نازی کوس ات بیقرارم کرده

سلام دوستانقبل از هرچیز بگم که این داستان فانتزی و غیر واقعیه و جنبه فان داره ، هر کس خوشش اومد ، خیلی ممنونم ازش و هرکس خوشش نیومد ، اگر آدم باشخصیتی باشه متاسفم و اگر بی شخصیت باشه و فحش بده ، گوه میخوره با دهن هفت جد و آبادش ، خوشش نیومد ، به چوچول کوسم که نیومد ، به کیر یوزپلنگ ایرانی که خوشش نیومدبگذریم و بریم سراغ اصل داستان:من نازنین هستم ، چهل ساله ، دو تا بچه دارم ، یک دختر ۷ ساله و یک پسر ۱۴ ساله که بیشتر پیش مادرشوهرم میمونن تا خونه ما و دلیلشم درگیری هست که بین من و شوهرم وجود داره ،من فرزند ارشد خانواده بودم که وقتی ۲۵ سالم بود با اردشیر ازدواج کردم و به جز خودم یک خواهر و یک برادر دارم ، برادرم فرزین ۳۵ سالشه و با زنش نسرین تو خونه پدریمون همراه مادرم زندگی میکنندبگذریم و بریم سر اصل داستان من و شوهرم اردشیر اصلا ارتباط خوبی نداشتیم و همیشه دعوا بود بینمون و دلیلشم ناسازگاری اخلاقمون بودو همچنین رابطه های اردشیر با زنهای غریبه، هرچی هم پیش مشاور رفتیم نتیجه مثبتی نداشت ، هر دومون توی سکس خیلی داغ بودیم و البته شاید بتونم بگم تنها ویژگی مثبت اردشیر همین سکس بود ولی این پنج شیش سال اخیر رابطمون سرد شده بودمن زن قد بلندی هستم ، با هیکل درشت و توپر و موهای مشکی و پوست سفید ، و البته خوشگل ، وزنم تقریبا بالای نود کیلو میشه ولی چون قدم ۱۸۷ هست چاق دیده نمیشم ، سینه هام ۹۰ و باسن خیلی بزرگی دارم ، انقدر بزرگ که طاقچه میندازه و وقتی راه میرم مثل ژله تکون میخوره ،ناگفته نماند که از وقتی یادمه مردها خیلی به اندام و کون گرد و درشتم توجه میکردن ،البته سکس مقعدی هم با شوهرم زیاد داشتم ، چون از باسن تپلم خیلی خوشش می اومد و همیشه موقع سکس انگشتم میکرد و باکونم ور میرفت ،ما قبل از اینکه اختلافاتمون بالا بگیره تقریبا هر شب باهم سکس داشتیممن معمولا تو خونه لباس های راحت و باز می‌پوشم مثلا شلوارک و سوتین یا حتی تابستانها با یک شرت تو خونه میگردم ولی بیرون از خونه مانتو تقریبا گشاد و مقنعه یا شال بزرگ و بلند می‌پوشم با یک آرایش ساده و معمولیمن اون موقع ۳۵ یا ۳۶ سالم بود و طبق معمول با شوهرم ناسازگاری و دعوا داشتیم ، تولد نسرین زن داداشم بود و شب دعوت بودیم ، شوهرم به خاطر جر و بحثی که داشتیم لج کرد و نیومد و من تنها رفتم، یک مهمونی خانوادگی بود شامل خواهرم کتایون و داداشم و عمو و دایی و خاله و بچه هاشون ، تقریبا شاید بشه گفت که سی و اندی نفر بودیم و من هم برای جشن آرایش نسبتا غلیظی کرده بودم و موهای مشکیمو دم اسبی بسته بودم با یک لباس مجلسی بلند آبی پررنگ که به رنگ سفید پوستم میومد و البته قسمت کمر و باسنش تنگ بود که باعث میشد باسن بزرگم توی چشم باشه ، مهمونی خیلی عادی و با بگو و بخند مهمونها همراه بود تا اینکه صدای موزیک بلند شد و چند تا از دختر ها پریدن وسط مثل زن داداشم نسرین ، خواهرم کتایون و دو تا از دختر خاله هام ،خیلی قشنگ میرقصدن و بقیه هم دست میزدن و من هم برای لحظه ای تمام مشکلات زندگیم فراموشم شد و کمی از حالت کسلی و ناراحتی دور شدمیک مرتبه دیدم خواهرم کتی دستمو گرفت و به بزور منو کشید وسط ، من هم اولش کمی ناز کردم که نمی خوام و از این اداها بعد یک دفعه با ناز و عشوه هایی که مخصوص خودمه شروع کردم به رقصیدن،همه نگاه ها روی حرکت و برجستگی های بدنم بود ولی یکی از نگاه ها خیلی خاص بود و اون نگاه سروش برادر زن داداشم ،نسرین بود که یک جوری عجیب بهم خیره شده ،انگار داره باچشماش منو میخورهمن هم تابلو نکردم و عشوه ها و تکونهای باسنم رو زیاد کردم،تا جایی که تقریبا همه مردای فامیل میخکوب شده بودن :))))بعد از شام رفتم تو حیاط بزرگ خونه پدریم و تو فکر خودم بودم که یکی سلام داد و من رو از حالت خلسه خودم خارج کرد ، برگشتم و دیدم سروشهگفتم چه خبرا،چیکار می‌کنی؟!_خداروشکر، هستیم+امشب خوش گذشت ؟_آره عالی بود ، به خصوص با رقص خانمها ، مخصوصا رقص توبا عشوه نگاش کردم و گفتم : قابلی نداشت_صاحبش قابل داره+راستی شنیدم از خانومت جدا شدی_آره متاسفانه+چرا متاسفانه؟! یعنی هنوز دوستش داری؟!_نه به خاطر دخترم پریا میگم+آره ، واسه بچه خیلی سخته ، راستی پریا پیش توئه؟_دادگاه حضانتشو به من داد ولی مادرش باخودش برد خارج+یعنی چی؟_یعنی قاچاقی با دخترم از ایران رفت ، آخرین خبری هم که ازشون دارم ، اینه که الآن کانادا هستنیک آه حسرتی کشید و با یک بغضی گفت : واقعا خیلی دلم برای پریا تنگ شده ,خیلی احساس تنهایی میکنمخیلی دلم به حالش سوخت ، برای اینکه از این وضعیت درش بیارم با حالت ناز گفتم: آخی چرا تنها، یه دوست دختری ، چیزی زیر سر نداری؟سروش هم با لبخند زورکی گفت: همون زن اولیم بسهراستش یک لحظه شهوتی شدم ، برای اینکه کرم بریزم ، گفتم :چرا؟!؟! نکنه گازش گرفته ؟!سروش یک نگاهی کرد تو چشمام که انگار جا خورده و گفت :اون حیوون تیکه پارش کرد هم روحمو هم جسممو ،منم این بار لحن سکس گفتم:مواظب باش دوباره دام کسی نیافته گازش بگیره ،یک نگاهی تو چشمام انداخت و جوری نگام کرد که یعنی نخ رو گرفته ، بعد هم با یک صدای دو رگه مردونش گفت: نکنه تو هم گاز میگیریبه لباش خیره شدم و گفتم :من فقط نازش میکنمداشت فضا سکسی و داغ میشد که یک هو صدای خواهرم کتی اومد و حال مارو بهم ریخت، پسرش پویان رو که شیش سالشه صدا میکردما هم فورا خودمونو جمع و جور کردیم ، سروش گفت ، نازی جان میشه شمارتو بدی ؟منم با لحن جدی که انگار نه انگار چند لحظه پیش داشتم عشوه میمودم ،گفتم : بابت چه موردی؟سروش هم کمی جا خورد و گفت : هیچی همینجوری.من هم دوباره با لبخند گفتم : بابت همون ناز و گاز ؟!سروش دوباره اعتماد به نفس پیدا کردوگفت تقریبامن هم فورا شمارمو دادم و اون شب گذشتچند روزی خیلی عادی سپری شد و من هم کلا قضیه سروش رو فراموش کرده بودمراستش اهل خیانت نبودم و تا اون موقع هم به جز شوهرم با کسی سکس نداشتم ، دلیل برخورد سکسی اونشبم رو هم نمی‌دونم ، شاید به خاطر این بود که شهوت بالایی دارم و چند وقتی بود که ارزا نشده بودم یا به خاطر این بود که تو این چند وقته به خاطر اختلافاتمون بهم توجه نشده بودخلاصه بعد از چند روز بالاخره سروش زنگ زد و با هم کمی حرف زدیم ،حرفهامون کاملا عادی بود و بعد از اون تماس هر روز تو تلگرام باهم چت میکردیم ولی یواش یواش چتهامون شوخی سکسی و زیر نافی شد و البته گاها قربون صدقه هم می رفتیم و با هم راحت بودیمجفتمون به سکس نیاز داشتیم و همین مسأله مارو گرم کرده بود ولی به اون صورت بروز نمیدادیمتا اینکه یک روز بهم گفت میشه بریم رستورانی جایی کمی با هم حرف بزنیم؟، من هم قبول کردم و گفتم فردا خوبه ؟! اون هم گفت عالیه پس فردا ساعت ۱۱ کجا بیام دنبالت؟ بیام دم درتون خوبه؟من هم از ترس همسایه ها گفتم دو تاکوچه اون ور ترخلاصه فرداش زود از خواب بیدار شدم و رفتم حموم و کوسم رو هم شیو کردم و حسابی برق انداختم ، هرچند که نمی‌دونستم سکسی قراره باشه یا خیراز حموم اومدم،یک ست شرت و سوتین بنفش که توری بود پوشیدم و یک تیشرت تنگ که حجم سینه های بزرگمو قشنگ می‌رسونه و کلی به خودم رسیدم و آرایش کردم و تنگترین مانتو و شلوارم رو پوشیدمالبته هر دو ساده بودن چون من هیچ وقت لباسهای باز و آنچنانی نمیپوشم یعنی تقریبا همه مانتوهام بلند هستند ،البته برای مجالس و عروسی ها چندتا مانتو رنگی دارم ولی کاملا بلند و پوشیده هستند ، خلاصه یک مانتو بلند آبی رنگ داشتم که قسمت کمروباسنش تنگتره و باسن و سینه هامو قشنگ نشون میده با یک شلوار سفید نسبت به شلوارهای دیگم تنگتره رو پوشیدم با یک شال بلند سفیدو راس ساعت ۱۱ زنگ زد و گفت منتظرتم و من هم زودی رفتم و با یک سلام و احوال پرسی گرم سوار ماشین شدم (کمی از سروش بگم ، دو سال از من کوچکتره و برادر زن داداشم هست و دوست نزدیک داداشم ، مرد خوش لباس و خوش‌تیپیه ،با پوست گندمی و موی مشکی ، قد بلند و چهارشونه ، قبلا باشگاه بدنسازی داشت و الآن فروشگاه لوازم ورزشی داره و کلا وضع مالیش خوبه واتفاقا مرد دست و دلباز و مهربونیه ) توی مسیر کلی باهم شوخی کردیم، تاحالا دستمون بهم نخورده بود و در حد شوخی لفظی بود ولی یک لحظه مثل همیشه کرمم گرفت ، از همون کرمهایی که خانوم ها می‌دونن چیه و دستش رو آروم نیشگون گرفتم ، اون هم بدون معطلی دستهای تپل و سفیدمو تو دست مردونش گرفت و آروم لمسش کرد جوری که مور مورم شد و حشری تر شدم ، در حالی که رانندگی میکرد و دستم رو میمالید یه نگاهی به چشمام کرد و گفت جون بابا نخوریمون و بعد هم به شوخی و تیکه پروندن ادامه دادیمرفتیم تو یک رستون سنتی که با دیوارهای کاذب ام دی اف ، تختها رو از هم جدا کرده بودن و اصلا معلوم نبود که داخل چه خبره ،نشستیم و داشتیم حرف می‌زدیم که یه دختره اومد و سفارشهامون رو گرفت و رفتمن به پشتی تکیه دادم و پاهام رو جمع کردم ، جوری که مانتوم رفت بالا و قلمبگی کوس تپلم از پشت شلوار، کاملا در معرض دید آقا قرار گرفت و اون هم یک نگاه معنادار و حشری به رون ها و لای پاهام انداخت و آروم اومد کنارم جوری که از بغل کاملا بهم چسبید و دستش رو گذاشت روی رون پام و خیلی نرم شروع کرد به مالش دادن و یواش یواش اومد بالاترو آروم در گوشم گفت ، جون ، خیلی خوشگل و دوست داشتنی هستی و شروع کرد به قربون صدقم رفتن ، تا اومد دستش بذاره روی کوسم، فورا دستم رو گذاشتم روش و تو چشماش نگاه کردم و اون هم آروم لباش رو گذاشت رو لبامو شروع کردیم به خوردن بعد آروم دستش رو گذاشت روشکمم و یوایش یواش اومد بالا تااینکه رسید به سینه هامو شروع کرد به مالیدن،من که حسابی مست شهوت و حال کردن خودم بودم ،یهو یادم افتاد که الآن گارسون میاد و فورا از خودم جداش کردم و بهش فهموندم که الآن میانتقریبا بعد از پنج دقیقه گارسون اومد و غذا رو گذاشت و رفت و ما هم شروع کردیم به صحبت کردن و خوردن.اومدیم بیرون و تو ماشین داشتیم صحبت میکردیم که سروش گفت اردشیر(شوهرم) ساعت چند میآد؟گفتم تقریبا ساعت ۸ شب ، گفت نظرت چیه که بریم خونه ی من ، یک نگاهی به چشماش انداختم ، دیدم خیلی حشریه و از شهوت چشماش قرمز شدهمن هم که بدم نمیومد و از اینکه که کنارش بودم لذت می‌بردم،قبول کردمهر چند که میدونستم ، اگه به خونش برسیم چه اتفاقی قراره بیافته و البته بدم هم نمی اومد چون چند ماهی بود که سکس نداشتم و واقعا به بدن مردونش نیاز داشتم ، دلم میخواست محکم بغلم کنه و کیرشو محکم بکوبه ته کوسمیک لحظه به شلوارش نگاه کردم دیدم کیرش سیخ سیخ شده ، بایک حالت عشوه در حالی که برجستگی شلوارش رو نگاه میکردم ،گفتم : وای سروش جون اینجا چه خبره ؟ این چرا اینجوریهاونم یکم کیرشو جابجا کرد و گفت نترس باشما کار نداره ، گشنش شده ، ناهارشو بخوره خوابیده و بعد جفتمون زدیم زیر خنده… بعد چهل دقیقه رسیدیم خونه سروش، یک ساختمان ویلایی تقریبا سیصد متری دوبلکس بود که طراحی قشنگش ، به خصوص سنگهای مر مر استفاده شده در نماش چشم نوازی میکرد ، داخل ساختمان هم طراحی و چیدمان قشنگی داشت ولی با یکم تغییر می‌تونست عالی بشه اما به صورت کلی برای یک مجرد بد نیستتوی همین فکرا بودم که سروش گفت تا من میرم یه چیزی بیارم بخوریم، لباسهاتو در بیار راحت باش ، گفتم آخه اون موقع توخیلی راحت میشی وخوشت میاد،اونم بالحن شوخی گفت،مگه شما دوست نداری ، بدت میاد؟ ، گفتم گاز که نمی‌گیری ؟ اون هم خندید و گفت خانم به این خوشگلیو که گازنمیگیرن، میخورنشبعد با هم خندیدیم ، من هم مانتومو در آوردم و با تیشرت و شلوار پارچه ای تنگم که تمام حجم کون و رونهامو نشون میداد نشستم رو مبل ، تا اینکه سروش با آب میوه و کیک و شیرینی اومد و نشست کنارمدستش رو گذاشت رو گردنم و شروع کرد به مالیدن و آروم گفت: چه خبرها خانممن هم سرم رو گذاشتم رو سینه اش و گفتم از چی؟گفت از حالت دیگه ، تا الآن بهت خوش گذشته؟گفتم معلومه ، مگه میشه با شما بد بگذره ، آروم دستش رو گذاشت رو سینه ام و خیلی نرم و تحریک کننده مالیدش وهر از گاهی نوک پستونم که حالا بزرگتر هم شده بود رو میمالیدآروم در گوشم گفت دوست داری بیشتر هم خوش بگذره؟ من هم با ناز گفتم چه جوری مثلا ؟ آروم دستش رو برد زیر کونم و شروع کردن با مالیدن یکی از لمبرهام ،و درحالی که نفس نفس میزد ، گفت مثلا باهم لخت بشیم و بریم رو تختمن که از خدام بود و دلم میخواست شروع کنه ، با ناز گفتم نخیرم نمیخوام_چرا اون وقت؟+چون میترسم_یه جوری میگی میترسم که انگار تا حالا کیر ندیدی ، مثلا دو تا بچه زاییدی هابلند زدم زیر خنده و گفتم دیونه، منظورم اینه که میترسم محکم بکنی دردم بیاد_قول میدم آروم بکنمفورا لباشو بوسیدم ،با ناز و آروم در گوشش گفتم: جوووووون کیر می‌خوام و شروع کردم کیرش رو مالیدن و لباشو باولع خوردنسروش یک دفعه که انگار مثل سگ قلاده پاره کرده ، بهم حمله کرد و محکم خوابوندتم روی مبل و شروع کرد مثل وحشی‌ها لبامو خوردن و گاها هم داخل دهن و زبونمو لیس میزد و گونه ها و گردن و گوشمو میلیسد و دقیقا کیرش از روی شلوار چسبیده بود به کوسم ، جوری که اگه لخت بودیم می‌تونست قشنگ کوسمو بکنهمن هم از حریص بودنش لذت می‌بردم و هی آه و ناله میکردم و میگفتم یواش که دیونه تر بشهسروش هم مدام با صدای حشریش می‌گفت ، جون بالاخره میکنمت، دیدی بالاخره خوابیدی زیرم ،خوشگل خانم ، جوووون کیرم تو کوست، من هم از این حرفهاش خندم می‌گرفت و باهاش همراهی میکردمبالاخره طاقتش تاب شد و تیشرت قرمز و سوتین بنفشمو که ست شرتم بود رو از تنم در آورد ، حالا سینه های بزرگم جلوی چشمش بود و نیم تنه بالای بدنم کاملا لخت بوددو باره منو خوابوند و شروع کرد به لیسیدن و میک زدن سینه هام_جون ،چه سینه هایی داری نازی ، امروز قشنگ می‌خوام جرت بدم+جون عشقم امروز مال توام ، دلم میخواد جرم بدی_عاشتم نازی ، نمی دونی از کیه منتظر این موقعیتم+دلم میخواد کیرتو داخل کوسم حس کنم، پارم کنیک مرتبه از روم بلند شد و دستمو گرفت و آروم بلندم کرد،گفت: بریم اتاق خواب و دستشو انداخت دور کمرم و آروم آورد پایین روی باسنم و خیلی آروم با کونم ور میرفتو انگشت میکرد و در گوشم حرفای سکسی میزد که میخواد از کون بکنه و از این حرفهامن هم با عشوه بهش گفتم،اول باید حال کوسمو جابیارهدرسته که ازپشت دادن برام سخت نبود چون از پشت زیاد سکس داشتم ولی برای اینکه روی کونم حشری بود،میخواستم آتیشش رو زیاد کنم واسه همین ناز میکردمو خلاصه تا رسیدیم تو اتاق ، فورا دکمه شلوارمو باز کرد وکشید پایین وآروم از پام در آورد حالا فقط با یک شورت بنفش جیغ جلوش وایستاده بودم،فورا حلم داد رو تخت وتا اونجایی که جا داشت پاهام رو داد بالا و شورتم رو با یک حرکت از پام درآوردو مثل گرسنه ها به کوسم حمله کرد و شروع کرد به لیس زدن و انگشت کردن کوسم انقدر خوب میخوردکه از شهوت داشتم با صدای بلند آه وناله میکردم،بهش گفتم دیگه بسته که الآناس بیام و فورا جداش کردم و زیپ شلوارش رو باز کردم وکیر سبزه و کلفتش رو کشیدم بیرون و شروع کردم به لیسیدن و میک زدنانقدر حشری بودم که کیرش رو تا ته حلقم می‌بردم تا عوق بزنمبعد منو از کیرش جدا کرد و خوابوند روی تخت و آروم اومد لای پاهام و کیرش رو موازی کسم قرار داد و اولش آروم کیرش رو روی چوچول کوسم مالید و یواش یواش حل داد داخل واژنم ، کیرش حدودا هیجده تا بیست سانتی میشد ولی نسبت به کیر شوهرم کلفت تر بود ، اولش یه خورده احساس درد کردم ولی انقدر حشری بودم که اصلا برام مهم نبود تو همین حالت چند دقیقه ای تلمبه زد بعد بهم گفت برگرد و قمبل کنمن هم بدون چون و چرا برگشتم از همان قنبلهای معروف خودم رو براش گرفتم ،کمرم روتا اونجایی که می‌تونستم دادم پایین و باسنم رو تا اونجایی که میشد،دادم بالا ،تا جایی که قشنگ هر دو سوراخ کوس و کونم ، جلوی چشمش بودآروم یک تف روی کیرش انداخت و فرو کرد داخل کوسم که حسابی خیس بود ،انقدر خیس بودم که اصلا نیازی تف نبود ولی از بس حشری بود نمی فهمید و اولش آروم تلمبه میزد ولی یواش یواش تند تر و محکم‌تر میشد و البته لذت شهوت من هم بیشتر و بهتربا هر تلمبه ای که میزد کون نرم و تپلم،مثل ژله می‌لرزیدو سروش هم مدام حرفهای سکسی میزد و قربون صدم می‌رفت ،_جون جرت بدم ، جنده خانم ،+آه تلمبه بزن عشقم_عجب کونی داری نازی ، این کونو نکنم نمیشه+فعلا تو کوسم بزن ، به اونجاهام میرسیم_اوفف ای کاش از همون اول تورو می‌گرفتم ، جنده خانمموقع سکس مدام سوراخ کونمو انگشت میکردو حرفهای سکسی میزد که یک دفعه کوسم مثل شیلنگ شروع کرد به آب پاشیدن و ارضاع شدم و بی حال افتادم رو تخت و سروش هم برام آب میوه و خوراکی آورد تا بلکه جون بگیرم و بعد از نیم ساعت دوباره شروع کردیم، با وجود اینکه از لحاظ جسمی کاملا ارضاء شده بودم و به خاطر آب زیادی که ازم رفته بود ، ضعیفتر شده بودم ،ولی از نظر روحی بازم ارضاء نشده بودم ، از همه مهمتر اینکه سروش رو که خیلی دوستش داشتم هنوز ارضا نشده بود ، واسه همین یکم که سروش باهام باهام ور رفت ، خودم راحت در اختیارش گذاشتم که دوباره ترتیبمو بدهاین بار پاهای گوشتی و تپلم رو تا اونجایی که می‌تونست از هم باز کرد جوری که کاملا به کوس تپلم کاملا مسلط باشه ، بعد آروم با زبونش شروع کرد به لیسیدن چوچول کوسم و آروم با انگشت فاکش سوراخ کونمو انگشت میکرد ، کوسم کاملا خشک بود به خاطر ترشحات زیادم توی تو ارضا اول کثیف شده بود ولی سروش آنقدر حشری بود که اصلا توجهی نمی‌کرد و فقط میک میزد ، بعد از ده دقیقه لیسیدن دوباره به اوج شهوتم رسیدم و کوسم دوباره خیس خیس شد ، بعد بلند شدم و سروش رو گرفتم و خوابوندمش و شروع کردم به خوردن لباش که مزه کوسم رو میداد ، بعد اومدن پایین و به کیر کاملا شقش رسیدم ، سر کیرش رو بوسیدم و بلند گفتم جوووووووون، سروش هم گفت ، دوستش داری ؟!!؟ در حالی که از زیر کیرش به چشماش نگاه میکردم ، گفتم میمیرم براش … بعد شروع کردم با زبونم سر کیرش رو لیس زدن ، مزه آب کوس خودمو میداد ، و بعد یواش یواش کیرش رو تا آخر تو دهنم جا دادم ، مدام کیرش رو بوس میکردم و لیس میزدم ،. _جون جنده خانم، کیرمو دوست داری +آره عشقم ، کیرت حرف نداره،حوس کیرتو دارم_تو جنده کی هستی؟+جنده تو_الآن قراره چی کار کنی؟+قراره به عشقم کوس بدمبعد که کیرش رو قشنگ خوردم ، بلند شدم و نشسم روش و یک لب جانانه ازش گرفتم و آروم سر کیرش با کوسم میزون کردم ، و خودم آروم آروم داخل کوسم کردم و شروع کردم به بالا پایین شدم ، من عاشق این مدل سکسم+اینجوری دوست داری عشقم ؟_عالیه، حرف ندارهیک دفعه ستشو انداخت رو شونه هام و کشید تو بغل خودش و خودش شروع کرد به تلمبه زدن و مدام حرفهای سکسی میزد ،من هم شدت شهوت مدام جیغ میزدم: جررررررم بده ، محکم بکن، جون کیر می‌خوام محکم بدن عشقم ، آهههههههههه‍هههههههه جوووووووون حسابی به اوج رسیدم و ترشحات کوسم پاچید بیرون ، البته این دفعه با شدت کمترکنارش دراز کشیده بودم که یک دفعه من رو به شکم خوابوند ، فهمیدم که میخواد از پشت بکنه ، ولی چون میدونستم تو کف کونمه چیزی نگفتم ، البته حال هم نداشتمیک باش گذاشت زیر شکمم که کونم بالاتر بیاد ، بعد نشست رو پاهام آروم لای کونمو باز کرد که سوراخ کنمو باز کنه و کیرشو فرو کنه ، من هم فورا مانع شدم و گفتم اینجوری که پدرم در میآد، اول یک کرمی چیزی بزن و یکم انگشتش کن که جا باز کنه ، بعد بکناون هم به خاطر شهوت زیاد با صدای دورگه جدی گفت چشم و رفت ، کمتر از یک دقیقه برگشت و دو باره نشت رو پاهام و کیرشو و سوراخ کونمو چرب کردبه خاطر دو بار ارضا شدن ، شکم و کوسم درد میکرد ، داشتم فکر میکردم که درد کون هم بهش اضافه شدآروم با انگشت اشاره سعی میکرد داخل سروخ کونم رو هم چرب کنه ، وقتی قشنگ چرب شد ،با انگشت شصتش داخل کونم ،تلمبه میزد ، البته این رو هم بگم که انگشت کلفت بودتا اینجاش درد نداشت ، چون من زیاد از پشت دادم ،ولی هر چه قدر هم کون داده باشی نمیشه یک دفعه بکنی توش ، چون کون با کوس فرق داره ، ضمن اینکه چون خیلی وقت بود سکس نداشتم ، مقعدم جمع شده بود و تنگ بودمخلاصه بعد از دقیقه گفتم ، عشقم ، دروازه بازه ، بکن توشبا صدای حشری گفت ، قربون در و دروازت برم ، قربون این کون پهن و تپلت برمبعد آروم کیرشو میزون کرد و سرشو فرستاد تو ، آروم آروم تلمبه میزد و با هر تلمبه ، مقدار بیشتری از کیرش رو فرو میکرد ،ولی چون لمبرهای باسنم بزرگ و گوشتیه ، شاید بگم تا نصفش رو هم نکرده بود داخلمن هم برای اینکه به مراد دلش برسه و کیرش رو تا ته فرو کنه ، برگشتم و به کمر خوابیدم و پاهامو روی شکمم جمع کردم ، از بغل تا اونجایی که می‌تونستم لای کونموبراش باز کردمسروش هم فورا شروع کرد به فرو کردن ، کیرشو تا ته فرستاد داخلم و خیلی آروم تلمبه میزدمنم مدام باز ناز و عشوه میگفتم ، جون ، عشقم ، کیف میده ، آه ه قربونت برم ،خیلی خوب می‌کنی ، مزه میده عشقم!؟یک دفعه که انگار برق گرفته باشدش تلمبه هاشو محکم کرد ،با هر تلمبه کونم مثل ژله میلرزید ، خیلی دردم گرفت ولی واسه اینکه اون هم ارزا بشه و راضی بشه چیزی نگفتم که یک دفعه با یک نعره همه آبشو تو کونم خالی کردبعد از ارضا شدنش نیم ساعتی تو بغل هم موندیماون روز سه بار ترتیبم رو داد،دوبار از جلو و یک بار از عقب ،من که کاملا راضی بودم، حدودا ساعت پنج لباسهامونو پوشیدیم البته به جز شرت من که سروش یادگاری ازم گرفت و من رو تا سرکوچه مون رسوند و با یک بوسه عاشقانه خداحافظی کردیمتا رسیدم خونه ، رفتم حموم، واقعا واژن و سوراخ کونم درد میکرد ، توی ماشین هم نمی‌تونستم بشینم ، موقع راه رفتن هم نمی‌تونستم درست راه برم ، فورا دوش گرفتم و داخل کوس و کونم رو شستم، به خصوص سوراخ کنم که فکر کنم کاملا وازلین رو مالیده بود بهش ، و شستنش خیلی سخت بود چون سوراخ کونم درد میکرد و کاملا بازمونده بود ، یک قرص هم انداختم که حامله نشم ، البته صرفا به خاطر احتیاط چون سروش اصلا داخلم نریختچند وقتی به همین منوال گذشت و هفته ای دو سه بار باهم سکس میکردیم و درست مثل زن و شوهرها بودیم و بعد از مدتی هم سروش بهم پیشنهاد ازدواج داد و من هم از خدا خواسته قبول کردم، فقط منتظر بودیم که کارهای طلاق منو اردشیر درست بشهخلاصه یک سالی از ارتباطمون می‌گذشت و شوهرم اردشیر کاملا فهمیده بود که من و سروش باهم سر و سری داریم و با وجود دادخواست های مختلف طلاقی که براش می‌ اومد، حاضر نبود طلاقم بده ، فقط به خاطر اینکه عذابم بده.یک شب که قرار بود اردشیر دیر بیاد خونه ،باسروش برنامه کردیم و تو خونش بودم ، ماواقعا عاشق هم بودیم ، انقدر زیاد که اگه یه روز همدیگه رو نمیدیدیم دق میکردیمبا سروش طبق معمول خیلی گرم مشغول سکس بودیم که یک مرتبه گوشی سروش زنگ زد و بی خیال هم نمیشدگفت صبر کن ببینم کیه ؟ گوشی رو نگاه کرد گفت : عه ، داداشت فرزینه ، گفتم خب جواب بده ببینیم چی شده ،فرزین پشت گوشی گفت فورا بیا خونه که کارت دارم ، و سروش با حالت کلافه گفت نمیتونم ، الآن گرم کاریم ، بیام اونجا چیکار آخه ، از همین جا بگو ببینم قضیه چه !فرزین هم بی خیال نمیشد و اصرار که باید بیای خونه ما و قطع کردسروش هم لبامو بوسید و گفت انگار اتفاق مهمیه باید زود برم خونه آبجیمینا ، داداشت کارم دارهخلاصه جفتون به خاطر سکس نیمه تمام خورد تو ذوقمون ،سروش رفت و من تو خونه تنها موندم ، یک ساعتی باخودم فکر کردم یعنی چه اتفاقی می‌تونه افتاده باشه، هر چی هم به سروش زنگ زدم جواب نمیداد ،با خودم گفتم نکنه اتفاقی افتاده ،خب منم برم ببینم چه خبره ، فوقش داداشم قضیه من و سروش رو فهمیده ، جهنم،خب همدیگه رو دوست داریمفوری آماده شدم و دربست گرفتم وپنج دقیقه ای طول کشید تا ماشین بیاد ، راننده یک پسر جوان حدودا بیست و پنج ساله بود ولی خیلی خوش قیافه و زبون باز ، منم چون باهاش حال کردم با همون شیطنت ها و ادا اطوار های مخصوص خودم باهاش حرف زدم ،یه جوری که قشنگ حشریش کنم البته موفق هم شدم و پسره خیلی ناجور نگاهم میکرد و معلوم بود شق درد گرفتهالبته اگه سروش و عشقش نبود شاید بهش کوس میدادم چون پسر بانمکی بود ، وقتی رسیدیم بنده خدا شمارشو بهم داد گفت اگه ماشین خواستید مستقیم به خودم زنگ بزنیدوقتی هم که خواستم پولشو بدم نگرفتباور کنید به خاطر پول نبودآ ، اگه باهاش لاس زدم فقط به خاطر این بود که باهاش حال کردم و اسمش موقع رفتن پرسیدم ، گفت پرهامبگذریم زنگ در خونه رو زدم ، کمی دیر جواب دادن ، تا اینکه نسرین با صدای گرفته جواب داد و رفتم بالاوقتی رسیدم فضا خیلی عجیب بود و انگار کسی از اومدنم خوشحال نشدهمن هم فوری گفتم چیزی شده؟ اتفاقی افتاده ؟!!؟هیچکس جواب نداد ، حتی سروش که یک ساعت پیش لخت تو بغل هم بودیم و قربون صدقه هم می‌رفتیم ، یک جوری بودهرچی اصرار کردم کسی جواب نداد ، آخرش مامانم با حرص نگام کرد و گفت : تو اصلا اینجا چه غلطی می‌کنی ، واسه چی اومدی اینجا؟!!؟من هم ناراحت شدم و گفتم : مامان چه طرز حرف زدنه ؟! خب اومدم سر بزنم ، اصلا اینجا خونه بابای خدا بیامرزمه و دوست دارم اومدمچرا اینجوری با من حرف میزنی!؟ مثلا دخترتمااز هر کس می‌پرسیدم چی شده، هیچ کس جوابمو نداد ، تا اینکه سروش گفت ، خب نازی هم بدونه غریبه که نیستسروش با حالت تحکم گفت: مگه عروسی ننه مونه که بدونه !!!نسرین هم کلا ساکت بود و با حال بغض کرده به دیوار خیره شده بودمن هم با عصبانیت داد زدم ، یا میگید چی شده یا تا خود صبح همینجا بشینم ؟!فرزین عصبانی شد و میخواست بهم حمله کنه که سروش جلوشو گرفت ، و با صدای بلند گفت تو این خونه یه نفر کشته شده و جنازشم الآن تو اون اتاق زیر تختهمن داشتم از تعجب شاخ در میآوردم، یعنی اصلا انتظار اینو نداشتمبا حالت بهت زده گفتم : یعنی چی کشته شده؟!!؟ کی کشته ؟ چجوری کشته ؟سروش گفت طرف مست بوده ،اومده مزاحم نسرین شده و بزور اومده تو خونه، فرزین هم میبینه از تو حیاط صدا می‌آد، تا میبینه قضیه چیه با چاقو حمله می‌کنه و طرفو میزنهدر حالی که از تعجب و ترس دهانم خشک شده بود ، گفتم خب الآن میخواید چی کار کنید؟هیچی میخواستیم جنازه رو ببریم بیرون شهر وگم و گورش کنیمخیلی ترسیده بودم ، سرم داشت میترکید، کمی که حالم سر جاش اومد ، سروش رو کشیدم یک گوشه و گفتم به پلیس بگیم بهتر نیست ، سروش هم هول کرد و گفت دیوونه ای مگه ، اون موقع داداشتو میندازن زندان ،گفتم خب داداش برای دفاع باهاش درگیر شدهلبخند تمسخر آمیزی زد و گفت چاقو رو تو قلب طرف فرو کرده ، دفاع کدومه؟! چجوری میخواد اثبات کنه؟! مگه الکیهیک دفعه دیدم سروش فرزین رو بلند کرد و باهم رفتن داخل اتاق و درحالی که جنازه رو داخل یک پتو بزرگ پیچیده بودن ، اومدن بیرون ، جنازه خیلی سنگین بود ، و بزور داشتن جابجاش میردن ، خلاصه با هر سختی که بود جنازه رو انداختن صندوق عقب ماشین و در همین حین ، زنگ خونه رو زدن ، همه داشتیم سکته میکردیم ، وقتی در باز شد ، شوهرم اردشیر مثل وحشی ها به سروش حمله کرد و داد و بی داد میکرد که بی ناموس ، با زن من چیکار داری! و چرا دست از سر زندگی ما بر نمی داری ،داداشم فرزین بزور اردشیر رو گرفت پرتش کرد یک گوشه و گفت درست حرف بزن ببینم چه گوهی داری میخوری !!؟؟من هم که تا دیدم این طوریه ، فورا دویدم سمت خونه و آروم روی مبل نشستمبعدش شنیدم که فرزین با صدای بلند سر اردشیر داد زد و پرتش کرد بیرون و درحالی که دست سروش رو گرفته بود و به زور میکشید اومد داخل خونه و سروش رو پرت کرد جلوی من و داد زد سرم : پدر سگ ، این شوهر دیوثت چی میگه؟!!!؟ تو با سروش چه بده بستونی داری ؟!!؟من که خیلی ترسیده بودم ، با تمام جرأتم گفتم: بچه که نیستیم ، ما همدیگه رو دوست داریم و می‌خواهیم ازدواج کنیم ، اون بی‌غیرت طلاقم نمیدهداداشم مات و مبهوت داشت نگام میکرداین دفعه مامانم با عصبانیت حمله کرد و شروع کرد به کتک زدنم ، و در حین زدن فحش میداد : خیر ندیده ، از شوهرتو بچه هات خجالت نمی‌کشی ، حوس عاشق شدن کردی ، این جنده بازی ها رو از کدوم تخم سگی یاد گرفتینسرین زن داداشم در حالی که گریه میکرد مامانمو گرفت و کشید یک گوشه و مامانم نشست زار زار زد زیر گریهحقم داشتدر عرض یک شب پسرش قاتل شده بود و دخترش خیانت کار ازآب دراومده بودمامانم زار میزد و می‌گفت خدایا چی کار کردم که به این روز افتادم ، یک عمر با آبرو زندگی کردیم ، این چه بلاییه که گرفتارش شدیمداداشم که الهی بمیرم ، کز کرده بود یک گوشه ای ودیگه هیچی نمی گفتسروش هم خزید یک گوشه ای ساکت به گوشه ای زل زد،بعدازچند دقیقه سکوت ،سروش گفت بهتره بریم فکری به حال جنازه کنیم ،وقتی دید از فرزین صدایی در نمی‌آید ، بلند شد و گفت سوییچ رو بده ، خودم میبرم یک کاریش میکنمو بعد آروم سوییچ رو گرفت و راه افتاد وقتی سروش رفت بازهم همه جا ساکت شد و صدایی نمی اومد جز صدای هق هق گریه مادر ، بقیه فقط ساکت نشسته بودن و هیچی نمی‌گفتندمن هم که بعد لو رفتن جریان رابطم با سروش ترجیح دادم چیزی نگم و بعد از نیم ساعت راه افتادم سمت خونه اما توی حیات یک گوشی دیدم که معلوم بود مال همون یارو هست که وقتی داشتن جنازشو می‌بردن از جیبش افتاده،زود برداشتم و قایمش کردم و اومدم بیرونوقتی رسیدم خونه،اردشیرجلوی تلویزیون میخ شده بود،اصلابه من توجهی نکردومن هم بی خیال رفتم تو اتاق ولباس هام رودرآوردم و روی تخت درازکشیدمهمیشه تنهامی‌خوابیدم ،اردشیر داخل اتاق بچه ها یا رو کاناپه میخوابهتو افکار خودم غرق بودم که صدای نحس اردشیرو شنیدم ،چه عجب جنده خانم ،کوس دادی خوش گذشت؟با عصبانیت گفتم:تا چشمت در درآد,سروش جونم قشنگ تا ته کرده بود تو کوسمبلند شدم و وایستادم، دستمو گذاشتم رو کوسم وبلند گفتم زنه توئم ولی کوسم فقط واسه سروشه ، اگه غیرت داری طلاقم بده و گم شو ، حروم زادهاردشیر که از این حرفم گر گرفته بود ، با عصبانیت زد تو گوشم وگفت: مادر جنده ، حروم زاده ، حالا واسه من از کیر مردم حرف میزنی !!!تا اومد بهم حمله کنه مثل وحشی ها بهش حمله کردم ، چند تا کشیده زدم تو دهنشو پرتش کردم از اتاق بیرون (اینم بگم: اردشیر زورش زیاده ولی ما خونوادگی هم هیکل خیلی درشتی داریم هم زور زیادی و من خودم وقتی عصبانی بشم هیچ مردی حریفم نیست)ومحکم در رو بستم و از پشت قفل کردم وافتادم رو تخت،اردشیر هم ازپشت در داد میزد حالا صبر کن بهت نشون میدم یه من ماست چه قدر کره میده ،من هم با صدای بلند گفتم خفه شو حروم زاده ، وقتی سروش رو آوردم و رو همین تخت بهش کوس دادم ، میفهمی چی به چیهخلاصه بعد از یکم فحش و تیکه انداختن ، اردشیر رفت پی کارش و من هم که نگران بودم به سروش زنگ زدم که چی شد و با جنازه چی کار کرد؟!سروش هم گفت که تویک باغ خرابه اطراف تهران که مال یکی از دوستاشه ، دفنش کرده وداره می‌ره خونهخیالم راحت شد که عشقم سروش حالش خوبه و به سلامت داره بر میگرده ودرازکشیدم تا آروم آروم خوابم بردکامنت ها رو میخونم ، اگر مورد پسند دوستان بود ، ادامه میدمگور پدر اون الاغی که اون پایین داستان نشسته و فحش میده و گوه منو میخورهادامه [](ادامه دارد)نوشته: Mahnaztopol

706