتاد و نزدیک من داشتن میرقصیدن ،طرف اش رو ول کرد اومد سمت ام و گفت ببخشید فندک دارید ، من که یه لحظه خشکم زده بود گفتم، کاش میشد به فندک تبدیل بشم . باز یه خنده تحویل دادو رفت. با خودم گفتم نمیشه هر جور شده باید این رو من یه کاریش کنم، اواسط مهمونی همه میرفتن رو تراس خونه گل و سیگار و این دری وریا میزدن میومدن ، من هم این رو دنبال داشتم جوری که نفهمه کلا تو نخ اشم. با هر را رفتن و نگاه اش گوشت تنم میریخت. رفت رو تراس با دوستاش ، من عملا دلیلی نداشتم که برم دوستای خودمون داشتن یه خر بازی دیگه در میاوردن هر چند دقیقه یه بارم منو میکشوندن میبردن دیگه اخرای کار بود که پسره رفته بود بدون اینکه من متوجه بشم، ولی بازم موقعیت نشد و سریع همه جمع کردن که برن توی اسانسور خانوم رو به روی من وایساده بود و دوستم و 3-4 نفر دیگه هم بودن . یه جوری که بشنوده به دوستم گفتم ببین اگه من یه فندک تو جیب ام میزاشتم زندگی خیلی بیشتر به کامم میشد. دوستم ام اینقدر خورده بود که انگاه داشتم با کیرش حرف میزدم ولی اون فهمید و باز از اون لبحند مهو ها تحویل داد. واقعا این کس داشت کیر منو میبلعید و میکشید ت تقریبا 100 (1) سال از اون قضیه گذشت و من تو یه مهمونی دیگه که تو باغ بود خانوم رو دیدم ، با یه پسر دیگه اومده بود ایندفعه .ولی به همون اندازه شاید یه کمی هم درشت تر قد بلند تر بود، یا شایدم همون بود، من حافظه ام کسکیه ، یعنی فقط کس رو خوب یادم میمونه. توی اون مهمونی یه دختر خاله داشتیم ما که هروقت شاش اش کف کنه حمله پانیک بهش دست میده . اون روز نمیدونم به کی حسودی اش شده بود یهو سیخ شد رفت رو پانیک از قضا فقط من میدونستم چیکارش کنم. رفتم رو سرش دیدم این دختره داره پاشو میماله خیلی جدی به همه گفتم ازش فاصله بگیرن خلاصه راه نفس و باز کردم اروم اش کردم که برگشت و اوردمش تو حیاط اب به سر و صورت اش زدم اوردم اش بیرون باقچه ، تکیه داده بودیم به نرده ها داشتم باهاش حرف میزدم که اصل ماجرا اومد بیرون، از اون حرارتی که نسبت بهش داشتم خیلی کاسته شده بود ولی خوب هنوز ازش خوشم میومد. اومد ازم پرسید حالش خوبه که دختر خالم خودش گفت خوبم و سریع رفت داخل من موندم و خانوم یه نگاهی بهم کرد گفت هنوزم فندک نداری ، گفتم داشتم ام تو کت و شلوار نمیتونم بزارم جاییم که بعدش تو خودت آتیشی فندکی میخوای چیکار ، این رو که گفتم اروم انگشتم و چسبوندم به انگشت های ظریف و نرم اش ، یه کم ادای تنگ هارو در میاورد و مثلا خجالت کشید سرشو انداخت پایین ، با پشت انگشت هام روی صورت خوشگل اش کشیدم و گفتم تو چرا اینقدر خوشگلی اخه . بازم مثلا خجالت کشید و میخندید . هر لحظه ممکن بود در باز بشه و هرکی میاد بیرون هر کی نگاهش رو به بیرون بی افته مارو ببینه . دستم و انداختم دور کمرش که خودش رو عقب کشید (با خودم گفتم دیدی باز ریدی) . نمیدونستم چیکار کنم که نپره گفتم ببین اون پشت باغ من یه هلیکوپتر دارم که حرف میزنه یهو زد زیر خنده ، گفت: چیزی دیگه ای بلد نبودی بگی؟ یادم رفته بود سینه هم داره دستم غرق میشد توی نرمی سینه هاش کاملا فهمیده بود چقدر میخوامش، اروم باهام اومد توی همون ده قدم ارم ساعد نرمشو میمالیدم کیرم هم از اولین تماس شروع کرده بود به راست شدن. به محض اینکه رسیدیم یه جا که یه کم تاریک بود اروم لب خوشمزه اش رو بوسیدم مثل الکتریسیته از تمام بدنم حسش رد میشد. بعد لپ اش رو بوسیدم همه اش نرم و لطیف بود. دوباره برگشتم رو لب اش و محکم کشیدم لبشو تو دهنم . دستم رفت دور کمرش اینجا دیگه کیرم راست راست شده بود. دستشو گرفتم گذاشتم روی کیرم از روی شلوار اولش کاری نکرد بعد که باسنشو تو دستم گرفتم باسنشو داد عقب و کیرمو فشار داد گفت جوووون همینطوری میمالید و لب تو لب و زبون تو زبون همه چی. کیرمو تخمامو با هم میمالید کمربندمو اومدم باز کنم خودش کمک کرد منم دامن اون دادم بالا بدون اینکه توجه کنه جلوم زانو زد و با نگاه تو چشام به کیرم زبون میزد سرشو میکرد تو دهنش و سعی میکرد تا میتونه بخوره و میک بزنه با هر حرکت اش خون بیشتری از بدنم توی کیرم میرفت ، بلندش کردم دستاشو گذاشتم رو دیوار و کونش رو از رو دامن گاز گرفتم ، دامن رو دادم بالا کو خوشگلش شرتش توی اون نور کم خود نمایی میکرد رو میخوردم و میلیسیدم . شرتشو کشیدم پایین کفل هاشو باز کردم با صورت رفتم لای لمبراش زبونم و رسوندم ه سوراخش که خودشو جمع کرد و لرزید ولی دوباره داد بیرون میخواستم همه چیو بخورم . اون پشت صدای پسره می اومد که داره با یکی در مورد اینکه این خانوم یهو کجا غیب شده حرف میزد. زبونمو دیگه روی سوراخ کونش میچرخوندم بعضی وقت ها میرسوندم به کسش ، توش میکردم زبونمو اونم ناله میکرد با هر جرکتم . کیرمو اروم رسوندم لای پاش همه بدنش میلرزید . وقتی رسید به کسش گفت جوون چه داغه.. چه کلفته.. به قدری خیس بود که با وجود تنگیش بدون فشار خودش میرفت تو ، معلوم بود داره درد هم میکشه ولی باز خودشو داد عقب یه کس تنگ بود که دور کیرم حلقه شده بود به تمام کیرکم فشار میاورد. داداش حشری, کیر,داداشی کوس, کوس خیس ,جنگل ,آب کیر کوس بدم ,آب کیر برده جنسی ,آنال تینیجر ,سکس خانوادگی سکس خشن ,برده جنسی سوراخ کون ,گشاد ,آب کیر کوس آب کیری کیر بخور ,کلفت کوس کره ای ,تست دو کیر ,سوراخ گشاد کیر سیاه ,کوس پاره زن جنده ,کوس پولی کوس نمای نزدیک تخم بخور ,آنال جنده شهوتی ,حشر بالا کیر خور ,سوراخ کون
خانواده با حال حشری ,کیر بابایی واسه همه هست
2.4K بازدید100%