نمیدونم اول کیو بکنم

...قسمت قبلدر زد و اومد تو، ولی سمت من نیومد. نگاهم رو از روی کتاب چرخوندم به سمتش وبا لبخند گفتم : به به چه خانم خوشگل و جیگری! سلام ماهی خانم حالتون خوبه ؟در حالیکه دراز میکشید روی مبل: بی حوصله نگام کرد و جواب نداد!چند دقیقه ای چیزی نگفت و منم چند سطر باقی مونده اون صفحه رو تموم کردم و کتاب رو بستم . به بغل و رو به ماهی نشستم :ماهی جان، نمیخوای بگی چی شده ؟ اتفاقی افتاده؟سعید باهات قهرم! نمیخوام باهات حرف بزنم !از جام بلند شدم . رفتم کنار مبل و نشستم روی زمین .دستش رو گرفتم و صورتش رو بوسیدم : ولی در عوضش من لحظه شماری میکردم تا زودتر بیایی بالا و برام حرف بزنی!چرخید به سمتم: نمیخوام سعید !تو همش بیرونی ،وقتی هم میایی همش سرت تو کتابه! اصلا نمیایی بریم بگردیم، من حوصله ام سر رفته !لبم رو چسبوندم به لبش و چند ثانیه ای ازش لب گرفتم:الهی بگردم ، چشم ماهی خانم اگر دوست داری، این هفته میریم بیرون ! سریع از جاش بلند شد نشست و دستام رو گرفت ؛ سعید بریم سینما؟آره ،هر جا تو بخواهی میریم! ولی دیگه حق نداری با من قهر کنی؟دستاش رو از هم باز کردم و صورتم رو بردم بین پستوناش . لحظاتی سرم رو محکم بغل کرد. دستام رو حلقه کردم دور کمرش وهمراه خودم کشیدمش پایین و دراز کشید روم . چند دقیقه ای به معاشقه گذشت و بلند شدیم شام حاضر کردیم و خوردیم.هر چند دیگه بوسیدن وبغل کردن ولب گرفتن بینمون مرسوم شد ولی متاسفانه دیگه فرصتی گیرمون نیومد که درست حسابی حال کنیم. ترم به پایان رسیده و امتحانات هم از راه رسید. هردومون حسابی درگیر شدیم .مادرم چند روزی اومد که مثلا موقع امتحانات مراقبم باشه.بودن مامان هم مزید بر علت شد که ماهی هم کمتر بیاد بالا . اون بوس ولب گرفتن ها عادی تبدیل شد به دزدکی و با استرس وقایمکی . خلاصه اوضاع بر وفق مراد نبود. یک ماهی بود که شرکت نرفته بودم و حسابی کارهام انباشته شده بود و بعد از برگشتم مجبور بودم شبا هم تا دیر وقت بمونم .وقتی هم خونه میرسیدم دیگه حس وحالی نداشتم .ساعت شش بچه ها رفته بودن ومنم تنها مشغول کار بودم . سهیلا رفته بود جلسه و تازه از راه رسید . بعد از صحبتهای کاری وپیگیری امتحانات، گفت: خوب چه خبر ؟ همه چیز اوکیه ؟خوش میگذره دیگه هر شب پیش ماهی جونتی!نگاهم رو ازش برداشتم و با خنده گفتم:نه بابا ، ماهی کجا بود!با تعجب پرسید چطور؟هیچی بابا از زمانی که مامان اومد ودرگیر امتحانات شدیم ، دیگه فرصتی گیرمون نیومد و نتونستیم نیم ساعت بشینیم پیش هم . الان هم که وقتی میرسم خونه اینقدر خسته ام که نای شام درست کردن هم ندارم !خنده کنان :بله سعید خان، زندگی همینه ! همش که عشق وحال نیست !چند دقیقه ای به شوخی گذشت،در نهایت گفت من و مستوره روز پنجشنبه میریم جایی، کار داریم ! منتظر ادامه حرفش، گفتم خوب ؟با لبخند شیطنت آمیزی :خوب و زهر مار !مگه نمیگی فرصت گیرتون نمیاد ؟!ذوق زده نگاهی بهش کردم و از جام بلند شدم!با خنده گفت: جو زده نشو بشین سر جات!مرسی خاله جون ! فقط خواستم تشکر کنم! چند دقیقه ای نشست و رفت و منم دو باره مشغول کار شدم .جریان رو به ماهی گفتم و با کلی نقشه و برنامه، صابون به دلمون زدیم و منتظر روز پنجشنبه نشستیم . چهار شنبه شب آقا رضا و مستوره خانم هم بعد از ماهی اومدند بالا و بعد از حرفای معمولی گفت :آقا سعید اگر فردا کاری ندارید یکسر باهم بریم دماوند و برگردیم !ای کیر توی این شانس!! انگار عضلاتم خشک شد ! نای حرف زدن نداشتم . این همه مدت اینجا هستم باید اینبار به من رو بزنی ؟ بد جوری تو پرم خورد ! نگاهی به ماهی کردم و از سر ناچاری گفتم نه در خدمتم کاری ندارم . ماهی هم دید حالم گرفته شده گیر داد منم باهاتون میام!ساعت نه ، دمق و دست از پا دراز تر راه افتادیم. از جاجرود گذشته بودیم که سهیلا زنگ زد. همین که گفتم الو، زد زیر خنده و چند لحظه ای خندید :به به آقا سعید میبینم که حسابی دارید خوش میگذرونید ؟ چیزی کم وکسر نیست؟ عشق وحال به راهه؟ به زور کمی خندیدم :آره ممنون، همه چیز عالیه ! مگه میشه با این نقشه شما چیزی بد باشه !تا معامله سر بگیره وناهار بخوریم و برسیم خونه شد ساعت چهار.هنوز سهیلا پیش مستوره بود و به ما میخندید. آقا رضا شیرینی باغ دعوت کرد شام بریم رستوران . توی رستوران هم سهیلا مدام سر به سرمون میذاشت و تیکه می انداخت . هر چند حسابی تحویل گرفتند و خوش هم گذشت ولی حسابی گند زد به نقشه های ما و کاسه وکوزه مون رو بهم ریخت .آخر شب هم با یک ضد حال اساسی برگشتیم خونه و چشم انتظار یک فرصت مجدد. میگم فرصت ،نه اینکه نمیتونستیم پیش هم باشیم و خلوت کنیم !ولی چون متاسفانه سوراخ سنبه های خونه زیاد بود، خیلی نمیشد راحت بود و اعتماد کرد .غروب رفتیم یک جلسه .قرار بود تا ساعت شش باشه ولی متاسفانه تا ساعت هشت طول کشید. حوصله شام درست کردن نداشتم و سر راه چند سیخ کباب گرفتم . ساعت از نه گذشته بود که رسیدم خونه .ماهی جلوی تلوزیون خوابش برده بود .آروم رفتم تو لباسام رو عوض کردم. و اومدم کنارش دراز کشیدم .موهاش رو از روی صورتش دادم کنار و صورتش رو بوسیدم و مشغول نوازشش شدم ! چشماش رو باز کرد ،خودش رو بیشتر کشید سمت من و با لوس کردن خودش :سعید چرا اینقدر دیر اومدی؟گفتم معذرت میخوام و شروع کردم انگولک کردن وقلقلک دادنش :ماهی خانم اینجوری میخوای از من مراقبت کنی ،تو نباید یک شام درست کنی؟پاشو تا سرد نشده شام بخور !تا آبی بزنه صورتش چندتاش رو گذاشتم توی بشقاب و گفتم ماهی جان اینا رو بده به مامان و بیا . شاممون رو خوردیم و جمع کردیم . دراز کشیدم جلوی تلوزیون .اومد دستم رو باز کرد و پشت به من دراز کشید: سعید بغلم کن! چرخیدم سمتش وکمی با باسنش بازی کردم وچلوندم و از پشت چسبیدم بهش. کف دستم رو از زیر تاپش گذاشتم روی شکمش همین که پوستامون بهم خورد،با نفسی عمیق دستش رو گذاشت رو دستم وپاهاش رو از زانو به پایین کرد بین پاهام وسر پاش رو می کشید به پشت پای من! چقدر شکمش گرم بود ؟ ماهی حالت خوبه ؟ باسنش رو کمی هل داد به عقب : اوهوم !آروم در گوشش زمزمه کردم: نکنه ماهی من دوست داره باز آبش بیاد ؟بدون اینکه چیزی بگه باسنش رو کمی چرخوند و دستم رو از روی شکمش کشید بطرف بالا !یک گاز کوچلو زدم به لاله گوشش و دست راستم رو که زیر سرش بود خم کردم وگذاشتم روی پستونش ودست چپم رو دورانی چرخوندم روی شکمش و بردم پستون دیگه اش رو گرفتم . انگار راستی راستی شهوتی شده بود. هنوز اتفاق خاصی نیفتاده بود که صدای نفسهاش تغییر کرد وخودش دستم رو که از روی شونه اش خم شده بود راهنمایی کرد توی یقه اش .سوتین نبسته بود .پستوناش رو گرفتم توی دستم و آروم شروع کردم مالیدنشون .صدای ماهی داشت از حالت عادی خارج میشد ! نمیدونم انگار کارهای قایمکی و همراه با ترس، لذت بیشتر وخاص خودش رو داره. با وجودی که هر آن ممکن بود یکی بیاد بالا یا صدای ماهی از کنترل خارج بشه !ولی لذت این سکس بدون برنامه و مقدمه، هر دومون رو به وجد آورده بود و مشتاق به ادامه بودیم . بعد از کمی ماساژ پستوناش ، دستم رو بردم پایین کردم زیر شلوارکش و از روی شورت شروع کردم مالیدن کوسش.انگشت سبابه و حلقه رو، دو طرف کلوچه اش و انگشت وسطی لای شیارش بالا و پایین میکردم و پستوناش رو به نوبت میمالیدم . گاهی لاله گوشش رو میخوردم وگاهی پشت گوش وگردنش رو لیس میزدم . حرکت باسن ماهی روی کیرم با عث شده بود اونم زودتر از انتظارم سفت بشه . دستم رو از توی شلوارش کشیدم بیرون وصدای تلوزیون رو زیاد کردم . و اینبار کوسش رو از زیر شورت گرفتم توی دستم . دلیلش رو نمیدونم ولی حسابی تحریک شد بود و لبه کوسش رو که انگشت کشیدم کاملا آب افتاده و خیس بود .ماهی تند تند نفس میزد و دایم باسنش رو میچرخوند .در گوشش گفتم :شلوار وشورتت رو تا بالای زانوهات بکش پایین ! بدون معطلی انجام داد. با سرعت بیشتری چوچولش رو میمالیدم و کیر سیخ شده ام رو فشار میدادم به لای باسنش.مدام در گوشش حرف میزدم و نفس میکشیدم و از اندامش تعریف میکردم ، سریع کیرم رو از توی شلوارک کشیدم بیرون و انداختم لای چاک کونش و دوباره دستم رو رسوندم به کوس و چوچولش. همزمان با مالیدن، کیرم رو جلو و عقب میکردم و خود ماهی هم با حرکت باسنش همراهی میکرد بعد از یکی دو دقیقه طاقباز شدم و بهش گفتم بشینه روی صورتم جوری که کوسش روی دهنم باشه خوبی که داشت مثل یک شاگرد حرف گوش کن هرچی میگفتم انجام می‌داد . شلوارش رو درآورد ونشست روی صورتم. دو دقیقه ای در حالی که کوسش رو میخوردم و لیس میزدم ،باسنش رو هم ماساژ میدادم و میمالیدم . گاهی که می کشیدمش بالاتر نوک زبونم رو میرسوندم به سوراخ کونش و اونجا رو هم حالی میدادم . کیرم رو چسبوندم به شکمم و از ماهی خواستم بشینه روش و بصورت مالشی روش حرکت کنه . اینجوری هر دو مون میتونستیم لذت ببریم و دستام هم فرصت بازی با پستوناش رو هم داشت .از این پوزیشن خوشش اومده بود و هرز گاهی با آب دهنش کیرم رو خیس میکرد و به حرکتش ادامه میداد .با یک دست پستوناش رو میمالید و دست دیگه رو بردم پایین مشغول مالش چوچولش شدم . بعد از چند دقیقه صورتش حسابی گل انداخت . در حالیکه به سرعت روی کیرم حرکت میکرد خم شد روم و مَشغول لب گرفتن شد . دستام رو رسوندم به باسنش و اطراف سوراخ کونش رو ماساژ میدادم و انگشت میکردم. لحظاتی بعد در حالیکه به شدت سعی داشت با خوردن لبام ،صداش رو کنترل کنه بدنش شل شد. کمی پهلو ها و باسنش رو ماساژ دادم وصورتش رو بوسیدم .چرخیدم روش،تاپش رو جمع کردم تا بالای پستوناش وچند دقیقه ای مشغول و خوردن و مالیدنشون شدم . نمیخواستم دوباره تحریک بشه .در حالیکه لباش رو گرفتم توی لبام و مشغول خوردن شدم ،پاهاش رو چسبوندم بهم و کیرم رو کردم لای پاش و با خوردن لباش دوسه دقیقه لاپایی زدم و کشیدم بیرون و آبم رو ریختم روی شکمش و چند قطره ای هم پاشید روی پستوناش ! نفس زنان طاقباز کنارش دراز کشیدم و سرش رو گذاشتم روی دستم .وقت رفتنش بود ونمیشد زیاد لفتش داد.کمی بوسیدم وازش خواستم بره توی دستشویی خودش رو تمیز بشوره .قبل از رفتن دوباره کمی لب گرفتیم وگفتم ماهی خانم از سری بعد فقط شما حال نمیکنید و باید بمنم حال بدی! بدرقه اش کردم و اومدم .این سکس نصف ونیمه وسرعتی خیلی بهم حال داد .مخصوصا این که یهویی شد وبدون برنامه وآمادگی .براش پیام فرستادم فرستادم و ازش تشکر کردم و بعد از کمی حرفای عاشقانه خوابیدم.از فردا شروع کردم فرستان کلیپهای سکسی فرستادن مخصوصا سکسهایی که بیشتر جنبه آموزش داشت.نوشته: سعید

113