سلام رضا هستم از اصفهان و یه اتفاق توپ و خوب زندگیمو میخوام براتون تعریف کنم تا تهش بخونید حال میکنید قطعا:مادر ما بنده خدا سنگ کلیه داره و هر چند وقت یه بار باید سرم بزنه تا دفع بشه آخرین باری که رفتیم دکتر و دردش گرفته بود تو درمانگاه نشسته بودیم که نوبتمون شه یه خانم چادری تمیز و قد بلند اومد روبروی ما نشست با بچش ماسک زده بود (به خاطر کرونا) ولی چشمای قشنگی داشت این خانم عزیز خب وقتی نشست دیگه چادرشو جمع نکرد و من شهوتی چشمام افتاد به سینه های خیلی عجیب و بزرگش که داشت مانتوشو جر میداد میانسال بود (الان میدونم ۴۳سالشه)واقعا خیره شدم یه لحظه بهش حواسش نبود پیش خودم گفتم وای که اگه این مانتوشو دربیاره من در لحظه میپاشه آبمو میگم.آقا خلاصه چشمم گرفت منم ماسک زده بودم خیلی تو نخش بودم و تابلو نگاش میکردم ک بلکه یه نگاه به چشمام بکنه با ماسک مخ زدن واقعا سخت شده ولی خب من لباسا و سر وضعم تیپم اوکیه آقا کارای خدا نگاش افتاد تو چشمم چشم برنداشتم ازش نگاهشو برگردوند زووم بودم روش دوباره لحظه ای نگاه کرد بازم جوری ک مطمعن بشه تو نخشم نگاهش کردم معلوم بود دلش میخواد ولی روش نمیشد شروع کرد با بچش حرف زدن بچش شلوغ میکرد و هی بهونه میگرفت این خانم جیگر هم با اشاره به من میگفت آقا دعوات میکنه ک بچه ساکت بشه مثلا قند تو دلم آب شد یه کم هول شده بودم دل زدم به دریا گفتم آقا بیخود دعوا کنه چیکارش داری بچه به این خوشگلی رو دختر بود عزیزم خیلی خوشگل بود و فرفری این خانم عزیزم انگار از خدا خواسته که تو ادامه اسمشو میگم گفت وای کشته منو نمیدونی شما که خلاصه سر صحبت باز شد گفتم خانم خیلی ها آرزوشونه همچین فرشته ای و از این کوس شعرا گفت میدونم عاشقشم ولی خب گاهی وقتا مامانو اذیت میکنه تو دلم گفتم الهی من قربون این مامان پستون گنده بشم من آب از دهنم راه افتاده بود مادرمم قاطی صحبتا شد و خلاصه چند سالشه و …دیگه از نخ دادنو اینا رد شده بود معلوم بود دلش میخواد گفتم کاش ماسکشو میزد کنار که میدیدم چه شکلیه بیخودی کیر راست نکرده باشیم آقا سرتونو درد نیارم نوبت مادر ما شد رفتیم داخل در مطب باز بود به خاطر کرونا دیگه نمیبندن ما ایستاده و مادر نشسته رو صندلی جوری وایسادم که بیرون رو ببینم و چشمم به این خانم باشه بی هوا نگاه کرد دید دارم نگاش میکنم ایندفعه نگام کرد و تابلو بود که خندید بهم دلم خیلی خوش شد گفتم هر جور شده باید شماره بهش بدم دکتر طبق معمول سرم نوشت که مادر بزنه داروخونه تو خود درمانگاه بود گرفتمو دادم به تزریقاتی ک سرم مادرمو بزنه و چون نمیشد داخل تزریقات زنان رفت بیرون نشستم که تموم شه سرمش دقیقا کجا؟؟بازم روبروی خانم خانما بازم نگاهمون قفل شد تو هم مطب خلوت بود و منتظر متخصص بود.ایندفعه جرات کردم و یه چشمک بهش زدم خندید ماسکو آورد پایین (جووون از این صورتای خوشگلی که آدم دوست داره نگاش کنه اصلا جلف نبود)آروم گفت خیلی پررویی گفتم شمارمو میزنی تو گوشیت؟گفت نه آب سرد ریختن روم خیلی ضد حال شد گفتم چرا با لوندی گفت شمارتو میخوام چیکارآخه پسر جون.گفتم چشمم خیلی گرفتت جوون مرگ میشم نگیری خندید.خلاصه شمارمو گفتم بهش ولی نزد تو گوشیش دو بار گفتم که حفظ کنه شمارمم رنده بهش گفتم زنگم بزن دلم میخوادت یه براندازیم کرد و باز گفت خیلی پررویی.یکی اومد کنارش نشست و دیگه نشد حرف بزنم باهاش و مطمعن شم که مخو زدم.کیر شده بود تو احوالم و گفتم پرید دکتره اومد و رفت تو درمانگاه کم کم شلوغ شد نا امید نشدم گفتم حتما حفظ کرده آقا سرم مادر ما هم تموم شد و زدیم بیرون نوبت سونوگرافی هم داشت مادر ک نزدیک همون درمانگاه بود دیگه داشتیم میزدیم بیرون که دیدم خانم با دختر کوچولوش اومدن بیرون و رفتن لب خیابون که تاکسی بگیرن انگار خدا برام خواسته بود به مادر گفتم این خانم با بچش برسونیم بنده خدا رو گرمه گفت باشه آقا ما هم اپتیما ترمز کردیم جلوش فکر کرد مزاحمه مادرم شیشه رو کشید پایین گفت خانم کجا میرید گرمه بیاید بالا بچه اذیت مییشه گفت نه مزاحم نمیشمو منم گفتم خانم مزاحمت چیه بفرمایید ک سوار شد آیینه رو صاف تنظیم کردم رو چشماش کیف میکردم تو چشماش نگاه کنم یه بوس براش فرستادم بازم خندید گفتم حفظ کرده تو کونم عروسی بود آقا تا یه مسیری رسوندیمش پیاده شد کلی تشکر کرد و کارت ویزیتشو داد به مادرم گفت آتلیه دارم (ای جاااان شماره همراهش روش بود)اعظم بود اسم این خانم خانما فامیلشم نمیگم ک تابلو نشه اگه داره میخونه کاملا متوجه شده.اولین کارم این بود شماره رو بزنم تو گوشیم و بهش پیام بدم برگشتیم سونوگرافی و بازم نشستیم نوبتمون شه ک یادمه بهش پیام دادم قربون چشمای قشنگت بشم من تو ک کشتی منو نوشت شما گفتم همون بچه پررو درمانگاه گفت ای کثافت کار خودتو کردی من به منظور کارتمو ندادم گفتم اصلا مهم نیست مهم اینه الان شمارتو دارم و خیلی خوشحالم.گفت آخه پسر جون تو حداقل ده سال از من کوچیکتری منو میخوای چیکار مگه دوس دختر نداری میخواستم همون اول بهش بگم عاشق اون پستونای پورن استاریت شدم که خب نمیشد.گفتم وقتی چشم بگیره دیگه سن و سالو اینا کوس شعره گفت آخه من شوهر دارم نمیشه یه کم خورد تو ذوقم ولی انقدر محو اون هیکل عجیبش شده بودم ک به کیرم گرفتم گفتم داشته باش مهم نیست که مگه کاری میخوایم بکنیم گفت برو پدر سوخته و استیکر خنده فرستاد کیرم بلند شد دلم خیلی خوش بود یادمه دقیقا یه نیم ساعتی پیامش دادم از خودش گفت از زندگیش و این ک اهل دوست پسرا اینا نبودا ولی ناخداگاه از من خوشش اومده و دلش رفته ولی میترسه و گفت احتیاط کنیمو اینا.چند روزی گذشت و پیام میدادیم بهم و میگفت عکس بفرست و تا میفرستادم قلب میزاشتو منم دست به کیر بهش گفتم دلم میخواد ببینمت گفت سختمه ولی جور میکنم آخر هفته ببینمت خیلی دلم خوش شد آقا روزا رفتو پنجشنبه قرار گذاشتیم یه جا ک برم دنبالش ساعتای شیش و هفت عصر بود یه مانتو زرشکی خوشگل پوشیده بود و با چه ناز و عشوه ای راه میرفت نزدیک ماشین ک شد یادمه گفتم دمم گرم عجب کوسی تور کردم نشست تو ماشین ماسکشو درآورد دست داد گفت وای گرمه مردم رضا دمای ماشین خوب بود روسریشو باز کرد و سینشو برد جلو که خنک شه وای از این پستونا به خدا قلبم داشت میومد تو حلقم بهش گفتم ای جان الان خنک میشی فدات شم راه افتادیم دستشو گرفتم با دو تا دستش دستمو گرفت نوازش کرد حال میومدم بدنم مور مور میشد نگاش میکردم نگاهم ک میکرد گفتم جانم به این چشما و این لبای قشنگت میخندید رفتم جاده بیرون شهر همینطور ک دستمو نوازش میکرد گفتم اعظم گفت جان گفتم لبو میدی خندید لبمو بردم جلو اونم اومد سرعت کم کردم و یه لب آبدار سکسی ازش گرفتم که اونم کم نذاشت و قشنگ لب آبدار و پر تفی بهم داد رژ ملایمی زده بود با دستمال پاک کردم گفتم کاش میشد حسابی بخورم این لبای قشنگو کیرم داشت شلوارو جر میداد پستونای اعظم داشت دیوونم میکرد دوباره گفتم میدی لبو اومد جلو ایندفعه زبونمو کشیدم رو زبونش اونم همین کارو کرد فهمیدم اونم حشریه و حال میاد آقا یه جا دنج تو جاده پیدا کردم انگار کوچه مانند بود رفتم توش گفت کجا داری میری کله خر گفتم اینجوری دلم راضی نمیشه آقا یه جا پارک کردم دنج و خلوت گفتم بیا جلو بی معطلی اومد دسمو گذاشتم پشت گردنش و میخوردم لباشو اونم خیلی قشنگ همراهی میکرد زبونمون درگیر شده بود و صدا میداد منم میگفتم جوون وای پستوناش چی بگم براتون ک باور کنید از این حجم بسیار زیبای پستون دست گذاشتم به گردنش که روسریش افتاده بود دست مالیدم به کل گردنش اصلا مقاومت نمیکرد و هر دفعه لبشو گاز میگرفت و اسممو صدا زد این کارو ک کرد یه کم روم باز تر شد همینطور ک گردنشو میمالیدم آروم رفتم پایین از رو مانتو پستونای بی نظیرشو لمس کردم خیلی آروم و شیک دستمو گذاشتم زیرش و نوازش میکردم دست گذاشت رو دستم و گفت نه رضا بسه دیگه گفتم چی بسه اعظم جون گفت خیلی داریم زیاده روی میکنیم تو قرار اول گفتم چشم هر چی تو بگی ولی باورتون بشه یا نشه آبم اومده بود و ریخته بود تو شلوارم شورتم به گند کشیده شده بود ولی چون لی پوشیده بودم معلوم نبود ارضا شده بودم با لمس اون پستونای بهشتی راه افتادیم نگاهش کردم گفتم تو مال خودمی دیگه خار اونو میگام بهت چپ نگا کنه خندید گفت قربونت برم کیف کرده بودم میدونم که میدونید وقتی یه کسی رو چشمتون شدید بگیره و بهش برسید چه حس خوبیه آقا خلاصه یه تابی خوردیمو دو تا شیرموز خوردیمو رسوندمش جایی ک میخواست موقع خدافظی دستشو گرفتم بوس کردم خیلی خوشش اومد (کارمو بلدم)گفتم قربون قدو بالات بشم مراقب خودت باش خره دلم تنگ میشه ما اصفهانیا کسی که دوسش داریم میگیم خره خخخخ اعظمم خندید قربون خنده هاش برم گفت خره منم همینطور.شب رفتم دوش گرفتمو رفتم تو اتاق که اعظم پیامم داد بیداری گفتم آره گفت رضا امروز خیلی خوش گذشت بهم خیلی حال کردم باهات دلم رفت برات خوشحالم که اومدی تو زندگیم داشتم افسرده میشدم دلخوشیم شدی و …که منم گفتم کسکشم اگه تا زمانی ک بخوای با کس دیگه ای بپرم یا دوس دختر بگیرم ک گفت الهی قربونت برم عزیزم از این دفعه آقای زندگیمی و هر چی تو بگی بهت اعتماد کردم با این ک هنوز ده روز نشده باهاتم و…بهش گفتم ببخشید امروز یه کم زیاده روی کردم خواستم ببینم چی میگه گفت نه عزیزم اشکالی نداشت ولی تو ماشین آخه جفتمون حالمون بد بود اذیت میشدیم دلو زدم به دریا گفتم یه موقع ک یه صبح تا ظهر بیکار بودی قبلش بگو بریم باغمون نزدیکه خیالمونم راحته گفتم حالا ناراحت میشه پشیمون شدم از پیامم ولی گفت باشه هر چی تو بخوای رضا اینو که گفت اصلا نتونستم جلو خودمو بگیرم رفتم توالت و یه جق اساسی زدم ک فکر کنم ۲۰۰ سی سی آب ازم رفت.گذشت و روزا زنگ و چتو قربون صدقه و عکسای خوشگل از خودش برام میفرستاد که پر رو شدم گفتم باز تر نداری با لستیکر خنده گفت باز تر چیه گفتم یه کم راحت تر بازم استیکر گفت ای شیطون باز تر میخوای چیکار گفتم دلم میخواد اندام خانممو ببینم گفت تو ک بالاخره میبینی بزار بعدا نمیدونید چه حالی شدم بازم اصرار کردم بعد از یه مکسی فرستاد یه رکابی مشکی چسبون که خط سینه ی بی نظیرش کامل مشخص بود اولین چیزی که فرستادم نوشتم جووووون بخورم نوشت ای کثافت با خنده میدونستم بالاخره کیرم میره لای این پستونا مطمعن بودم نوشتم واقعا بی نظیره گفت چی گفتم خودتو نزن اون راه اعظم گفت آهان آره میدونم مادر زادیه مامانمم عذاب بود لباس دلخواهشو نمیتونست بپوشه.گفتم تنهایی قربونش برم من گفت خدا نکنه بازم پر رو شدم گفتم اعظم گفت جانم عزیزم گفتم میدیشون بهم ؟با یه مکثی گفت تو نخوری کی بخوره بازم کیرم مثل درخت راست شد و سکس چتمون شروع شد بهش گفتم دلم میخواد انقدر لیسشون بزنم که از حال بری گفت وای رضا نگو دیوونه میشم نقطه ضعف من سینه هامه گفتم انقدر میخورم که آبت بیاد که اونم نه گذاشت نه برداشت گفت منم میخورم تا آبت بیاد آقا خلاصه دلش کیرمو میخواست منم ک مرده بودم براش بهش گفتم اعظم آخر هفته باغو ردیف کنم بریم اول میترسید و چند تا سوال کرد ک مطمعنه و کسی نیاد و چیزی نشه ک خیالشو راحت کردم چون من با خانوادم راحتم و میدونستن اگه بهشون گفتم دارم میرم باغ نیاید نمیومدن خیال خودمم راحت بود.روزا اندازه یک سال میگذشت و هر شب سکس چت و دلم میخواد چی بپوشی برام چیکار کنی و …آقا آخر هفته شد پنجشنبه ساعت ۸ صبح قرار گذاشته بودیم اونم گفته بود ک میره دکتر و تا ظهر نمیاد نمیدونید چه حالی بودم قلبم تو دماغم بود شب قبلش دوش گرفته بودم ترو تمیز و صبح پنج از استرس بیدار شدم قرص کمر سفت کن و …خوردم تا هفت و نیم رفتم سمتش یه مانتو سفید پوشیده بود با یه شال سبز و پستونا مثل همیشه درخشان باورم نمیشد این همون زن چادریه که تو درمانگاه دیدمش سوار شد بی معطلی دست داد سرمو بردم جلو یه ماچ سفت از لباش کردم تا جدا شد گفت جوووون راه افتادیم طرف باغ اطراف اصفهان جای امن و درجه یک باغ داریم تو راه میگفتم بهش که امروز چه حالی بکنیم ما میخندید میگفت وای استرس دارم خلاصه عشق میکردیم رسیدیم باغ درو باز کردم اطرافو پایدم امن بود رفتیم تو پیاده شد مثل دیوونه دویدم سمتش اونم بغلم کرد و این بار مثل وحشیا با صدا اوممممم و آه لبوی همو میخوردیم و لیس میزدیم گفتم بریم تو دستشو گرفتم اومد بالا کیفشو انداخت اونور اینبار اون اومد سمتم اونم تشنه تشنه بود یه خانم گندمی ۴۰ به بالا ک اوج شهوتشونه با قد و بالای بلند چشمای درشت موهای مشکی و کون خیلی خوش فرم و نکته اصلی عشق من سینه های بی نظیرش.لبامون قفل بود رو هم دسمتو انداختم دور کمر و کونشو فشار میدادم صدا میداد و اسممو بلند میگفت دیوونش بودم اولین کارم این بود که به آرزوی خودم برسم و پستونای اعظمو ببینم دکمه های مانتو زو باز کردم ای وای چی بگم براتون یه سوتین مشکی توری پوشیده بود پستونای فوق العاده فکر کردم عمل کرده بزرگ ولی نه خیلی آویزون یه کم اندازه اونقدری که تو رو شهوتی تر کنه به جا و عالی نوکای سر بالا فوق العاده انگار نقاشی سوتین رو بی معطلی از وسط جر دادم بلند خندید و گفت وحشی چیکار میکنی نشستم رو کاناپه و گفتم بیا بزار دهنم پیراهنمو دراوردم اومد نشست رو پام زیر سینشو گرفت و گذاشت تو دهنم جا نمیشد دو تا تف کردم رو سر پستوناش و جوری میخوردم حرفه ای و لیس میزدم ک داشت دیوونه میشد تکون میخورد روم و کوسشو میمالید به کیرم وسط پستوناشو لیس میزدم تا بالا گردنش و لب تو لب میشدیم با صدای حشری جفتمون دیگه زده بود به سرم این پستونا رو تو هیچ فیلم سوپری هم ندیده بودم بهش گفتم کیر میخوای اعظم گفت آره گفتم پاشو پاشد شلوارمو درآوردم و شلوار اونم درآوردم انقدر این کونش گرد و خوش فرم بود ک رو کاناپه داگیش کردم و شرتشو درآوردم سوراخ کونشو با ولع لیس میزدم مرده بود و آه و نالش اتاقو پر کرده بود زبونمو تا ته کردم تو کوسش موهامو چنگ میزد و خودشو عقب جلو میکرد دقیقا یادمه حولم داد رو زمین شرتمو کشید پایین و گفت نوبت منه کیرمو تا دسته کرد تو حلقش جوری که صدای حلقش میومد امون به هم ندادیم که بریم رو تخت همون وسط اتاق یه تف کرد به دستش و مالید به کوسش و نشست رو کیرم داد زد وایییییییی جووونم رضا آبت نیادا میکشمت گفتم نه عشقم چنان پایین بالا میشد روم ک قرصه هم که خورده بودم تاثیر آنچنانی نداشت پستوناش جوری جلوم پایین بالا میشد ک انگار خواب میدیدم پشت گردنشو گرفتم آوردم جلو لبامو چسبوندم به لباش و پستونای قشنگشو چنگ میزدم خودشو جدا کرد و با چند تا تکون سریع رو کیرم چنان ارضا شد و آه کشید که گفتم اگه باغ همسایه کسی توش باشه حتما فهمیدن غش کرد رو و آروم لیس میزدگردنمو ولی از اقبال خوب من من هنوز ارضا نشده بودم و کیرم شقه شق تو کوس خیس اعظم بود گفتم حال اومدی گفت مردم رضا میمیرم برات آروم کیرمو درآوردم گفتم پاشو بریم کارت دارم رفتیم رو تخت یه تشک آبی داریم ک بابام از روسیه آورده بود باب سکس بود انگار تو آب با طرفی انداختمش رو تخت گفت وای چه با حال گفتم با حالش الان شروع میشه گفت جووون تو بکن فقط یه تف سنگین کردم لای پستوناش و کیرمو گذاشتم وسطش گفتم همه ی بدنت یه طرف این سینه های خوشگلت یه طرف آروم آروم لاپستونی زدم نگاهش جدا نمیشد ازم گفت دوست داری گفتم خیلی خودش کرد تو دهنش گفت خیسش کردم بزن برام رضا بازم میخوام رفتم پایین پاهاشو زدم بالا یه تار مو به این بدن نبود کوسش انگار کوس یه دختر بیست و چهار پنج ساله قشنگ و کلوچه ای کیرمو دو سه تا زدم رو کوس و آروم کردم تو دیدم یه کم خشکه کلی لیس زدم براش اسممو بلند صدا میزد و آه آه آه گفت بکن رضا الان دوباره میشما پاشو باز کرد بی معطلی تا دسته کردم توش گفت واییییی رضا مردم شروع کردم تلمبه اول آروم بعد دیدم ک داره زیر کیرم تلف میشه چشاشو قفل میکرد تو چشام و سینه هاشو جفت میکرد میدونست چجوری دیوونه ترم کنه داشت آبم میومد کشیدم بیرون که نیاد یه کم رفتم باز لباشو خوردم و سینه هاشو دستشو گرفتم بلندش کردم هولش دادم طرف آینه قدی و از پشت کردم تو کوسش نگاهش میکردم تو آینه با چشمای خمار نگام میکرد دیوونه اون پستونای بینظیرش بودم تندش کردم سینه هاشو چنگ میزدم سرشو برگردوند زیونشو آورد بیرون لبامون قفل شد به هم و زبون بازی میکردیم موهاشو گرفتم و انقدر تند زدم که باز ارضا شد کیرمو کشیدم بیرون گفتم بشین آبمو تمومشو ریختم رو سینه های قشنگش آه بلندی کشیدم خندید و خودش پخشش کرد رو تموم پستونش ول شدم رو تخت اومد روم و ایندفعه آروم و عشقی لب میخوردیم بی نظیرترین سکس زندگیم بود و خواهد بود و رو دستشم نمیاد هر چند الان سه چهار ماهه تو رابطه ایم و انواع اقسام سکسا رو کردیم اما سکس اول و دیدن اون حجم پستونای سایز نود عشقم برای اولین بار بهترین بود اون روز تو استخر هم سکس کردیم تو حمام هم سکس کردیم و به هیچ وجه ازش سیر نمیشم.در ضمن شوهر کسکشش هم معتاد بود هم مچشو با زن برادر اعظم گرفته بودن که فقط درد آبروشون لو نداده بود و از اون وقت هیچی بینشون نبوده با شوهرش کاملا واقعی بود سعی کردم با جزییات بگم که خوشتون بیاد ببخشید طولانی شد😉نوشته: رضا
75