قسمت قبل«همانطور که در قسمت قبل دیدیم ابراهیم پاشا عزمشان را جزم کرده بودند که سلطان سلیمان ،پادشاه و دوست دوران کودکیشان را از تخت پادشاهی پایین آورند، لاکن به تنهایی از پس این کار بر نمی آمدند ناگزیر به محضر ماهی دوران سلطان مادر ولیعهد شتافتند تا چاره ای برای اینکار بیاندیشند.»ابراهیم به اندرونی ماهی دوران نزدیک شد و گلفام خاتون دربان و سرکنیز ماهی دوران را آنجا یافت.ابراهیم پاشا : ورودم را اعلام کن گلفهم!گلفام: اطاعت می شود پاشایمگلفام وارد اتاق ماهی دوران سلطان شد که آمدن ابراهیم را خدمت سلطانش اعلام کند در حالیکه ابراهیم پشت درب انتظار می کشید.گلفام : ماهی دوران سلطانم ابراهیم پاشا وزیر اعظم تشریف آورده اند و منتظر شرف یابی به محضرتان هستند.ماهی دوران : آه ، ابی جانمان آمده است ؟!، اجازه بده سر و صورتمان را مرتب کنیم ،برو بیرون و مقداری پاشا را سرگرم کن تا من خودم را آماده کنم.«ماهی دوران نسبت به سنی که داشتند بسیار جوان مانده بودند ، و بر عکس خرم سلطان که همسر قانونی سلطان سلیمان بودند ایشان معشوقه سلطان و مادر ولیعهد عثمانی بودند و به ابراهیم تمایلات زیادی داشتند ،نزدیکی بیش از حد این دو شائبه هایی را نیز در مورد پدر واقعی ولیعهد مطرح کرده بود.»گلفام کنیز ماهی دوران نزد ابراهیم آمد و به دروغ به ایشان اطلاع داد که سلطانش تازه از خواب بلند شده اند و در حال لباس پوشیدن هستند.ماهی دوران : پاشا را به داخل راهنمایی کنید.ابراهیم پاشا تعظیم کنان داخل اتاق شدند و با صحنه نه چندان غیر معمولی رو به رو شدند، ایشان، ماهی دوران را در لباسی بسیار نازک و کوتاه دیدند به نحوی که پاهای مبارکشان تا پایین زانو عریان بود و هم چنین از روی لباس توری که بر تن داشتند ،سینه های هم چون هلوی ملوکانیشان تا حد زیادی معلوم بودند.«ابراهیم و ماهی دوران در اوقاتی که سلیمان در شکار بود یا در بازار با کالسکه ی آخرین مدلش مشغول خاتون بازی بود ،این دو با هم عشق بازی می کردند ،لاکن اینبار سلیمان داخل قصر بود و هم چین حرکتی از ماهی دوران بسیار پر ریسک و پر خطر به شمار میرفت.»ابراهیم با صدایی لرزان و پر از شهوت خطاب به ماهی دوران گفت :عصر عالیتان بخیر باشد سلطانم .ماهی دوران :هم چنین بر تو ای ابی جان ، فکر نمی کردیم در این موقع تشریف بیاریدبعد از این فرمایش، ماهی دوران پاهایشان را از روی زمین برداشتند و بروی مبل دراز کردند که این حرکت سبب شد پاهایشان تا نزدیکی ران مبارکشان بیرون افتد و منظره بسیار تماشایی را به وجود آرد.ابراهیم پاشا که شاهد هم چین صحنه ای بودند به کل یادشان رفته بود که برای عرض چه مساله ای خدمت ماهی دوران سلطان آمده اند.ماهی دوران در حالیکه در همان حالت یک حبه انگور را دهان مبارک گذاشتند خطاب به پاشا فرمودند برای چه مسئله تشریف آورده اید؟!ابراهیم پاشا : نمی دانیم، به سوگند به پرورگار، کامل یادمان رفته لاکن می دانم که عرض بسیار مهمی داشتم.ماهی دوران : از اخرین باری که همدیگر را لمس کرده ایم چند صباحی می گذرد ، می توانید جلوتر بیایید پاشا.ابراهیم پاشا چند قدم جلو آمدند و تا چند قدمی ماهی دوران نزدیک شدند.ابراهیم پاشا که با دو دستش جلوی پایین ناف خود را گرفته بودند ، دست هایشان را برداشتند و به ناگهان اسلحه ای بس دراز از زیر شلوارشان به بالا کمانه کرد.ماهی دوران که با این اسلحه ختنه نشده خاطرات زیادی داشتند و کار با آن را خوب میدانستند ،عنان از کف بریدند و شلوار پاشا را سریع پایین کشیدند و سر آن کیر پر قد و قامت را که از قضا گوشتی نیز بود در داخل دهان مبارک خود قرار داده و با سرعت از کیر وزیر اعظم فیض می بردند.«ابراهیم که اصالتا خود ونیزی بودند ،کیر مبارکشان به زیر تیغ نرفته بود( ختنه نشده بود)، به همین دلیل ارضا شدنشان مقداری بیشتر طول می کشید.»بعد از کف مالی کردن کیر وزیر اعظم توسط ماهی دوران ، ابراهیم پاشا اوضاع را بدست گرفتند و ماهی دوران را به حالت سگ وار برگرداندند، سپس دامن مبارکشان را بالا زده و کیر مبارک را داخل آن باسن هم چون صدف گذاشته و سخت در داخل آن می کوبیدند.همانطوری که این دو مرغ عشق مشغول بودند و فضا را از آه و ناله پر کرده بودند، خرم سلطان و سلطان سلیمان خان از قراری که در باغ داشتند بر می گشتند و از قضا راه اندرونی سلطان سلیمان از کنار اتاق ماهی دوران عبور می کرد.سلیمان و خرم با لبانی خندان که از حالت چهرشان معلوم بود که در داخل باغ حسابی از خجالت هم در آمده بودند به اتاق ماهی دوران نزدیک شدند که از قضا صداهای مبهمی را نیز از دور می شنیدند که نشان از فاجعه ای بود که در حال نزدیک شدن است.نوشته: P.H
62