جا کشی مدرنیته شده

...قسمت قبلاون روز داشتیم یه فیلم پورن از ملنا ماریا با یه مرد کیرکلفت نگاه می کردیم،وقتی ملنا با اون اندام ظریفش شروع کرد به ساک زدن،صبا هم واسه من ساک زد و بعدش یه سکس توپ باهم کردیم،تو بغل هم بودیم که بالاخره جرات کردمو گفتم-صبا دوست داری جلوی یه زن و شوهر دیگه باهم سکس کنیم؟ادامه داستانصبا خشکش زد و مستقیم تو چشام نگاه کرد که بدونه منظورم از این حرف چیه؟+اینی که الان گفتی شوخیه دیگه؟-راستش خیلی وقته این فانتزی رو تو ذهنم دارموقتی عصبانی میشه گونه هاش قرمز میشه عین لبو+یعنی تو حاضری زنت جلو یه مرد غریبه لخت شه بعد بره بخوابه زیرت؟داری جدی میگی؟-خوب این رابطه دو طرفه اس،اونا هم جلوی ما لخت میشن.اشکالش چیه؟+بس کن دیگه حرفشم نزن.چرا اینقدر عوض شدی؟تاثیر این فیلم سوپراس-نه من خیلی وقته تو سرم همچین چیزی هست،نمیدونستم چی می خوای بگی واسه همین چیزی نمیگفتم+اصلا تو راضی بشی واسه این کار،من راضی نمیشم شوهرمو یکی لخت مادرزاد ببینه،یا شوهرم که تو باشی یه زن دیگه لخت کنارت بخوابه.خجالت بکش این چه حرفیه؟؟؟من میرم بخوابم…بعد اون مکالمه دیگه هیچ بحثی از موازی و ضربدری و اینا نشد.دوباره روابط جنسی ما رو به سردی رفت،یه حس دلهره و نگرانی رو از چشم های صبا میخوندم،شاید به عشقی که داشتم شک کرده بود،خودم این حسو داشتم که صبا فکر میکنه ازش سیر شدم و برام تکراری شده،ولی من دیونه وار عاشقش بودم،باید یجوری این اطمینان رو بهش میدادم که هیچ چی نمیتونه نظر منو نسبت بهش عوض کنهیه ماهی زندگی ما به همین روال گذشت تا اینکه یه روز ساعت ۷عصر بهم زنگ زد که برم بیمارستان دنبالش یکم بگردیم و شام رو بیرون بخوریمهوا نسبتا خوب بود و باد ملایمی میومد،رفتیم یه پار‌کی قدم زدیم بعد یکم پاساژ گردی کردیم و تو همون دور و برا یه رستوران رفتیم واسه شام.تو چشمای خوشگلش یه اضطراب و امیدی رو میدیدم،از اون نگاها که نمیتونی تشخیص بدی می خواد آخرش چی بگه،کلی از این ور و اون ور صحبت کردیم تا بالاخره حرفشو گفت-احسان؟؟من خیلی در مورد حرف اون روزت فکر کردم+کدوم روز؟-همون ضربدری و موازی اینا دیگه+اهان.خوب من یه چیزی گفتم،قبول نکردی تموم شد-نه تموم نشده،تو دلت واقعا می خواد+می خواد یا نه مهم نیست،باید باهم تصمیم بگیریم-راستش من خیلی نگران زندگیمون هستم،ببین چقدر واسه اینکه به اینجا برسیم زحمت کشیدیم،چند ماه دیگه هم که مدرکتو بگیری از اینجا میریم.نمی خوام زندگیمون خراب شه+خوب منم مثل تو،زندگی و آینده مون از همه چی برام مهمتره،همین که از ایران رفتیم، اونجا همینکه کار و زندگیمون سر و سامان گرفت بچه دار میشیم و تو آرامش زندگی می کنیم-خوب منم همینو می خوام،البته نیازهای تو برام مهمه،اصلا دوست ندارم تو اذیت بشی.دستشو گرفتم تو دستم+قربونت برم.من همهجوره راضی ام-احسان؟؟اگه قول بدی فقط موازی باشه و همه چی همونجا تموم شه.من حاضرم این کارو بکنم…دلم می خواست همونجا بغلش کنم و ببوسمش+عزیزمی.باشه همونجوری که گفتی انجام میدیم-بعد یکی ام اینکه قبل هر چی، اونا رو نشونم بده،من انتخابشون کنم-اون که حتمااون شب دوباره فیلم پورن نگاه کردیم و یه سکس اساسی زدیم تو رگ.شب اصلا خوابم نمیومد،هیجان سکس گروهی رو داشتمفرداش تو اینستا و سایت و تلگرام و هر کوفت ذهرماری که بود دنبال زوج گشتم،تازه فهمیدم سخت ترین قسمت کار پیدا کردن زوج مناسبه،الان متوجه شدم ۹۰%اونایی که اکانت زوج و ضربدری وبیغیرتی اینا دارن فیک تشریف دارنخیلی ها فقط فقط یه اکانت فیک درست کردن ببینن چه خبره؟وقتی حرف اثبات و عکس اینا میاد همه شون یا جواب نمیدن یا کلا بلاک میکنن تماااام،چند مورد زوج واقعی هم پیدا شد که یا سنشون به ما نمیخورد یا ظاهرشون مورد پسند ما نبود،یا خیلی دور بودن،بعضی هاشونم واقعا بی ادب بودندو هفته ای گذشت و کم کم ناامید شده بودم و داشتم بیخیال این داستان میشدم که یه ایدی ناشناس از تلگرام پیام فرستاد-سلام زوجیم رامین ۳۰ شیوا۲۷ از تهران.اصل میدی؟+سلاماحسان ۲۷ صبا۲۵ تهران-تجربه ضربدری داشتین؟+نه.شما چی؟-بله چند بار داشتیم+خانمتون مشکلی ندارن؟راضی هستن؟-بله.واسه اثبات چی کار می میدین؟+جسارتا اگه اجازه بدین ساعت ۱۰ شب از اسکایپ تماس تصویری بگیریم و چهارتایی صحبت کنیم.به نظر من این بهترین راه اثباته واسه آشنایی-بله همینطوره.پس منتظرتون هستیم.فعلا+بایزیاد ذوق زده نشدم و یجورایی ناامید بودم که اینم مثل بقیه سرکاریه،یه ربع به ۱۰ بود که طرف پی ام داد،قرار ساعت رو هستین؟ منم اوکی کردم.صبا شلوار اسپرت گشاد و یه تاپ سفید که روش عکس hello kitty داشت،تنش بود،منم شلوارک و تیشرت پوشیده بودم،به صبا گفتم که ساعت ۱۰ قراره با یه زوج تو اسکایپ لایو بریم،استرس گرفت و رفت آرایش کنه،بهش گفتم قرار نیست فعلا صورتمونو تو این مرحله نشون بدیم،رفت تاپش رو عوض کرد و یه تیشرت صورتی طرحدار تنش کردسر ساعت ۱۰ آنلاین شدیم،ما تبلتو طوری تنظیم کردیم که صورتمون نیوفته ولی رامین و شیوا نقاب بالماسکه زده بودن.رامین به نظر قد بلند و لاغر میومد و موهای کم پشتی داشت،شیوا سبزه بود و اندام ظریفی داشت یه تاپ مشکی پوشیده بود،معلوم بود سینه های کوچکی داره.نیم ساعتی با هم صحبت کردیم ،دقیقا همونی بودن که ما می خواستیم.از هر لحاظ به ما میخوردن،رامین وکیل پایه ۱ دادگستری بود و شیوا ناخن کار بود،هر دوتاشون تحصیلکرده و خوش برخورد بودن.رو سکس موازی کنار هم توافق کردیم. نظر صبا هم درموردشون مثبت بود.به پیشنهاد رامین قرار شد پنجشنبه عصر چهارتایی تو یه کافه قرار بزاریم که قبل خونه رفتن، بیرون همدیگرو دیده باشیم که اگه یه لحظه یکیمون مشکلی پیدا کرد،جا واسه برگشت باشه.رامین مرد منطقی و جاافتاده ای به نظر میومدپنجشنبه عصر ما زودتر از اونا رسیده بودیم و هیجان دیدنشون رو داشتیمصبا مانتو کنفی سیاه و سفید گشاد جلوباز پوشیده بود با یه شلوار جین خیلی تنگ که رون های پر و خوش تراشش کامل به چشم میومد و یه پیراهن سفید که سینه های بزرگش خودنمایی می کردمنم که همیشه خدا تیپ ساده خودمو داشتم یه شلوار جین و یه تیشرت سفیدچند دقیقه بعد یه زن و مرد خوشتیپ وارد کافه شدن،شیوا مانتو بادمجونی و ساپورت مشکی و کفش پاشنه بلند داشت،رامین هم پیرهنشو با رنگ مانتو خانمش ست کرده بود و یه شلوار تنگ و کفش کالج پوشیده بود.رامین قد بلند و لاغر بود،چهره جذابی داشت و خیلی هم اهل بگو بخند بود،خانمشم همین اخلاقو داشت،از اندام ظریف شیوا خیلی خوشم اومد،تنها وجه مشترکی که با صبا داشت،چشم های گیرا و عسلیش بود.خیلی زود صمیمی شدیم و یخمون باز شد.من صبا هر چی استرس داشتیم از بین رفت و تبدیل به هیجان شد.به پیشنهاد من رفتیم خونه ما…همین که نشستن با یه آبمیوه ازشون پذیرایی کردیم،زنگ زدم شام سفارش دادم.بعد صبا و شیوا رفتن لباسشونو عوض کنن، من یکم هول شده بودم،ولی رامین خییییلی ریلکس نشسته بود رو مبل سه نفرهاول صبا اومد،یه لگ براق نقره ای با یه تیشرت دکلته سفید که حجم سینه هاش مشخص بود،تا اونجا که میشد جلوی رامین خم شد و لیوان ها رو از رو میز برداشت،رامین یه نیم نگاه به سینه های صبا انداخت و وقتی داشت میرفت آشپزخونه باسنشو که تو اون لگ تنگ داشت میترکیدو حسابی دید زد،جالبه من این صحنه رو دیدم و از نگاه پر از شهوت رامین لذت بردم،حالا شیوا اومد،یه لباس مجلسی ساده یشمی خیلی کوتاه و یقه باز پوشیده بود،چیزی که بیشتر تحریکم کرد جوراب شلواری مشکی و کفش های پاشنه بلندش بود که پاهای خوش تراش شیوا رو سکسی تر نشون میداد.شیوا هم اومد کنار رامین نشست و پاشو انداخت رو پاش طوری که یه قسمت از رون باسنش دیده میشد،منم رو به روشون نشسته بودم،صبا میوه و شیرینی آوردرامین:صبا خانم زحمت نکشین تو رو خدا،دو دقیقه اومدیم خودتونو ببینیم بریم.صبا اومد رو مبل کناری من نشستصبا:نه بابا خواهش می کنم کاری نکردیمشیوا:آره عزیزم خودتو اذیت نکنمن:بفرمائین ،انشالله ما بیایم خونه شما تعارف نمی کنیمارامین و شیوا میخواستن جو رو صمیمی و سکسی ترش کننرامین:تا اون موقع خیلی با هم راحت میشیم و دیگه این حرفا رو نداریمشیوا:صبا جون اینو نگم میمیرم…عجب باسنی داری خیلی رو فرمه،من خودم مشتریشم چه برسه به آقایونصبا:مرسی عزیزم.تو هم قیافت خیلی نازه،هیکلتم مانکی هزار ماشاللهشیوا: ای بابا هیکل باربری و مانکنی که تو ایران بدرد نمیخوره،باب میل مردای ایرانی یه چیز دیگه اس.مگه نه آقا احسان؟عجب حرفی!!! موندم چی بگم.تائید میکردم یعنی از شیوا خوشم نیومده،اگه هم رد میکردم یعنی از اندام زنم راضی نیستم،بهتر بود که کلی جواب بدممن:خوب خانم های ایرانی همه شون یجوری جذابن دیگه…شیوا دستشو گذاشت رو پای رامین …بلههه همشون جذاابنرامین لبای شیوا رو بوسید شیوا هم باهاش همراه شد و از هم قشنننگ لب گرفتن بعد رامین رو به ما گفت:خوب راستش ما خیلی داغیم.می خوایم شروع کنیم ،شما هم دیگه شروع کنین مزه اش همین اولشهما همینجوری مات مونده بودیم نگاه میکردیم،همونجوری که لب میگرفتن،شیوا اومد رو پاهای رامین نشست ،تو اون حالت شورت مشکیش رو میتونستم ببینم،کیرم داشت سفت میشد،شیوا نشست رو زمین و دستشو برد رو کمربند و دکمه شلوار رامین رو باز کردچی میدیدیم؟؟؟همچین کیری رو قبلا فقط تو فیلم های پورن دیده بودم،کیرش خیلی بزرگ و کلفت بود،یه نگاه به صبا کردم،با چشای خمار زوم کرده بود رو کیر سفید و رگدار رامین،یه لحظه پشیمون شدم از اینکه این قرارو گذاشتم،کیر من کوچک نبود۱۸،۱۷سانتی میشه و کلفتیش بد نیست،ولی مال رامین حداقل ۵،۴سانت از مال من بزرگتر بود.شیوا با ولع داشت ساک میزد،لیس میزد و تخماشو میخورد،یجا هم تا اونجا که میتونست کرد تو دهنش،بعد اوق زد و درآورد و دوباره شروع کرد به لیس زدن،همینجوری داشتم نگاشون میکردم که صبا گفت: دربیار منم برات ساک بزنمشلوارمو درآوردم و صبا نشست زمین ،اول سرشو لیس زد بعد دارکوبی شروع کرد به ساک زدن،خیلی تند تند و با هیجان میخورد،خیلی وقت بود صبا رو اینجوری حشری ندیده بودم،کمکش کردم تا دکلته اش رو دربیاره،بعد کیرمو گذاشتم لای سینه هاش اونم فشار میداد و خودشو بالا پایین می کرد،رامین اون صحنه رو دید و یه جوووون گفت،ازمون خواست بریم رو مبل سه نفره کنارش ادامه بدیم،ما هم رفتیم.صبا رو خوابوندم رو مبل،شلوارشو درآوردم و شروع کردم به لیس زدن کسش،خیس خیس بود،مزه و بوش دیونه ام میکرد،زبونمو تند تند چرخوندم رو چوچولش،میدونستم اگه این حرکتو ادامه بدم ارضا میشه،نفس هاش به شماره افتاد،پاهاش لرزید،یه موجی به شکمش داد و با صدای بلند ارگاسم شد،بلند شدم و صورتشو بوسیدم،تازه الان داشتم میدیدم که شیوا لخت شده،سینه های کوچکش برام خیلی جالب بود،کونش به نسبت کون صبا خیلی کوچک بود ولی فرم قشنگی داشت،رفت رو مبل لم داد و پاهاشو از هم باز کرد و رامین کیرشو میمالید به چوچولش،رنگ جیگری کصش بدجور حشریم کرد،دلم می خواست الان یه دل سیر میکردمش،ولی نمیشد،تو دلم گفتم: کص به این قشنگی کوفتت بشه رامینصبا پاهاشو برام باز کرد و زانوهاشو با دستش گرفت،کیرمو آروم گذاشتم دم کصش و آروم فشار دادم،یه اخخخ گفت اولش،خیلی خیس بود راحت رفت توش،شروع کردم به تلمبه زدن،رامین هم همزمان داشت شیوا رو میکرد،دو تامون تو یه پوزیشن داشتیم زنامونو میکردیم،سرعت تلمبه زدن من بیشتر بود،صدای آه و ناله صبا و شیوا باهم قاطی شده بود،با تمام قدرتم کیرمو فرو میکردم تو کص صبا،اونم دیگه داشت جیغ میزد،یه لحظه نگاهم افتاد به شیوا،اونم منو نگاه کرد و چشم تو چشم شدیم،تو اون لحظه شیوا بلند گفت:داره میاد محکم بزززززن اااایی…بااین حرفش دیگه خیلی تحریک شدم و تو چشم های هم زول زدیم و همزمان با هم ارضا شدیم.من خیلی خسته شده بودم و افتادم کنار صبا،رامین سرعت تقه زدنشو بیشتر کرد،یهو از شیوا خواست تا حالتش رو عوض کنه و قمبل کنه،دوباره تو اون حالت شروع کردن به ادامه سکسشون،یکی دو دقیقه بعد رامین آبش اومد و همشو ریخت رو کون شیوا…رفتم براش دستمال کاغذی آوردم،بعد خانما باهم رفتن حموم.عجب سکسی بود،یادم نمیاد تو عمرم همچین کار پرهیجانی کرده باشم،صبا هم قیافه اش آروم بود،به نظرم از این کارمون خوشش اومده بود،موقع شام کلی خاطرات خوش تعریف کردیم و خندیدیم،موقع جمع کردن ظرفا،تو آشپزخونه صبا صدام زد و آروم بهم گفت:اگه امشب ضربدری بخوای با اینا بریم من مشکلی ندارم.یه لحظه جاخوردم گفتم الان موقع چایی خوردن بهشون میگمچهارتایی نشستیم دور هم،هیف که مشروب هیچ چی نداشتم،یعنی من زیاد اهلش نیستم ولی الان اگه بود خیلی میچسبیدرامین:تا اینجا که به ما خیلی خوش گذشتهشیوا:آره واقعا،ما قبلا تجربه هایی اینجوری داشتیم ولی این یکی از بهترین هاش بودمن:راستی من و صبا الان باهم تصمیم گرفتیم اگه موافق باشین ضربدری رو هم با شما تجربه کنیمشیوا و رامین یه نگاه به ما کردن بعد به هم نگاه کردن و خندیدنشیوا:من که هستمرامین:منم که زن ذلییییلصبا:پس چایی رو بخوریم و زود بریم واسه ضربدریمن:این بارو بریم اتاق خواب رو تخت انجام بدیم.چای رو زود بخوریم که سرد نشههمه خندیدیم و رفتیم اتاق خواب،همون جا بدون مقدمه لباسامونو کندیم،صبا و رامین داشتن از هم لب میگرفتن،منم رفتم لبای شیوا رو بوسیدم،شیوا رو تخت دراز کشید و من رفتم روش سینه هاشو خوردم،سریع نوکشون سفت شد،رفتم پایین تر و کسشو لیس میزدم،طعمش با کس صبا فرق داشت،مزه این یجورایی شور بود ولی از اینم خیلی خوشم میومد،شیوا خیس شده بود و اخ و اووخ میکرد.صبا داشت واسه رامین ساک میزد،معلوم بود خیلی از کیرش خوشش اومده،تخماشو لیس میزد و همزمان سر کیرشو با دستش میمالید،بعد سرشو گذاشت تو دهنشو رامین خودش کیرشو تو دهنش عقب و جلو میکرد.شیوا ازم خواست رو تخت دراز بکشم،بعد اومد نشست رو صورتم و کوسشو رو لبام عقب و جلو میکرد،عجب حالی داشت این حرکت،تا حالا با صبا انجام نداده بودیم،بعد شیوا برگشت و مدل ۶۹ برام ساک زد و منم کص و کونشو لیس میزدم.رامین اومد کنار صبا خوابید و آروم کیرشو کرد تو کص صبا،این اولین بار بود که صبا همچین کیری رو داشت تجربه میکرد،اولش چند بار تند تند نفس کشید،بعد یه جیغ زد و اه و ناله رو شروع کرد،رامین وقتی دید صبا داره لذت میبره سرعتشو بیشتر کرد وهمزمان داشت سینه هاشو میمالید.من که این صحنه رو دیدم به شیوا گفتم که ما هم شروع کنیم،اونم اومد نشست رو کیرم و خودشو عقب و جلو کرد،من و شیوا یه ارتباط چشمی باهم پیدا کرده بودیم،وقتی تو چشم های هم نگاه میکردیم شهوت وجودمون رو میگرفت،حالتمون رو دوباره عوض کردیم و من افتادم رو شیوا،چشم تو چشم بودیم و دستامونو بهم گره زده بودیم ،نفس های شیوا به شمارش افتاد،داشت به ارگاسم میرسید که بازم همزمان باهم ارضا شدیم و آبمو ریختم تو کصش و تو بغل هم خوابیدیمصبا و رامین هم چند بار پوزیشنون رو عوض کردن و آخرش صبا اومد بغل تخت خوابید و یه بالشت گذاشت زیرش ،رامین ایستاد کنار تخت و پاهای صبا رو گذاشت رو شونه اش محکم تلمبه زد،وقتی میخواست ارضا بشه کیرشو درآورد و آبشو ریخت رو ممه های صبا…اون شب عجیب ترین شب زندگیم بود تا حالا همچین حسی نداشتم .هر چی اصرار کردیم که شبو اینجا بمونن،قبول نکردن،موقع رفتن رامین پیشنهادی داد که باعث شد شب اصلا خوابم نبرهرامین: بی تعارف بگم شما یکی از بهترین تجربه های سکسی ما بودین،راستش ما تقریبا ۴ تا زوج هستیم که باهم سکس گروهی انجام میدیم ،هر کسی رو هم به جمعمون راه نمیدیم،تقریبا ماهی یه بار،یجا جمع میشیم بعد با یه بازی زوج ها رو عوض می کنیم و هر مردی یه زنی براش انتخاب میشه و میبره خونه اش و یه روز باهم زن و شوهر میشن وفرداش برمیگردن پیش همسرشونخیلی دوست دارم شما هم تو جمع ما باشین…ادامه...نوشته: جبر جغرافیایی

138