از سری داستانهای فاحشگی تا هرزگی

...قسمت قبلسلام دوستای گلم،خواستم قبل از اینکه قسمت سوم داستان رو براتون بنویسم از غلط های املایی و اشتباهات نگارشی عذرخواهی کنم،خوب من کارم نویسندگی نیست،بخاطر عمل جراحی که انجام دادم دو ماهی خونه نشین شدم،این فرصت رو پیدا کردم تا این داستان رو براتون بازگو کنم.من تک تک کامنت ها رو میخونم و ازشون استفاده می کنم،عرض کنم نوشتن داستان صرفا سکسی و سرگرم کننده کار سختی نیست،به نظر من باید هر نوشته ای یه نتیجه گیری داشته باشه و ذهن خواننده رو به چالش بکشه.عزیزای دلم متاسفانه یا خوشبختانه،خوب یا بد،عیار داستان رو تو تین سایت با لایک های آخر داستان اندازه میگیرن و تنها دلخوشی من همین لایک هایی که شما برام میازارین،پس ممنن میشم اگه از داستانم لذت بردین آخرش 👍لمس کنیدجبرجغرافیای❤قسمت سومآفتاب تازه غروب کرده بود،تابلوی کنار جاده نشون میداد تا شهرمون ۲۰ کیلومتر بیشتر فاصله نداریم،نم نم بارون میزد رو شیشه ماشین،رها پشت رول، با آهنگ شادی که پلی کرده بود شونه هاشو تکون میداد و همخونی میکرد،چند روز گردش و تفریح تو جزیره حسابی بهش ساخته بود،تازه سکس با افشین هم حسابی سر حالش کرده بود.ذوق و شوق اینو داشت که زودتر برسه خونه مادرش سوغاتی های دخترشو بده،منم با خوشیش خوش بودم،رها امروز واقعا رها بود،یجوری میخندید انگار هیچ غمی نداره…داشتم با دقت به فضای داخل ماشین نگاه می کردم،چقدر ساده بود،چقدر با بنزی که رضا سوارم کرد فرق داشت،یعنی یه روز میشه منم همچین ماشینی داشته باشم؟فقط ماشین نه،دلم یه زندگی لاکچری می خواد،مگه چند بار قراره زندگی کنم؟من از دخترایی که لباس های گرون قیمت می پوشن و کلی طلا و جواهر دارن چی کم دارم؟نه!!!من نمی خوام مثل خواهر و مادرم باشم که نصف زندگیشون تو آشپزخونه گذشتهمیگن شیرین ترین قسمت بچه دار شدن اونجایی که بچه هاتون به آرزوهایی که شما نرسیدین میرسن.ولی من باید خودم به خواسته هام برسم.دلم‌میخواد به چیزهایی که دوست دارم برسم نه اینکه مجبور باشم داشته هامو دوست داشته باشم.ولی میشه با تن فروشی به اینجاها رسید؟؟راه های دیگه ای هم هست؟یا اصلا ارزششو داره بخاطر پول اجازه بدم هر مرد و نامردی تنم رو لمس کنه؟؟؟؟چی کار کنم؟؟؟نمیدونمیه هفته ای میشد که برگشته بودیم به روال زندگی عادیمون،ورزش،بعدش سالن،خونه،کیر مصنوعی…نه من ،نه رها تو فاز لز نبودیم،شایدم منتظر بودیم اون یکی پیشنهاد بده،نزدیک های اربعین بود و مشتری هامون خیلی کم شده بودن ساعت ۵ اینا بود آرایشگاه رو بستیم،اومدیم سمت ماشین،که دیدم گلگیر سمت چپ رو یه بی انصاف داغون کرده رفته،اعصابم داغون شد،زنگ زدم به شوهرخواهرم ،اونم گفت ماشینو بیار خونه ما،فردا ببرم صافکاری.تو مسیر خونه ی خواهرم،یه تابلو دیدم که نوشته بود صافکاری مرتضی.به خودم گفتم واسه چی بدم علی آقا بیاره،خودم میدن همینجا درستش می کنن،بالاخره باید یاد بگیرم همه کارامو خودم تنهایی انجام بدم.ماشینو کنار خیابون پارک کردم،رفتم داخل،یه پسر سبزه قدبلند با موهای خرمایی نشسته بود رو صندلی و سیگار میکشید،منو که دید سیگارو انداخت زمین،چند ثانیه زوم کرد رو من،شناختمش،اونم منو شناخت،مرتضی بچه محل ما بود،یه چند سالی از من بزرگتر بود،پسر آروم و سر به زیری به نظر میرسید،از اینکه منو اونجا دیده بود یکم هول شده بود-سلام خوب هستین خوش اومدین.حاج آقا خوبن؟+سلام.ممنون.نمیدونستم اینجا مال شماس-قابل شما رو نداره،بفرمایین در خدمتم+یه نفر زده به ماشینم در رفته ،گلگیرش له شده-عجب…میتونین ماشینو بیارین تو گاراژ؟؟+باشه حتماماشینو که دید اومد یه نگاه به گلگیرش کرد-زهرا خانوم چیز خاصی نیس،سعی می کنم تا فردا ظهر تموم کنم،اگه خواستین میدم تو همین کاراژ رنگ بزنن،کارشون خوبه+باشه اگه صلاح میدونین همین کارو کنیم.فقط کی تموم میشه؟-عرض کردم تا ظهر کارم تمومه ولی نمیدونم نقاش سرش شلوغ باشه یا نه.البته خوب شما فرق می کنین،میگم همین فردا ظهر شروع کنه روش کار کنه،شماره حاج آقا رو دارم،تموم که شد بهشون خبر میدم+نه لطفا به خودم زنگ بزنین.شماره تون رو بدین میس کال بزنم شماره ام بیوفته.از رو یه میز کهنه و کثیف یه کارت ویزیت برداشت و داد بهم از رو همون بهش تک زنگ زدم.مرتضی پسر خوبی بود،فکر کنم دو سال پیش بود که وقتی داشتم با دوستم از مدرسه برمیگشتم دو تا پسر افتاده بودن دنبالم،مرتضی دید و هر دوتاشونو حسابی کتک زد.کاش یه برادر اینجوری داشتم،اون موقع بابا نمیتونست اینجوری بهم زور بگه،چه میدونم شاید اونم میشد یکی مثل داداش رها!!!خیلی گشنم بود، یه همبرگر خریدم و همونجا خوردم،رسیدم خونه ،یه ذره کلافه بودم،همه لباسامو درآوردم رفتم رو تخت دیلدو رو برداشتم و خودمو ارضا کردم و بعد رو تخت دراز کشیدم،چشام داشت گرم میشد که یه شماره ناشناس زنگ زد-بله؟؟+سلاام .خوبی سارا خانم؟شماره رو آقا رضا داد و کلی تعریفتو کرد،این پنجشنبه شبو وقت داری بیای؟از طرز حرف زدنش خیلی بدم اومد.خواستم فحش بدم،ولی زبونم بند اومد:اشتباه گرفتی آقاقطع کردم،یه بار دیگه زنگ زد جوابشو ندادم.شاید اگه یجور دیگه حرف میزد اینقدر اعصابم بهم نمیریخت،خواستم برم پیش رها،دوباره گوشیم زنگ خورد،این شماره یکم برام آشنا بود+بله؟-سلاااام سارا خانم.خوبی عزیزم+رضا تویی؟مرسی.شما خوبی-فدات شم.می خواستم زودتر بهت زنگ بزنم ولی خوب گرفتاری دیگه…-تو شماره منو به این دوستت دادی؟+اره گفت پیچوندیش،سارا این پسر خوبیه،نگران نباش،بهش خوب برسی هواتو داره،راستی یه روز قبلشم میتونی بیای پیش خودم؟-نمیدونم،بهت خبر میدم.خدافظچرا من اینجوری شدم،دارم چی کار می کنم؟شاید این کارم راه برگشتی نداشته باشه.ولی با پول اجاره دو تا مغازه می خوام به کجا برسم؟تازه خودم کرایه آپارتمان میدمتو این گرونی هزینه زندگی اونقدر زیاد شده که چیزی واسه پس انداز نمی مونه،از آرایشگری هم که فعلا چیزی درنمیاد،تا خودم کامل یاد بگیرم و سالن بزنم خیلی طول میکشه،اونم خودش کلی هزینه داره،یه سالن باید کرایه کنم،کلی وسایل بخرم،پول اینارو هم که ندارم،دیگه مغزم داره سوت میکشه،قرار نیس که همیشه جنده باشم،خوب یه مدت میرم از این کارا می کنم،یه مقدار که پول دستم اومد،یه سالن میزنم،شاید اصلا با رها شریک شدم…-بله؟؟؟+سلام خوبی رضا جان؟-سلااااام فدات سارا جان.چه خبر؟+چهارشنبه رو اوکی ام.برام لوکیشن بفرست-سارا قربونت برم،قبلش که زنگ زدم یجوری گفتی،فکر کردم نمیای،به یکی دیگه زنگ زدم.اممممم.باشه برات لوکیشن میفرستم بیا،فقط مشکلی نداری یه خانم دیگه هم باشه؟اصلا بزار ببینم اونم اوکی باشه شاید یه تریسامم زدیم+نه چه اشکالی؟من سعی می کنم عصر خودمو برسونم.راستی بی زحمت میشه به اون دوستتم بگی که پنجشنبه میام؟-قربونت برم که خجالتی هم هستی.چشم الان بهش زنگ میزنم میگم…اون شب تا صبح اصلا خوابم نگرفت ذهنم خیلی درگیر بود،تو سالنم گیج میزدم همش ساعتو نگاه میکردم که ۵اینا بشه پاشیم بریم امروز همش ۳تا مشتری داشتیم،رفتم یه چایی واسه خودم ریختم که مرتضی زنگ زد-سلام خوب هستین؟بدموقع مزاحم نشدم؟؟+نه مراحمین.با زحمت های ما-خواهش می کنم.خواستم بگم صافکاریشو تموم کردم،الان دارن رنگشو میزنن،فردا هر موقع خواستین تشریف بیارین+باشه طرف های ظهر میام.دستتون درد نکنه خدافظ×چه لفظ قلم حرف میزدین کی بود این؟-همون پسره صافکار که گفتم.خوب اون اونجوری مودب حرف میزنه،منم مثل خودش جوابشو میدم.این بنده بخدا دانشگاه رفت و درس خوند ولی خوب باباش اخوند نبود که بره استخدام شه رفت دنبال کار صافکاری×درس خونده یا نخونده جای خود،این سبکش اینجوریه که مودبانه مخ بزنه.حاضرم سر یه شام حسابی شرط ببندم این پسره شنیده طلاق گرفتی میخواد بهت پیشنهاد بده اولش میگه بیا باهم حرف بزنیم،بعد چند روزم میگه با ننه بابام قهرم یه چند شبی بیام خونه ات،اگه اینا رو نگه من اسممو عوض می کنم+چه بدونم،از مردا هر چی بگم برمیاد-راستی فرا چهارشنبه اس؟×اره+اگه مشتری نباشه من زودتر برم،میخوام برم پیش رضا تا جمعه پیشش میمونم×رضا نه،رضا جوووووون.ای شیطوووون+برو بابا ولم کن×خوش بگذره،فقط مواظب خودت باشروز چهارشنبه شد،ناهارو تو سالن خوردم و رفتم سمت کاراژ ،ماشینمو دیدم خوب تعمیر شده بود، مرتضی درست همون جایی که بار اول دیدمش وایستاده بود و بازم سیگار میکشید-سلام دستتون درد نکنه مثل روز اولش شده،خیلی زحمت شد+سلام خواهش می کنم وظیفه بودعجله داشتم کارت بانکی رو دادم بهش-قابل شما رو نداره+مرسیکارتو کشید،از قیافه اش معلوم بود میخواست یه چیزی بگه ولی روش نمیشد ازش خداحافظی کردم و داشتم میرفتم سمت ماشینم که صدام زد-زهرا خانم ببخشید+بله-جسارت نباشه،من قضییه طلاق شما و پسر حاجی رو شنیدم،خیلی ناراحت شدم+ناراحتی نداره،دیگه کاری که نباید میشد،شد-بله درسته،تو رو خدا اگه کاری داشتین رو من حساب کنین+ممنون .شما لطف دارین.خداحافظای تو روحت رها،راس میگی هر کی میبینه یه زن تنهاس زود براش تیز می کنه.فرق اینو رفیق رضا اینجا بود که این با هزارتا صغری کبری حرفشو میزنه،رفیق رضا رک و پوست کنده میگه،هر دوتاشونم می خوان منو بکنن.رفتم خونه دوش گرفتم و حسابی آرایش کردم،یه شلوار جین تنگ ساق کوتاه با یه مانتو جلو باز صورتی روشن پوشیدم و کفش اسپورت پام کردم رفتم ساعت ۸ اینا بود که رسیدم شهرک غرب،ایران زمین. محو ساختمان ها وخونه های شیک اونجا شدم.خدا عدالتت کجا رفته؟ما هم خونه داریم اینا هم خونه دارن.رسیدم به لوکیشنی که بهم داده بود،زنگ زدم به رضا،در پارکینگو باز کرد.یه خونه ویلایی چند طبقه بود که رضا طبقه آخرش زندگی میکرد،تو حیاطشون یه استخر و چند تا درخت قشنگ بود،رضا دم در بغلم کرد و یه لب محکم ازم گرفت،رفتیم تو،عجب آپارتمانی خیلی مدرن و امروزی بود-اینجا رو راحت پیدا کردی+اره ،راحت اومدم،خونه قشنگی داریمانتو رو درآوردم،رفتم رو مبل راحتی نشستم-برات آبمیوه بیارم؟یاقهوه یا چایی؟+همون آبمیوه خوبه-راستی اهل مشروب هستی؟یه شراب درجه یک دارموسط همین صحبتا یه خانم جوون از اتاق روبه رویی اومد سمت من و یه لبخند زد و سلام کرد و باهام دست دادهمچین دختری رو فقط تو پیج های اینستگرام دیده بودم،یه لباس سرهمی چسبان طرحی شطرنجی پوشیده بود،قد متوسطی داشت،پاهای لاغری داشت ولی کون خیلی گنده وبرجسته اش مخصوصا تو اون لباس بدجور به چشم میومد،رو مچ پاش یه گل رز تتو زده بود،موهای پرکلاغی رنگ و بلندش رو دم اسبی بسته بود،لب های پروتز کرده و بینی عملی و مژه های مصنوعی بلندش ،خیلی جذابش کرده بود-النازم+خوشبختم سارا-از اونی که رضا میگفت خوشگلتری+مرسی عزیزمخیلی گرم و صمیمی بود،ازش خشم اومدرضا با آبمیوه اومد و به جمعمون اضافه شد×چه زود باهم صمیمی شدین-خوب ما اینیم×سارا جان چرا لباساتو عوض نمی کنی+اخ لباسام تو ماشینه الان میرم‌ میارماز این ست های سرهمی تو کیش زیاد بود،کاش یکی میخریدم،تو کیش به خودم گفتم،اخه اینو بخرم کجا می خوام بپوشم؟لباسامو از ماشین برداشتم و رفتم تو یکی از اتاق ها عوض کردم،یه شلوارک جین با یه تاپ صورتی پوشیدمرفتیم دور هم نشستیم و یکم صحبت کردیم،البته بیشتر رضا از خودش گفت که طلاق گرفته و یه پسر ۱۰ ساله داره که با مادرش تو آلمان زندگی می کنن و فقط سالی یکی دو بار میبینه×سارا، منو الناز قبل اینکه برسی،یه راند باهم رفتیم،نظرت چیه الان یه راندم باهم بریم بعد شامم سکس گروپ مشتی بزنیمسرمو تکون دادم که موافقمیهو اومد سمتم و منو بلند کرد و انداخت رو شونش از این کارش خنده ام گرفت.برگشت سمت الناز:راستی شام سفارش دادم،اگه آوردن تحویل بگیررفتیم تو اتاق خوابش، تختخوابش خیلی بزرگ بود،سه نفر راحت میتونستن توش بخوابنسریع لختم کرد و شروع کرد کوسمو خوردن،خیلی زود خیس شدم و صدای اه و نالم بلند شد،بعد شلوارشو دراوردم،شروع کردم به ساک زدن،دارکوبی محکم براش ساک میزدم ،کیرش تو دهنم مثل سنگ سفت شد تخماشم لیس زدم،منو برداشت و مدل داگی گذاشت رو تخت،یهو کیرشو تا ته کرد تو کوسم و تلمبه زد،امروز از سکس قبلیمون تو کیش وحشی تر بود،اولش دردم گرفت ولی زود عادت کردم،سرعتشو زیادتر کرد،محکم میزد رو باسنم،دردم گرفته بود ولی خوشم میومد،منو برگردوند رو من دراز کشید،خیلی محکم تلمبه میزد،اگه یکی دو دقیقه هم ادامه میداد ارضا میشدم،ولی نفس هاش به شماره افتاد و با صدای بلند آبش اومد و همه شو ریخت تو کوسم,برام عجیب بود اون دفعه کمرش سفت تر بود،تازه الان قبل من یه سکس دیگه داشت،چرا اینقدر زود آبش اومد؟؟؟لباسامو پوشیدیم و از اتاق اومدیم بیرون،شامو آورده بودن و الناز داشت رو میز آماده میکرد،منم رفتم کمکششام‌مفصلی بود،موقع شام الناز از شوهر معتادش گفت که کتکش میزد و به زور ازش طلاق گرفته،منم داستانمو با سانسور کردن کون دادن حمزه تعریف کردم،مادر قهبه یه کاری کرده آدم بعد طلاقشم خجالت میکشه تعریف کنهبعد شام رضا یه قوطی انرژی زا بزرگ با یه قرص ویاگرا خورد،به ما هم انرژی زا داد گفت بخورین انرژیتون نیوفته،خیلی کار داریم،الناز گفت بریم گل بکشیم و شروع کنیم،ولی من تا حالا یه نخ سیگارم نکشیدم،گفتم من نمیکشم، اونا هم اصراری نکردن،بعد گل زدنشون رضا برامون شراب آورد و به سلامتی هم خوردیمرفتیم اتاق خواب،رضا رفت وسط تخت نشست گفت شروع کنینالناز اومد و دستشو کشید رو صورتم بعد ازم لب گرفت،منم همراهیش کردم،تاپمو درآوردم،نوک سینه هامو لیس زد،بعد سرهمشو درآورد؟یه تتو به شکل نوشته رو پای چپش داشت و یه پروانه بزرگ رو کمرش تتو زده بود،سینه هاشو دوست داشتم،زیاد بزرگ نبود و نوکش قهوه ای بود،منم شلوارک و شورتمو درآوردم،رو لبه تخت نشست و پاهاشو باز کرد که کسشو بخورم،کسش هم لیزر شده بود و هم عمل کرده بود،تو نگاه اول فقط یه خط دیده میشد،براش خوردم،یه نگاه به رضا کردم،داشت مارو نگاه میکرد وکیرشو داشت میمالید،الناز پاشد رفت سمت رضا، کیرشو گذاشت تو دهنش،رضا یه نفس عمیق کشید،با چشای خمارش نگام کرد و اشاره کرد برم پیشش،رفتم و یه دست رو موهاش کشیدم و از هم لب گرفتیم،رضا آروم گفت برام ساک بزن،اومدم پایین و با الناز دو تایی کیرشو لیس میزدیم،من سرشو گذاشتم دهنم و الناز تخماشو لیس میزد،بعد تا اونجا که میشد کیرشو کردم تو دهنم،یه اووق زدم وکیرشو در آوردم بیرون،چشمم به الناز خورد که حریصانه تخم های رضا رو مک میزد،بعد رفت پاهای رضا رو یکم باز کرد و رفت زیر تخماشو لیس زد و بعدش سوراخ کونشو لیس میزد،زیاد از این حرکتش خوشم نیومد،ولی حشری تر از اونی بودم که بخواد حالم بد شه،رضا دوباره ازم لب گرفت و رو تخت خوابوند،کیرشو کرد تو کوسم و شروع کرد به تلمبه زدن،من جیغ زدم،الناز اومد لبامو بوسید و سینه هامو خورد،رضا با یه ریتم ثابت تلمبه میزد که باعث شد تو یکی دو دقیقه ارضا شم،رضا به تقه زدنش ادامه میداد،الناز فهمید ارضا شدم،اومد کنارم قنبل کرد و با کس و کونش ور میرفت،رضا این صحنه رو که دید،منو ول کرد و رفت رو الناز،تا ته کرد تو کوسش،الناز با عشوه اه و اوه میکرد،معلوم بود داره ادا درمیاره،الناز صورتش رو گذاشته بود رو زمین،و باسنش رو تا اونجا که میشد داد بود بالا،رضا دستاشو گذاشته بود رو کمرش و برا خودش تکیه گاه کرده بود،،معلوم بود برا الناز تحمل کردن وزن رضا سخته،تازه با هر بار تلمبه زدن دردش بیشتر میشد ولی اعتراضی نمی کرد،یه نگاه به من کرد:چرا داری نگاه می کنی،برو تخماشو بخور.فکر کردم می خواد با این کار رضا زودتر آبش بیاد،رفتم پشت رضا برعکس خوابیدم و سرمو بردم لای پاهاش،زبونمو دراز کردم سمت خایه هاش،با هر تلمبه ای که میزد،تخماش میخورد به زبونم،کون عرق کردش رو صورتم بود،ولی خوب تحمل میکردم،الناز داشت جیغ میزد،بلند داد زد:آبتو می خواااام،میخوام بخورم،زود باااااششش اااایییییرضا کیرشو کشید بیرون و رو تخت وایستاد و با دستش تند تند جق میزد.!!!الناز عجب جنده ای بود، اومد جلوش زانو زد و دهنشو باز کرد و زبونشو تا اونجا که میشد کشید بیرون،من تو فیلم های پورن از این صحنه ها زیاد دیده بودم،منم اومدم کنار الناز نشستم ولی دوس نداشتم آبشو بخورم،دهنمو باز نکردم؟به رضا نگاه کردم،تو اون لحظه صورتش قرمز شده بود،ازش میترسیدم،یه اه خیلی بلندی کشید،بعد آبشو ریخت رو سر و صورت ما،الناز کیرشو کرد تو دهنش و آبشو قورت داد،اومد صورت منم لیس زد،بوی آب کیر خیلی اذیتم میکرد،تو گوشه اتاق یه حموم شیشه ای بود،سریع رفتم اونجا صورتمو بشورم،الناز حوله آورد و کمکم کرد موهامو خشک کنم،بعد گفت بیا باهم دوش بگیریم.از حموم که دراومدیم رضا از مون تشکر کرد و بخاطر اینکه خشن شده بود عذرخواهی کرد،ما رفتیم تو یه اتاق دیگه لباس بپوشیم.الناز یه شلوارک و تاپ پوشید،منم یه ست بلوز شلوار راحتی صورتی آورده بودم،اونا رو تنم کردمالناز یه سیگار روشن کرد.-تازه افتادی تو این کار+راستش اره-من جای تو باشم تا دیر نشده بیخیال این کار میشم،بعد یه مدت دیگه نمیتونی بزاریش کنار.ولی اگه می خوای ادامه بدی با هر کسی سکس نکن و هر جایی نرو+یعنی دقیقا با چجور آدم هایی سکس نکنم؟-ببین همه مثل رضا جنتلمن نیستن ممکنه خیلی اذیتت کنن.حالا بیخیال فردا صبح درموردش حرف میزنیم…رفتیم پیش رضا،مشروب خوردیم و برای اولین بار قلیون کشیدم،تا ساعت ۲اینا شب نشینی کردیم،بعد سه تایی رو یه تخت،بغل رضا خوابیدیمصبح ساعت ۱۰ اینا من و الناز بیدار شدیم،رضا خوابیده بود،رفتیم صبحونه درست کردیم و یه بارم حموم کردیم،به الناز گفتم بلدم ماساژ بدم،کلی ذوق کرد ولباساشو درآورد و رفت رو مبل دراز کشید-سارا؟؟؟اگه تصمیم گرفتی تو این کار بمونی،خودتو ارزون نفروش،میدونی اگه از اول طرف حسابایی که داری آدم حسابی باشه،تا آخرم باهمینجور آدم ها میان سراغت،کاش اول کارم یکی به من این حرفو میزد+خوب من که نمیتونم انتخاب کنم با کی باشم،از کجا بفهمم طرفم لاشی نیست؟یکم مکث کرد-اصلا بیا یه کاری کنیم،من کلی مشتری ثابت مثل رضا دارم،اگه بگم لز میکنیم و گروپ دو نفری میایم با کله قبول می کنن،تازه ماساژم بلدی،این خودش یه آپشن بزرگه،کلی میتونی ازش پول دربیاری،اگه مشتری هم برات فرستادم ازت پورسانت میگیرمهمینجور مونده بودم و داشتم بهش نگاه میکردم که ادامه داد-باید یکم رو لز کردنمون کار کنیم،البته خیلی تیزی،دیشب که داشتم زیر رضا له میشدم،گفتم بری تخماشو بخوری که زود ارضا شه،فهمیدم قضییه رو گرفتی.راستشو بخوای همونجا ازت خوشم اومد+خوب راستش نمیدونم چی بگم،من خونه ام شهرستانه،تا بیام اینجا…-قربون اون چشای سبز و پلنگیت برم،خوب من تنها زندگی می کنم،دوست داشتی بیا پیش من،ازت اجاره هم میگیرم که مدیونم نباشی.حتما هم نباید الان جوابمو بدی،برو خوب فکراتوبکن،هر موقع تصمیم گرفتی به من زنگ بزننزدیک های ظهر یه تریسام دیگه با رضا رفتیم الناز ازم خواست رضا رو هم ماساژ بدم که این کارو براش کردم،اونقدر سر کیف بود که ۲،۵۰۰،۰۰۰ زد به کارتمالناز هم شب یه مشتری دیگه داشت،تا عصر فرصت داشتیم،الناز پیشنهاد داد بریم فرحزاد،از رضا خداحافظی کردیم و لوکیشن باغ دوست رضا رو برام فرستاد یه جایی طرف های کرج بود.تا یجایی با ماشین پشت سر الناز رانندگی دیگه خسته شدم،ماشینو گذاشتیم تو پارکینگ با النترای ماشین الناز رفتیم فرحزاد،ناهارو خوردیم و یکم تو خیابونا چرخیدیم،منو رسوند به ماشینم و خدافظی کردیم.بعد کلی رانندگی بالاخره رسیدم به باغ فرشید،بهش زنگ زدم و در و باز کرد،یه باغ خیلی بزرگ بود که انتهاش یه خونه باغ کوچک بود که یه پرادو جلوش پارک شده بودفرشید یه مرد تقریبا ۴۰ ساله بود،برعکس رضا موهاش ریخته بود،یه ریش پورفسوری هم گذاشته بود که بهش نمیومد،البته هیکل ورزشکاری داشت و معلوم بود به بدنش خوب میرسه رفتم باهاش دست دادم و رفتیم تو خونه باغ-پس دیشب خونه رضا بودی؟خوش گذشت؟+اره خوش گذشت.شما باهاش همکاری؟یجوری که انگار بهش برخورده جواب داد-نه دوستیمکلا آدم نچسبی بود.معلوم بود تو ارتباط با جنس مخالفش مشکل داره،اصلا ازش فاز نگرفتم-پولو الان بزنم به حسابت یا فردا دم رفتن؟+فرقی نمی کنه هرجور راحتی-شماره کارت بده همین الان بزنم.خودم میدونما ولی با رضا چقدر چند طی کردین؟+همون دو تومن-ماشالله…باااشهکارتمو دادم دستش یجوری که انگار ناراضی بود،پولو واریز کرد به حسابم-لباساتو بکن شروع کنیمنشست رو مبل و من دونه دونه لباسامو درمی آوردم و اونم از رو شلوار داشت کیرشو میمالید.با چشاش داشت منو میخورد،به قول الناز باید به این نگاها عادت کنمپشم های رو سینه و پاهاش یجورایی نظریه داروین رو داشت اثبات میکرد،البته موی سینه مردا همیشه تحریکم میکرد ولی نه دیگه در این حدشورتشو درآورد و کیر کلفت و شق کردشو به طرفم نشونه گرفت.اومد سمت من وایستاد کیرشو گذاشت جلو دهنم ،گفت بخورش،ذاتا اگه نمیگفتم هم،قرار بود براش ساک بزنم…براش ساک زدم و شروع کرد به اخ و اوخ،بعد سرمو فشار داد به طرف کیرش،داشتم خفه میشدم،چند ثانیه اونجوری نگه داشت،با دستم پاهاشو فشار دادم که کیرشو دربیاره،در آورد شروع کرد تو دهنم تلمبه زدن،پشیمون شده بوم از اینکه اومده بودم اینجابعد منو خوابوند رو مبل،نشست رو سینه ام،گفتم‌پاشو نفسم درنمیاد،خودشو یکم کشید بالا،بازم کیرشو گذاشت تو دهنم-تو رو خدا پاشو خفه شدم+خفه شو جندهتا ته کیرشو کرد تو حلقم،آب از چشام میریخت و با آب دهنم قاطی میشد،بعد اومد بالاتر و تخماشوی پشمالوشو میمالید رو لباماخه کسکش اینجوری با زور نمیکردی تو دهنم خودم بهتر برات میخوردمخلاصه رضایت داد و کیر و خایه رو از لب و لوچه من کشید بیرون.خوابید رو من و بدون مقدمه کیرشو تا آخر کرد تو کوسم،خیلی درد گرفتم،یجوری که انگار رحمم آتش گرفتهر چقدر میتونستم داد زدم،انگاری با زجر کشیدن و داد و فریادم این بیشتر حشری میشد،محکم تلمبه میزد،-درش بیار نمی خوام+خفه-بخدا دردم گرفت ولم کن+گه خوردی لاشی.خفه شو.حالا کونتو که گاییدم میفهمی درد چیه-نه تو رو خدااامنو برگردوند،هیچ فایده ای نداشت جلوش مقاوت کنم خیلی قوی تر از من بود.کیرشو گذاشت دم سوراخ کونم، با وزن بدنش فشار داد،چشام سیاهی رفت،اونقد درد داشت که حتی نتونستم جیغ بزنم.نفسم در نمیومد و فرشید بی رحمانه تا ته کیرشو تو کونم جاکرده بودخوشبختانه زود آبش اومد و یکم رو من دراز کشید بعد پاشد رفت دستشوییتو اون فاصله زنگ زدم به رضا بگم این وحشی کیه منو فرستادی پیشش بیا نجاتم بده که که گوشیش خاموش بود،همین که از دستشویی اومد بیرون من رفتم دستشویی خودمو تمیز کردم،خط چشمی که زده بودم با اشکام ریخته بود رو صورتمو کلا صورتم سیاه شده بود،رفته از تو ماشینش دو تا ساندویج آورد یکیشو داد به من،نخوردم،اصلا به تخمشم نبود،خودش یکیشو خورد رفت با گوشیش ور رفت-آقا فرشید میشه پولتو برگردونم الان پاشم برم.من پشیمون شدماومد سمت من،دست و پام میلرزید،یه سیلی محکم زد تو گوشم+مادر جنده تا خود صبح مثل سگ میکنمت.کیرم تو قبر پدر کسکشتمی خواستم جلوش وایستم و نزارم بکنه،ولی مگه میشد،فقط گریه میکردم،رسما داشت بهم تجاوز میکرد…اون شب بعد اینکه مست کرد یه بارم همین مدلی بزور باهام سکس کرد،بعد رو همون مبل خوابیددلم می خواست یه چیزی بکوبم رو سرش و همونجا بکشمش،ولی شهامتشو نداشتم،از درد نفهمیدم کی خوابم برد…ساعت ۱۲ ظهر اینا بود با صدای آواز خوندن فرشید بیدار شدم،داشت املت درست میکرد واسه خودش میخوند+به سلام خانوم خوشگله بالاخره بیدار شدیجوابشو ندادم و رفتم لباسامو پوشیدم+کجا خانوم دکتر؟؟-می خوام برم دیرم شدهصبحونه الان آماده میشه،بخور ،بعد برو-نه میل ندارم+راستی اسمت چی بود؟-سارا+سارا خانوم از من دلخور نباش،من مدلم اینجوریه،دختر میبینم عقلم از سرم میپره،بخدا اینجوری میبینمت ناراحت میشم-باشه.میشه بری در باغو باز کنی من برم؟+باشه فقط بگو که حلالم کردی-آره حلال .تو رو خدا باز کن برمتا درو باز کرد گاز ماشینو گرفتم و رفتم و پشت سرمم نگاه نکردم.رسیدم به یه پمپ بنزین،خیلی گشنه بودم،یه بیسکویت و آبمیوه خوردم بنزین زدم و یکسره تا خونه ی خودم رانندگی کردم تموم راهو از اول تا آخر گریه کردم،یادم نمیاد که تا حالا اینجوری دلم گرفته باشه.رسیدم خونه،شارژ گوشی تموم شده بود خاموش شده بود،زدم به شارژ و گوشی رو روشن کردم.دو تا اس اومده بود.یکیش واریز حساب بوددومیش از طرف فرشید بود.سلام سارا خانوم.باور کنین خیلی ناراحتم ۳۰۰ تومن هم زدم به حسابتون ازم راضی باشینداشتم دیونه میشدم هم اعصابم آتشی بود هم بدنم درد میکرد. لباسامو درآوردم دو تا مسکن قوی خوردم و خوابیدمساعت ۱۰ صبح بود از خواب بیدار شدم،سوراخ کونم بدجور داشت میسوخت ،تدمو نگاه کردم خط چشم و ریملم پخش شده بود رو صورتم،چند جای دست و پام کبود شده بود و جای دست های فرشید رو باسنم هنوز مونده بودداشتم صورتمو پاک میکردم که گوشیم زنگ خورد،شماره ناشناس بود-بله+سلام سارا جان.خوبی دخترم؟-سلام ممنون.ببخشید نشناختمتون-من همسایه قدیمتونم،بچه بودی میگفتی خاله فاطمه،مادر مرتضی،واسه امر خیر زنگ زدم.ادامه...نوشته: جبر جغرافیایی

172