مهسا رو شریکی کردیم

سلام،من شروین هستم 29 سالمه و داستان بیغیرت شدنم و بازگشتم از این ورطه خطرناک 😁 از فوت فتیشم شروع شد. من اولین فیلم پورنی که دیدم با لیس زدن پاهای یه خانم شروع شد و این اولین جرقه بود که پاهای خانوما رو واسه من جذاب کرد. چندین سال گذشت و من از این فیلما بیشتر دیدم و این حس تحریک شد و کمی شکل مازوخیسم گرفت. این داستانا گذشت و من با اولین دوست دخترم نیلوفر آشنا شدم. نیلوفر دختر کاملا جنده ای بود. زمانی که یکم صمیمی تر شدیم از گذشتش پرسیدم و تریپ روشنفکری برداشتم، گفت با دو نفر سکس داشته (کوسشعر محض بود وقتی یه دختر میگه دوتا سکس داشتم بدونین 14 تا داشته) من اوکی دادم خودم قبلش با جنده پولی خوابیده بودم و واسه اینکه از تک و تا نیافتم گفتم منم با یکی بودم سکس داشتیم. اولین سکسی که داشتم با لب بازی تو ماشین شروع شد و کشید تو خونه. اومدم بغلم نشست مشروب هم ریختم خوردیم و نم نم از لب بازی شروع شد. میخواستم خودم لختش کنم که سریع کشید پایین گفتم خیلی منتظر این لحظه بودم که بهت کوس بدم (خیلی دریده بود و من اون موقع نمیدونستم دختر که اینجوریه چقدر داده که رسیده به اینجا) شروع کردم بوسیدن گردن و پستوناش. پستونا رو مک میزدم بعد رفتم پایین تر همینطور بدنشو میبوسیدم انگار بت اعظم باشه. تو اون لحظه که میبوسیدم میرفتم پایین، استرس داشتم که برم سراغ پاهاش یا نه. نمیدونست من فوت فتیش دارم روم نشده بود بگم. آروم رفتم پایین به کوسش دستم نزدم به پاش که رسیدم لعنتی گفت شروین پس چیکار میکنی؟ سریع رفتم بالا سراغ کوسش و لیسیدن. کوسش مثل کوس زن چهل ساله بود ولی خودش 21 سالش بود. یکم خوردم بعد رفت بالا لب بازی لبامو مک میزد بعد گفتم پستونامو گاز بگیر تحریک بشم (تو سکسای بعدی میخواست اینقدر بزنم در کونش که جاش قرمز بشه که اینم نشانه مازوخیسمه) بعدش خوابیدم اونم اومد رو کیرم، کوسش مثل جهنم داغ بود. هی میگفت حرف بزنم بهش فحش بدم. بعد ربع ساعت تلمبه زدن آبم اومد ریختم رو شکمش. چند ساعت استراحت کردیم و راند بعدی رو تو حموم رفتیم و بیشتر رو ساک زد و منم کوس خوردم و انگشتش کردم. عاشق این بود انگشتش کنم چشماشو میبست میرفت تو حس اینجا کارمون تموم شد و شبو لخت تو بغلم خوابید.تو سکس بعدیمون سراغ پاهاش رفتم منتها با ماساژ پاش شروع کردم استرسم یکم ریخت کف پاشو بوسیدم انگشتاشو دونه دونه خوردم و بعدشم لیس زدم خیلی حال داد و درش باز شد اتفاقا دوست داشت. این داستانا ادامه داشت تا ما رابطمون جدی شد. من قبلا بیخیال بودم (غیرتی نبودم) ولی جدی که شد شروع کردم کنترل کردنش و سرانجام یه بار مچشو با پسر گرفتم. ترسوندمش که به خانوادش میگم و مجبورش کردم بگه چیکار کرده. من حدودا دو سال باش بودم و فقط تو این دو سال حدودا با 10 نفر سکس کرده بود. که سه نفرشون بدون آشنایی قبلی بود(همون وان نایت استند خودمون، بچه ها اینا خیلی دردناکه ولی چون زمان گذشته من راحت تعریف میکنم). یکیش تو دورهمی تو یه باغ مشروب خورده بودن 3 به 3 بعد پسره برده بودش تو اتاق و یه دل سیر کرده بودش بعدم تو ماشین واسش چندبار ساک زده بود. وقتی رفته بود باغ من مسافرت بودم بعدا مجبورش کردم که تعریف کنه گفت که حسابی سکسشون خشن بوده و جاش رو بدنش مونده سر همین دو دفعه بعدساک زده که یه وقت چیزی رو بدنش نمونه من بفهم. اوایلش خیلی عصبانی بودم حتی زدمش ولی به مرور زمان خشمم خوابید و فکر کردن به کاراش تحریکم کرد. بعدا فهمیدم این بخاطر وجود فوت فتیش و ریشه های مازوخیسمه. اینا چیزا در حد فکر و خودارضایی موندن و ما جدا شدیم. بعدا با یه دختری که قبلا در حد دیت رفته بودیم بیرون دوباره دیت کردم و رابطه زدم اسمش مهسا بود. تو این مدت با چند نفری رفته بود و وان نایت استند هم داشته بوده خودش تعریف کرد. (بچه ها با دختر که آشنا میشین سعی کنین اعتماد سازی کنین و حساس نباشین تا با شما راحت بشه وبگه چیکارا کرده) دوباره این افکار که سر رابطه قبلیم شکل گرفته بود قوی شد و حقیقتا چون اهل وان نایت استند بود گفتم بزار دل رو به دریا بزنم ببینم چطوریه. وسط سکس داد میزدم که کوس بده کوس بده پروندم به بقیه هم اینجوری کوس میدادی عشقم؟ حسابی جا خورد گفتم این چیه میگی چیزی نگفتم ادامه دادیم. تموم که شد تو بغلم آروم گرفت بهش گفتم عزیزم اشکالی نداره تو با من در میون گذاشتی که سکس یه شبه داشتی دوست دارم جزییاتشو تعریف کنی که تحریک بشم. گفتم مطمئنی؟ گفتم اره، از اینکه مردا تو کفت بودن و الان مال منی احساس قدرت بهم میده. (کوس شعر محض بود فقط کیرم بالا زده توئم با استرس)تو سکسای بعدیمون حرف میزد که چطوری کوسشو میگاییدن و یا موقع ساک زدن میگفت خیلی کیر خوردم ولی هیچیکدوم مثل مال تو نیست و… اینا موقع سکس خیلی حال میداد ولی بعدش که ارضا میشدم بدم میومد ولی این جنون که یه بار واقعی تجربه کنم در من موند. یه بار بهش مشروب دادم و حرفشو وسط کشیدم و گفتم دوست دارم یکی که قبلا بات بود بیاد و جلو من بات سکس کنه. اول رد کرد بعد نرم شد (که مثل سگ فیلم بازی میکرد آدم ماجراجویی بود و خودش میخواست) شماره پسره رو از دوستش گرفت و فهمیدم بکن دوستش بوده اینم کرده (ماشاالله) خلاصه یه روز برنامه کردیم و اصل قضیه رو به پسره گفت. رفتیم خونه باغ پسره هم جدا اومد. مشروب و جوجه زدیم و وقتی تو آلاچیق بودیم میگفتیم میخندیدیم یهو اومد بغل مهسا لب گرفت. استرس گرفتم چیزی نگفتم اولش حس آتیش گرفتن قلبم بود بعد نم نم شهوت جاشو گرفت رفتم جلو شلوار مهسا رو دراوردم اونم تاپشو درآورد. مهسا هم تی شرتشو در آورد سیکس پک خفنی داشت. شکمشو بوسید دوباره لب گرفتن مهسا دست میکشید رو سیکس پکش بعد بند صوتینش مهسا باز کرد دست میکشید رو روناش لعنتی خیلی لذت میداد شروع کرد سینه خوردن. مهسا جلوش دراز کشید و پسره شرتشو درآورد شروع کرد خوردن کوسش و انگشت کردنش. بعد ده دقیقه بلند شد شلوار و شرتشو درآورد کیرش افتاد بیرون مهسا هم تا تونست کیر و خایه هاشو خورد. خیلی بالا بودم گفتم یالا بهش کوس بده آبشو دربیار. به انواع و اقسام استایل مهسا رو گایید لا به لاش میرفتم پاهای مهسا رو میبوسیدم قربون صدق میرفتم همزمان کیرمم دستم بود ور میرفتم. کیرش دراز بود تو حالت دمر راحت میرفت تو کوس مهسا و درمیومد. پسره قبلش ویاگرا خورده بود و سکسشون خیلی طولانی شد من وسطش ارضا کردم خودمو. بچه ها از لحظه ای که ارضا شدم دیگه واسم ذره ای شیرینی که نداشت هیچی خیلی احساس بدی میکردم. تنها کاری که کردم این بود که برم داخل خونه باغ و لحظه شماری میکردم که تموم بشه. وقتی تموم کردن پسره میخواست بمونه که گفتم نمیشه و باید بری. بعدش با مهسا حرف زدم که خیلی حس داغونی بود که حالم بهم میخوره. شروع کرد به چوس ناله که من گفتم خودت مطمئن بودی واینا. حقیقتش چون سکس یه شبه کار بود قربانی کردنش برای تجربه این قضیه راحت بود. این حس ریشه در مازوخیسم داشت و خدا رو شکر بعد از تجربش فهمیدم چیز داغونیه. میل به بوسیدن پا و فوت فتیش و تحقیر شدن با کوکالد شدن رابطه مستقیم داره. این میل به پا هنوز در من هست ولی در همین حد که تو سکس ازش لذت ببرم هست اگر شدید تره به نظرم هر کی داره بره تراپی.نصیحت میکنم به زوجایی که گذارشون میافته به اینجا اینجور چیزا فقط در لحظه لذت میده و حس بد بعدش آدم رو له میکنه مخصوصا که طرف زنت باشه و یا زن آیندت. این داستان واقعی بود و دوست داشتم لا به لای این فانتزیا بخونید و بدونید این جور قضایا مثل فانتزیا داستانی قشنگ تموم نمیشه.موفق باشینشرویننوشته: شروین

251