شبنم جان و خاطرات سکس ما

داستان واقعیحمل 1390 کابلقسمت اول .اسم من نسیم است فارغ التحصیل دانشکده اقتصاد دانشگاه کابل من میخواهم که داستان واقعی زندگی خود را برایتان بیان کنم…حمل سال 1390 صنف دوم بودم. که با دختری بنام شبنم (نام مستعار) آشنا شدم. شبنم جان صنف دوم کمپیوتر ساینس بود… قد متوسط موهای خرمائی کمی مقبول اما جذاب و دل کش و اندام متوست. صحبت های ما همه روزه جریان داشت درساعات بیکاری وتفریح همیشه در سایه درختان صحبت میکردیم همیشه در مورد عشق محبت وزندگی آینده خود فکر میکردیم…وضع مالی هردوی ما متوسط بود اما من مبایل داشتم شبنم نداشت قرار به این شد که شبنم هم یک مبایل خرید از طرف شب همیشه چند دقیقه صحبت میکردیم بعدا به خواب میرفتیم. جالب قضیه این بود که در اول صبح یک به دیگری مسج عاشقانه صبح به خیر ارسال میکردیم …صنف چهار شدیم محبت و دوستی ما به حدی رسیده بود که در دل یکدیگری داخل شویم… بعضی وقت به جاهای تفریحی میرفتیم… ها باید در اقرار خود صادق باشم همیشه از ( بوسه . لب چوشنی . چوشیدن سینه هایش . دست کشیدن به کون و کوس سفیدش) مصروف بودم و برعکس او هم از تمام بدن من استفاده میکرد… البته با رضایت خودش علاقه زیاد به سکس داشت بدون مقدمه اول شبنم جان به چوشیدن لبانم من آغاز میکرد… زیاد سکسی بود همیشه از سکس گپ میزد…باید بگویم که به رضایت خودش… البته خواست خود شبنم بود چند بار از کون برایم داد…قضیه طوری بود که…خانه ما در تایمنی بود… خانه شبنم جان شان در بلاکهای تهیه مسکن بود…یک روز جمعه بود تمام اعضای فامیل رفتند به میله در قرغه… من از رفتن به میله انکار کردم چون به روز شنبه امتحان داشتم ساعت 10 قبل از چاشت بود که شبنم زنگ زد… حال و احوال پرسی کردیم از فامیل پرسان کرد گفتم که رفتند قرغه به میله… از من پرسید که تو چرا نرفتی من گفتم که فردا امتحان %20 دارم درس میخوانم …گفت خوب کردی … بعدان در مورد سکس یگان گپها زدیم راستی کیرم زیاد راست شده بود … در مورد سکس که صحبت میکردیم شبنم متوجه کیرم میشد باز در دست خود میگرفت کیرم را … گفت حالا هم کیرت راست شده گفتم بلی شبنم گفت… خانه شما هم کسی نیست من بیایم… چون من میدانستم که شبنم زیاد سکسی است گفتم بیا… من فکر کردم که مزاخ میکند گفت درست است 20 دقیقه بعد میرسم… خدا حافظی کردیم من بی خیال گرفتم قضیه را مصروف درس خواندن شدم یکبار در مبایل من زنگ آمد دیدم شبنم بود اوکه کردم بعد از احوال پرسی گفت دروازه را باز کن که من در پشت دروازه هستم من باز هم باور نکردم گفت راست میگم دروازه را باز کن… راستی من اول ترسیدم بعدان خوشحال هم شدم … رفتم دروازه را باز کردم به به چی میدیدم شبنم بود اما آن شبنمی روزهای پییش نبود به کلی چهره دیگری را به خود گرفته بود… خلاصه مطلب زیاد لباس مقبول و زیبا پوشیده بود… کمی حیران مانده بودم که شبنم گفت … نسیم … نسیم … تو دیوانه شدی به چی فکر میکنی اجازه بده که داخل بیایم … یک بار به خود آمدم گفتم ببخشید بیا داخل … آمدیم داخل خانه من دروازه را بسته کردم بعد در بغل یکدیگر را گرفتیم خوب یک لب چوشی جانانه کردیم… بعد شبنم را به سالون را که با کوچ و چوکی آماده کرده بودیم شبنم را رهمنائی کردم بعد شبنم بالای کوچ خودرا انداخت کمی که راحت شد بعد من یک گیلاس آب میوه برایش آورم خورد … اما من زیاد میترسیدم که اگر کسی از اعضای فامیل بیاید چی بگم …با خود فکر کردم که اگر کسی پرسید میگم که همصنفی من است برای گرفتن چپتر آمده …بعد شبنم که راحت شد گفت نسیم در کدام فکر هستی بعد با هم کمی صحبت کردیم… چون هوا کمی گرم بود گفت گرمی است بلند شدم که پکه را روشن کنم شبنم مانع شد گفت نی من زکام میشوم پکه را روشن نکن… گفت پس چی کنم گفت من لباس خود را میکشم… دیدم شبنم اول چپن خود را که بالای تمام لباسهای خود پوشیده بود کشید دیدم که یک بلوس نیم قوله نازک کوتا با یخن باز پوشیده بود وسینه هایش هم برجسته. همرای پتلون چسپ نازک که حتی نقشه کوسش معلوم میشد پوشیده بود واقعأ که شبنم مقبول شده بود موهایش هم باز بود… چون شبنم همیشه ( پتلون همرای بلوس ) می پوشید… بعد من بلند شدم مبائیل را گرفتم برای خانواده زنگ زدم گفتم که کجا هستید وچی میکنید آنها گفتند که همین حالا در پغمان رسیدم و به میله مشغول هستیم و جای تو خالی است… بعد من گفتم که خوش بگذره برایتان من درس میخوانم بعد گفتم که زمانیکه حرکت میکردید برایم زنگ بزنید گفتند که درست است بعد خداحافظی کردیم… بعد دلم جمع شد شبنم گفت خوب حالا خاطرت جمع شد دیگه به راحتی حرف میزنیم…پرسیدم که تو از خانه به کدام بهانه بیرون شدی گفت که بهانه خانه همصیفی خود چون در فامیل همه میدانند که من خانه یک همصنفی ام لیلا نام داره خانه شان در همان بلاکها هست میروم بعضی اوقات خانه لیلا نان چاشت را هم میخورم حالا هم به بهانه خانه لیلا شان بیرون شدم…بعد خود را بالای کوچ دراز انداخت من هم بلند شدم در پهلویش نشتم چند بوسه از لبایش گرفتم بعد شبنم بلند شد بلوس خود را کشید سینه بند را هم باز کرد واقعأ که سینه متوسط وبرجسته داشت… بعد پیش آمد پطلونش را من پائین کردم دیدم که نیکر سرخ پوشیده بود بعد نیکرش را هم کشیدم اما بار اول بود که کوس شبنم را دیدم کوس بود سفید موهایش را هم تراش کرده بود زیاد مقبول کوس داشت بعد آمد بالای پاهایم نشست چون من هم یک زیرپیراهنی همرای یک برزو پوشیده بودم من هم برزوی خود را کشیدم و کیرم چنان راست شده بود که هیچ پرسان نکن دیگه… کمی سینه هایش را هم چوشیدم …بعد شبنم هم به چوشیدن کیرم شروع کرد خوب میچوشید چون هردوی ما سکس شده بودیم بعد یکدیگر را در آغوش گرفتیم وبه یکدیگری خود ثابط ساختیم که یکدیگر را چقدر دوست داریم وعشق واقعی را به یکدیگر خود نشان دادیم…بعد نوک های سینه اش را در دهنم کردم چوشیدم یکبار شبنم آه آه شروع کرد وشبنم هم من را می چوشید بعدان دستم را به کونش کشیدم شبنم هم کیرم را مالش میداد… خوب با هم چسپیده بودیم… بعد با دستم کوس و کونش را خوب مالش دادم یکبار آه کشید… خوب کون گوشتی و نرم داشت کمی که کونش را مالش دادم دستم را کمی تف زدم انگشت خود را در سوراخ کونش داخل کردم کمی تکان خورد گف درد دارد نسیم … گفتم اگر کیرم را در کونت داخل کنم آن وقت چی خواهد کردی خنده کرد چیزی نگفت… همرای دست دیگری خود کوسش را مالش دادم…چون از من هم یک بلوس نازک همرای یک زیر تنبانی بود… من که به دست خود تف زدم شبنم هم به دست خود تف انداخت به کیرم میمالید وکیرم را میچوشید…بکبار به فکرم آمد گفتم شبنم جان بلند شو که در اطاق خودم بالای تخت خواب خودم برویم تا راحت باشیم …گفت درست است شبنم بلند شد من هم بلند شدم اما شبنم گفت که من یک بار تشناب بروم که زیاد شاش دارم… شبنم تشناب رفت و برگشت من به روی تخت خواب خود را دراز انداختم دیدم که شبنم جان هم آمد بالایم خود را انداخت چون کیرم خوب راست و شخ شده بود…بعد شبنم جان به پشت خوابید من هم اول خوب سینه هایش را چوشیدم بعد پائین آمدم به کوسش به چوشیدن کوسش شروع کردم کوس وکونش را خوب چوشیدم شبنم جان هم آه وناله میکرد چی لذتی داشت بعد دیدم که شبنم هم چییغهای کوتاهی میگشید … می گفت…اووووووووووف …های های های… نسیم کشتی مرا … اوه … اوه… بعد شبنم بلند شد به چوشیدن کیرم مصروف شد … بعدش منگفتم شبنم جان کونت را بالا بگیر که در کونت داخل کنم … شبنم گفت نسیم افگار میشم میترسم گفتم نترس به راحتی داخل میکنم … رفتم واسلین را آوردم همراه با واسلین کمی اطراف کون شبنم جان را مالش دادم بعد انگشت خود را داخل کونش کردم … چی کون سفید و تنگ داشت اوف … اوف … خوب کونش کمی که باز شد بعد کیرم را کمی واسلین زدم … اول در سوراخ کوسش برابر کردم دیدم که شبنم جان کون خود را دور داد گفت نسیم جان کوسم امانت کسی دیگری است … حالا صرف کونم در خدمت تو است جانیم… من خنده کردم گفتم که شبنم جان من هم میدانم اما من تورا امتحان کردم که چی عکس العمل نشان میدهید اما دیدم که به راستی امانت کار هستی…اما من حدس میزنم که این امانت در آینده امانت من است. دیدم که شبنم جان خنده کرده گفت شاید…اما حالا صرف کونم از تو است… بعد کونش را بالا گرفت من هم در سوراخ کونش برابر کردم آهسته آهسته فشار دادم دیدم که شبنم جان کم کم ناله میکرد … کمی که فشاردادم تنها کله کیرم داخل کونش شد اما شبنم جان یک چیغ بلندی زد…گفت نسیم مرا کشتی کمی آهسته… کمی دیگر فشار دادم تمام کله کیرم داخل شد… شبنم گفت نسیم جان بس دیگه داخل نکن که درد دارد کیرت زیاد دبل است… اوووووووووووووووووف…اوووووووووووف …اووووووووووه درد دارد … نسیم جان کیرت را بکش بیرون کمی تف بزن که خشک است…بعد کیرم را آهستهبیرون کشیدم دیدم که سوراخک کونش باز وبسته میشد… بعد کمی واسلین و تف زدم دوباره در سوراخ کونش گذاشتم… شبنم گفت نسیم جان آهسته آهسته که درد داره گفتم درست است عزیزم من نمی خواهم که تو به ازیت شوی درست است… بعد یک فشار آهسته دادم چون قبلأ کله کیرم داخل شده بود اما برای بار دوم کیرم تا نیمه رفت باز هم چیغ بلندی زد… بعد بعد شبنم جان گفت که نسیم جان یک لحظه صبر کن که دردش کم شود بعد داخل وبیرون کن… گفتم درست است بعد چند بار تلمبه زدم ( داخل و بیرون ) کردم و کیرم را تا بیخ داخل کونش کردم بعد دیدم که شبنم جان هم لذت میبره آه و ناله میکرد …بعد احساس کردم که آبم میاید نزدیک امدن آبم بود گفتم شبنم جان آبم میاید… شبنم گفت پس من چی کنم بخورمش در کونم بریزش… چند تا تلمبه دیگر هم زدم تا اینکه آبم آمد زیاد با زور و فشار و لذت تمامش را در کونش خالی کردم اووووووف چی لذتی داشت… بعد کیرم را آهسته آهسته از کونش بیرون کشیدمادامه دارد…نوشته: عمر

79