...قسمت قبلسلام دوستان.امیدوارم که حال دلتون خوب باشه. سری قبل که قسمت اول رو نوشتم لازمه بگم که متن نوشته شده (شنیدههای من از دوست دخترام ) بوده و با تخیل من آمیخته شده بودن. من فقط برای دل شماها می نویسم و دوست دارم که نظرات خوبی بخونم. امیدوارم که ادامه ی داستان رو دوست داشته باشید. نمی تونم بگم تابوعه چون نصفش واقعیته نصفش هم تخیل منه.خلاصه که لذت ببرید.…بعد از او شب من مدوام جق می زدم و توی خیالاتم با یه کیر بزرگو کلفت ارضامی شدم ولی هیچ وقت جرعت سکس کردن توی واقعیت رو نداشتم. بلاخره حد و حدود خودم رو داشتم و دوست نداشتم که قبل از ازدواج بکارتم از بین بره و کسی بهم دست بزنه.همینجوری روزا می گذشت و من با خودم لذت می بردم تا اینکه یه روز به صورت اتفاقی مامانم صدام زد و گفت که کارم داره.کنجکاو شدم و از اتاقم به سمت آشپزخونه راه افتادم. وقتی کنارش رسیدم با یه لبخندی تحویلم گرفت و گفت:_افسون قراره که نوید ( اینجا اسمشو میزاریم نوید | نوید ی جورایی پسر خونده ی مامان و بابامه ) به مدت یک هفته از اصفهان بیاد پیش ما و اینجا بمونه.راستش از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم و کیلو کیلو قند توی دلم آب شد چون از نوید خیلی خوشم میومد و دوست داشتم که از نزدیک ببینمش.اون مامان و باباش رو از دست داده بود و بابا طی یک سفر کاری که مامان رو هم با خودش برده بود، باهاش آشنا شده بوده بودن. گویا یکی پول بابارو میزنه و نوید هم کمکشون می کنه.خلاصه که همش تعریفشو می کردن و می گفتن که خیلی پسر خوبیه.من هم عکساشو دیده بودم و دلم برای چشم و ابروی مشکیش رفته بود. باهم آشنا شده بودیم و حدودا ۷ ماه بود که چت می کردیم.خلاصه که خوشحال از خبر مامان باشه ای گفتم و ازش پرسیدم قراره کی بیاد و اونم گفت امروز عصر. چقدر نوید نامرد بود که بهم نگفته بود قراره بیاد.لبمو گاز گرفتم و با یاد اوری چهره ی جذابش تموم اعضای بدنم نبض گرفت؛ مخصوصا چوچولم.خلاصه که مهم این بود که داره میاد.تا اون روز من و نوید همیشه باهم چت می کردیم و هوای همو داشتیم.عکسای همو هرروز نگاه می کردیم و از خودمون تعریف. لبخند زدم و سریعبا شور و هیجان خاصی به اتاقم رفتم و تصمیم گرفتم برم به حموم و خودمو تمیز کنم.انگار یکی بهم می گفت بدنتو زیبا کن. رفتم حموم و قشنگ به بدنم صفا دادم. همه جامو تر و تمیز کردم و به بدن سفیدم برق انداختم. توی اینه ی حموم به خودم زل زدم. یه دختر با موهای بلند مشکی که تا کمرش میرسید. چشمای کشیده و قهوه ای رنگ با لبای غنچه. سینه های ۷۵ نوک صورتی داشتم که خودمم ازشون خوشم میومد. کص تپل و سفید که چاک کوچولویی داشت و همیشه ی خدا خیس بود و در اخر کون درشت و سفید که با ی حرکت کوچیک هم می لرزید.بعد حموم یه بلیز صورتی یقه باز چسبون پوشیدم که با شلوار لی زخم ترکیبش کرده بودم.کمر باریکم با کونم که بزور توی شلوار لیم جا شده بود، خیلی خودنمایی می کردن.موهامو خیس خیس بافتم تا حالت فر بگیرن و مشغول ارایش شدم.ارایشم زیاد نبود و معمولی کردم چون نمیخواستم فکر کنن که بخاطر نوید به خودم رسیدم اخه من تو خونه هم معمولا ارایش کمرنگی می کردم.زمان سریع گذشت و عصر با به صدا دراومدن زنگ خونه سریع رفتم و درو باز کردم.با دیدن نوید توی قامت در که ساک مشکی رنگی هم توی دستش بود یه لحظه رفتم توی شوک.انگار زمان متوقف شده بود و نفس من هم بند.چقدر از نزدیک جذاب و دوست داشتنی تر دیده میشد.هردو توی نگاه هم قفل شده بودیم و گویا اون هم مثل من توی شوک رفته بود.وقتی به خودم اومدم ناخوداگاه پریدم بغلش و خودمو محکم چسبوندم بهش.اخه مامانم رفته بود خونه ی همسایه چون کاری داشت. توی این فاصله هم نوید رسیده بود پس راحت بودیم.یه لحظه حس کردم یه چیز سفتی به تپلی کصم میخوره ولی محل ندادم و از نوید جدا شدم.به چشماش زل زدم و با اشتیاق گفتم:_نویدمممملپشو محکم بوسیدم و اون با گفتن جون دلم عزیزم دوباره بغلم کرد.همینجوری که توی بغلش بودم باهم رفتیم تو و اون شکمم و نوازش می کرد.حسای گوناگونی داشتم.دلم براش تنگ بود و لحظه شماری می کردم تا بیاد و ببینمش.باهم توی چت خیلی راحت بودیم.از سکس و این چیزا حرف می زدیم ولی هیچ وقت سکس چت کرده بودیم.دستمو گرفت و توی بغلش کشید و اروم گفت:_پس مامان و بابا کجان؟ریز خندیدم و خودمو بهش مالوندم:_مامان خونه ی همسایس میاد بابا هم سرکاره. وای نوووید…چقدر خوشحاااالم…با ذوق دوباره لپشو بوسیدم. از ذوق من لبخند زد و اون هم لپمو بوسید.ما باهم راحتی بودیم اما جلوی خونواده ادای خواهر برادی درمیاوردیم.بیشتر مثل دوتا دوست بودیم.دستی ب زیر گردنم کشید و اروم سرشو برد و بو کرد گردنمو._آخ دختر… چقدر حسرت بوتو داشتم من.اشک تو چشام جمع شد. تازه شوق دیدنش یادم تجدید پیدا کرد و خزیدم بغلش.خودمو بیشتر بهش چسبوندم و با چشای اشکی گفتم:_نوید نمیدونی چق میخواستم بیای پیشم.نگاهشو به نگاهم دوخت و نمی دونم چیشد که یهو گرمی لباشو روی لبام حس کردم.داشت با خشونت لبامو میخورد و دستاشو گذاشته بود دو طرف صورتم و سرم رو با دستاش گرفته بود.جوری لبامو میمکید که احساس گرما و لذت بهم دست داد.آروم آروم دستاش از صورتم سر خوردن و به سنت پهلوهام و از اونجا به سمت کونم رفتن. لپای کونمو توی مشتای مردونش فشار داد که آخ ظریفی میون لباش گفتم و فک کنم این ناله ی لوس من اونو حریص تر کرد که لبمو میک محکمی زد.یکم دردم اومده بود و نمی تونستم حرکتی بزنم. تجربه ی لب رفتن رو نداشتم و تنها چیزی که دیده بودم توی فیلما بود.لبامو گاز گرفت و با دست راستش سینه مو توی مشتش فشرد که یهو زنگ در زد.احساس خیسی میون پام می کردم مثل وقتایی که خودمو میمالیدم و کصم خیس میشد.وقتی نگاهم به شلوار نوید افتاد دیدم که اونم فرقی با من نداره.معلوم بود کیر بزرگی داره و توی شلوارش داره خودشو جر میده.برجستگی کیرش زده بود بیرون و این داغ ترم می کرد.چشماش خمار بود و با یه بوس سریع ازش جدا شدم تا برم درو باز کنم.وقتی رسیدم به در لبامو دستی کشیدم و اروم درو باز کردم.با دیدن مامانم توی چارچوب در سلامی کردم و با شوق گفتم:_مامان نوید اومددده.این داستان ادامه دارد…نوشته: افسون
55