دوست دختر کرمانشاهی با مرام

سلام خوبید همه گی؟داستان قبلیم که واقعا همش راست بودو یکم بی حاشیه نوشتم کلی بهم فوحش دادید. به هر حال من طلاق گرفتم و موندم توی کارام.من بعد از جداییم خیلی افسرده شدم بخصوص وقتی دیدم شوهرم با اون دختره چقدر خوبه، یه مرد باهوش، نخبه، که الآن دیگه کلی هم سرمایه دار شده و از دختره هیچی کم نمیذاره، من مونده بودم بی پول د از دست دادن همه اون آرزو هایی که شوهرم برای من احمق میخواست و خودم لگد زده بودم به بختم و به بهانه خیانت طلاق گرفتم ازش و واقعا پشیمون بودم، اونم دیگه حتی اسمی از من نمیاورد.من توی همین افسردگیم بودم که یه دوستی پیدا کردم توی باشگاه که لباس زیر اینا میفروخت، کم کم به جمع دوستاش راه پیدا کردم و اونجا یه پسره بود که اونم طلاق گرفته بود و یه بچه داشت. وضعش هم نسبتا خوب بود، من بخاطر حال و روزم واقعا درآمدی نداشتم و نمیدونستم باید چیکار کنم، مهسا دوستم بهم گفت با این آقا رل بزن، منم بخاطر پول ازش درخواست کمک کردم و اونم یه دوسالی بود واقعا با کسی نبود اینجور که من فهمسدم و خودش بچشو بزرگ میکرد، گفت یه ماموریت داره میایی بریم کرمانشاه، منم که بیکار بودم باهاش رفتم، خیلی با صفا بود، توی ماشین رفتیم شب راه افتادیم و تا برسیم به اطراف کرمانشاه نزدیکای ظهر شد، رفتیم یه خونه گرفتیم و تا اونجا حرفی از سکس و این چیزا نبود، پسره هم توی ذهنش نمیخواست با من کاری کنه انگار، توی خونه رسیدیم اول من رفتم حمام، حسین گفت پسرمو هم با خودت حموم میکنی، بچش سه سالش بود. گفتم آره، درو باز کردم و بچشو فرستاد تو، بعد از تموم شدن حموم یادم اومد حوله نیاوردم توی حمام، صداش زدم حسین آقا لطفا چمدون منو میدی حمام، اورد دم حموم چون خونه خیلی کوچیکی بود، یه سویت قدیمی، از شهرهای اطراف کرمانشاه به سمت اورامانتات بود، اسمش یادم نیست. چمدونو نمیشد ببرم داخل خودمم که نمیتونستم برم بیرون، اصلا اتاق خواب نداشت. گفتم حسین آقا لطفا حولمو بده از توی ساک، البته با کلی خجالت. اونم قبول کرد، درساکم باز میشد سوتین و شورت و لباس زیرام رو بودند، البته ندیدم چیکار کرد ولی حولم زیر بود که یکم طول کشید بهم داد و خودمو خشک کردم و با پسرش اومدیم بیرون. انقدر خسته بودیم که من و پسرش خوابمون برد، خودشم یه دوش گرفت و اومده بود کنارمون خوابید. من با لباس راحتی توی خواب فهمیدم یه دستی افتاده رو بدنم، ظهر بود ولی خونه تاریک بود، کم کم بغلم کرد و منم توی خواب و بیداری بودم، اولش متوجه نشدم ولی یهو دیدم دستش رفت زیر پیرهنم، وای که چه گرمایی داشت برام دستش، دستش یکم زبر بود، از پشت چسبیده بود بهم و آروم آروم دستش اومد سمت شکمم، کیرش راست شده بود و گذاشته بود لای کونم، منم خودمو همچنان به خواب زده بودم. کم کم دستش اومد بالا و رسید به سوتین مازکی که پوشیده بودم و ممه منو گرفت آروم توی دستش و آروم آروم داشت ماساژش میداد تا رسید به نوکش و و با انگشتش بازیش میداد. یه تکونی بخودم دادم، اصلا مکس نکرد، دستشو آورد خیلی آروم پایین و از شلوارم کرد تو و بعد از زیر شرت مستقیم رفت سمت کوصم که حسابی خیس بود، منم خیلی وقت بود سکس نداشتم. با آب کوصم چوچولمو خیس کرد و یکم مالیدد، بعدش شورت و شلوارمو یکم کشید پایین، منم همچنان انگار خواب باشم، ولی نفسام تند شدند و داشتم لذت میبردم، یهو گرمی یه چیزیو لای کوصم حس کردم، بله حسین آقا کیرش که حدود 18 سانتی بودا گذاشتم دم کوصم و یکم با آب کوصم خیسش کرد و آروم آروم فرو کرد تو، وانقدر حرفه ای و رمانتیک بود که دردی حس نکردم با اینکه کیرش خیلی بزرگ بود. وقتی رفت تا ته تو یه آهی کشیدم که دیگه معلوم شد بیدارم، حسین گردنمو از پشت یکم مک زدو و شروع کرد به تلمبه زدن. منم روم نمیشد دیگه برگردم ولی توی اوج بودم، خیلی دلم سکس میخواست،تازه هم پاک شده بودم…دیگه بعد از یکی دو دقیقه خجالتم کم شد و برگشتم و لباشو گاز گرفتم، که یهو یه داد ریزی زد که بچه بیدار شد، یعنی ضدحالی بودا، بچه میخواست بغل باباش بره، باباشم لخت، نمیخواست بزاره بچه ببینه چیکار داره میکنه. یه پتوی نازک رومون بود. بچه یکم اومد بغل باباش و بزور خوابوندش، یکربعی طول کشید، ولی بعدش دیگه من رفتم سمتش و همونجوری که شلوارم نصفه پایین بود نشستم رروی کیرش، اوف تازه الآن فهمیدم چه کیری داره، لباسامو درآورد منم خوابیدم روش و شروع کردیم به سکس، اون به کمر خوابیده بود ومنم روش، حسابی شکم و چوچولمو میمالیدم بهش و کیرش تا ته توی کصم بود خیلی زود ارضا شدم و حسین هم داشت ارضا میشد من تو حال خودم نبودم نذاشتم کیرشو دربیاره و کوصمو پر پر کرد، چقدر زیاد آب داشت، من اگر تو خودم نمیریخت باورم نمیشد این همه آبو از کجاش آورده. دوتایی بیهوش افتادیم، کیرش توی کوصم و روش افتاده بودم که از خستگی زیاد خوابمون برد. با صداهایی از بیرون بیدار شد حسین که کیرش دیگه حسابی کوچیک شده بود و هنوز سرش توی کوصم بود، رویایی بود بخدا.یهو بخودمون اومدیم گفت هستی جان عزیزم قرص داری یا ن؟ گفتم ن و گفت کاراتو بکن میریم بیرون هم یه نهاری بخوریم و هم داروخونه قرص بگیریم، کلی گشتیم یه داروخانه بود که شاید باورتون نشه، ولی قرص اورژانس نداشت. من خیلی نگران نبودم چون میتونستم با دارو بازم جلوشو بگیرم گلی حسین خیلی نگران بود و از چهرش مشخص بود. عصر بود و خیلی سخت یه غذا خوری پیدا شد و رفتیم غذا خوردیم، حسین آشنا داشت کرمانشاه و پسرش با بچه های اونا مشغول شد و به من گفت بیا بریم خارج شهر یه داروخانه‌ پیدا کنیم و برگردیم، گفتم بریم خونه من یکم وسایل بردارم و بریم، قبول کرد و رسیدیم خونه دلو ردم به دریا و پریدم بغلش و لباشو گرفتم و دستمو کردم توی شلوارش و کیرشو گرفتم، گفتم ظهر خسته بودم باید حسابی کصمو سرحال بیاریش، که اونم قبول کرد و یه سکس خیلی خشن روم اجرا کرد. که واقعا درد کل بدنمو گرفته بود بعدش.کرمانشاه خیلی مهمان نوازی کردن و نذاشتند ما خونه را نگه داریم و بردنمون خونه خودشون، ولی دیگه اونجا از سکس خبری نبود چون خیلی شلوغ بود، سه چهار روزی اونجا بودیم همش مهمونی و دور همی بود، واقعا سنگ تموم برامون گذاشتند، ولی نمیشد سکس کنیم و این یکم ضد حال بود، حسین بهشون گفته من خواهر ناتنیشم، واقعا هم چندتا خواهر ناتنی دارهکه حتی ندیده اونا را و همه هم میدونستند.…حسین بجاش کلی بهم کمک مالی کرد و حدود یکسالی باهاش بودم خداییش هم سکسمون خیلی خوب بودو هم خوب کمکم کرد، تا اینکه از سال پیش رفت هلند و هنوزم برنگشته، شاید برگشته و من خبر ندارم، ولی دوران خیلی خوبی باهاش داشتم…نوشته: هستی

114