...قسمت قبلدر رو باز کردم، مریم با فاصله ایستاده بودسلام آقا سعید،شب تون بخیربه به مریم جوون !سلام به روی ماهت خوشگل خانم ، بفرما تو !قیافه اش رفت تو هم وبا چهره ای جدی: آقا سعید من کلی فکر کردم.دیگه به صلاح نیست اینجا بمونید ، لطفا دنبال خونه باشید !یهویی چی شد؟ هفته پیش سفارش میکرد مراقب باشیم ! حالا بدون مقدمه اومده میگه خونه رو خالی کن! قیا فه اش هم نشون میده که کاملا جدیه!انگار خستگی توی تنم خشک شد .اخمام رفت تو هم .گفتم باشه از فردا دنبال خونه میگردم و بدون خداحافظی یا حرف اضافه، در رو بستم . حوصله شام درست کردن هم نداشتم .یک گوجه خُرد کردم و مثلا شام خوردم و خوابیدم .از روز بعد هر روز دو سه ساعت دنبال خونه میگشتم. چند تایی هم پیدا کردم ولی با شرایط من جور نبود .ساعت هفت برگشتم خونه و دراز کشیده بودم استراحتی کنم . صدای افتادن چیزی از توی خونشون بلند شد و در ادامه صدای جیغ وگریه های ستاره بلند شد . اولش اهمیتی ندادم ولی وقتی دیدم فقط صدای ستاره میاد، نگران شدم . رفتم در خونشون .در زدم ولی فقط صدای گریه ستاره میومد . در رو باز کردم و رفتم تو. صداش از توی آشپزخونه میمومد.تنها نشسته بود و خبری از مریم نبود. پاش رو گرفته بود و اشک میریخت! گفت میخواسته قابلمه رو از روی کابینت بیاره ، هاون کنارش بوده افتاده روی پاش .دست که زد م به پاش جیغش بلند شد! احتمالا شکسته .گفتم مامانت کجاست؟گفت رفت سری به مامان بزرگ بزنه !باشه عمو، نترس چیزی نیست الان میریم بیمارستان عکس میگیریم ببینیم چیه ! مانتوت کجاست بیارم ؟ گفت توی کمد رفتم آوردم براش .خودمم رفتم سریع سویچ ومدارک رو برداشتم و بردمش بیمارستان .دکتر عکس گرفت ومعاینه کرد .گفت دوتا از استخونای پنجه، مو برداشته و باید یکی دو ماه گچ بگیری . یاد مریم افتادم . بیاد ببینه ستاره نیست، نگران میشه! منتهی شماره ای ازش نداشتم .زنگ زدم به راحله و موضوع رو بهش گفتم! آدرس گرفت که بیاد،گفتم نیازی نیست داره گچ میگیره، تموم بشه میارمش خونه ! چند ثانیه بعد یک شماره ناشناس زنگ زد .جواب دادم مریم بود شروع کرد با گریه قسم دادن که راستش رو بگم که چی شده !گفتم نگران نباش سر پاش مو برداشته. میگه باید گچ بگیریم تا بهش فشار نیاد!! تا یک دقیقه دیگه هم گچش تموم میشه ، میاییم خونه !همونجا آمپول مُسکن براش زدن ویکی دو تا قرص هم نوشت سر راه گرفتم و رفتیم خونه .دیگه آروم شده بود ومنم با شوخی و جوک گفتن سرگرمش کردم تا رسیدیم . در که باز شد دیدم ماشالله توی این نیم ساعت کلی آدم جمع شده! راحله ،مامانش، داییش و یکی دوتای دیگه .داداش مریم اومد بغلش کرد و ازم کلی تشکر کردن و منم با تعارف ، خداحافظی کردم و رفتم خونه . یکساعت بعد مهموناش هم رفتند .برقا رو خاموش کردم.آماده خوابیدن شدم . یک ربع بعد مریم اومد در زد ولی ازش دلخور بودم و حوصله هم نداشتم . جواب ندادم اونم یکی دوبار آروم زد به در و فکر کرد خوابم، رفت!فردا دوباره رفتم دنبال خونه وحدود نه برگشتم . هنوز لباسام رو عوض نکرده بودم که دوباره اومد در زد. رفتم و خیلی سرد سلام کردمسلام سعید ،حالت خوبه ؟مرسی ، بفرماییدسعید نمیدونم چه جور ازت تشکر کنم ؟تشکر برای چی، مگه چکار کردم !نمیدونم اگر تو هم خونه نبودی چه اتفاقی می افتاد ؟خیلی ازت ممنونم !من وظیفه ام بوده کار خاصی نکردم . تو هم بهتره بیشتر مراقبش باش !دوباره تشکر کرد . کمی که دور شد گفتم، راستی من تا بیست روز دیگه خونه رو تخلیه میکنم .سریع برگشت ،سعید نمیخواد خالی کنی ! همینجا بمون !پوزخندی زدم : من قولنامه نوشتم و تا بیست روز دیگه میرم . قبل از اینکه حرفی بزنه، رفتم تو و در رو بستم . چند دقیقه ای گذشته بود که از همون شماره که روز قبل زنگ زده بود، پیام داد:سعید برو قولنامه رو فسخ کن ، نمیخواد بری !پس موبایل داره من هیچ وقت دستش ندیده بودم .شمارش رو سیو کردم ولی جوابی بهش ندادم .فردا شب ساعت نه که برگشتم ، همراه ستاره ویک خانمه دیگه نشسته بودند توی حیاط !سلام کردم واز ستاره حالش رو پرسیدم و رفتم خونه . چند دقیقه بعد از صدای خدا حافظی خانمه زنگ زد بهم. میخواستم مطمئن بشم که منصرف شده و خیالم از بابت خونه راحت بشه و الا خونه ای که هنوز گیر نیاورده بودم .سلام بفرمایید .سلام خوبیمرسیسعید فسخ کردی؟چی رو فسخ کردم؟خونه رو دیگه؟خانم مگه من مسخره شمام ؟!بیست روزه از کار و زندگی افتاده ام تا خونه پیدا کردم !حالا برم پس بدم ! که چی بشه ؟که دوباره هفته دیگه فیلتون یاد هندوستان کنه، بیرونم کنید؟سعید من معذرت میخوام ! اصلا اشتباه کردم! خوبه؟نه چرا اشتباه کردی ؟خونته ، دوست داری یک آدم خوب وسالم بیاری !که امنیت داشته باشید . منم چشمم کور باید برم!عصبی شد و با حرص گفت:من که پولتو نمیدم ! اصلا تا مستاجر پیدا نکنم پول ندارم بدم!آها پس مشکل پوله؟ نیازی نیست، نگران باشید هر موقع دوست داشتید بدید !فعلا خدا حافظ!خیالم راحت شد ولی کرمم گرفت کمی اذیتش کنم .چند روزی خبری ازش نبود اگر هم موقع اومدن توی حیاط بود میرفت تو.یکسری کتاب داشتم که میخواستم بدم دختر خاله ام.دوسه تا کارتن بودند .غروب با شوهرش اومدن ببرن. گذاشتم توی کارتن و آوردم جلوی در که بذارم توی ماشینشون .تعارف کردم نیومدن تو و رفتند. وقتی برگشتم پشت پنجره داشت با اخم نگاه میکرد،نگاهش کردم و لبخندی زدم .با حرص پرده رو انداخت . فکر کرده بود واقعا میخوام برم. فکری به ذهنم رسید! بعد از شام بهش پیام دادم :سلام مریم خانم ، ببخشید مزاحم شدم من فردا غروب اسباب کشی میکنم! لطفا خونه باشید خونه رو تحویل بگیرید ! فقط یک خواهش دارم! لطفا فردا یکم مهربونتر باشید دوست ندارم ناراحت ببینمتون ! بذار چهره زیبا و جذابتون تون همیشه تو خاطرم بمونه! جواب نداد .فردا غروب که رسیدم صدای آب حموم میومد. نمیدونستم خودش باشه یا ستاره ،زنگ زدم به گوشیش،جواب که داد خیالم راحت شد که ستاره حمومه :سلام مریم جون خوبی؟عصبانیت توی صداش موج میزد :به شما ربطی نداره، کارت رو بگو!من با اجازتون تا نیم ساعت دیگه میرمخوب برو به جهنم!مریم جون قرار گذاشتیم امروز مهربونتر باشی و خوشحال بدرقه ام کنی !صداش کمی رفت بالاتر ،من چه قراری با تو دارم؟فقط زودتر گورتو گم کن، دیگه نمیخوام ببینمت!عصبی صدا زد ستاره مامان من یک دقیقه برم بیرون میام .چیزی خواستی صبر کن تا بیام !بلند نشی سُر بخوری؟گوشی رو قطع کرددر رو باز کردم قیافه اش از خشم سرخ شده بود. گفتم : به به مریم جوون بفرما تو خانمی !اینقدر عصبی بودکه به لحن حرف هام و حتی به وسایل توی خونه هم دقت نکرد و اومد وسط سالن ! پشت سرش در رو بستم گفتم: نه چک زدیم نه چونه، مریم جوون اومد تو خونه!! خیلی خوش اومدی عزیزم ،خوشحالم کردی ،دلم برات تنگ شده بود.برگشت سمتم .وقتی خنده منو دید، تازه متوجه شد باز نقشه بوده ! نشست روی مبل و چند ثانیه ای دستاش رو گذشت دو طرف سرش. در حالی که خنده و عصبانیتش با هم قاطی شده بود:مگه تو نمیخواستی گورت رو گم کنی ؟نه مگه میتونم با این حال خرابت ،ولت کنم برم. فکر کردی منم مثل تو بی عاطفه ام؟ تا روزی که خوشحال و راضی نباشی ،من از اینجا نمیرم!با لبخندی که سعی داشت پنهونش کنه و بجاش اخماش رو نشون بده از جاش بلند شد :سعید حوصله ات رو ندارم زود شَرت رو کم کن!مریم چرا امشب اینقدر بی ادب شدی؟ بذار ببینم نکنه باز حشری شدی؟ دستم رو بردم سمت کوسش .باسنش رو کشید عقب که نذاره ولی به جاش پستونش رو محکم گرفتم ودست انداختم گردنش بوسه محکمی به لبش زدم .سعید چکار میکنی، مگه نمی بینی ستاره توی خونه هست ؟میرم جان ،عزیزم صدای آب رو نمی شنوی؟ ستاره جون رفته حموم! انگار اصلا تو این خونه زندگی نمیکنی!با خنده :خیلی بیشعوری، به چه چیزایی دقت میکنی !چادرش رو از سرش برداشتم و خوابوندمش .کمی مقاومت کرد ولی راه فراری نداشت :سعید من شب مهمون دارم !با اخم گفتم: بدم میاد اینقدر نقشه های مسخره میکشی!باشه پس بذار زودتر کارمون تموم بشه تا مهمونامون نرسیدن !با حرص موهام رو کشید! تیشرتش و سوتینش رو تا بالای پستوناش دادم بالا و یک دقیقه ای براش خوردم و همزمان دستم روی کوسش بازی میکرد . دید کاری از دستش بر نمیاد ، گفت سعید سریع کارت رو بکن . من میترسم ستاره بیاد بیرون یا چیزی بخواد !ساپورت و شورتش رو در آوردم . یکم کوسش رو خوردم تا خیس شد . شلوار و شورتم رو تا روی زانو کشیدم پایین وکیرم رو خیس کردم وخوابیدم روش .در حالیکه لباش رو کرده بودم توی دهنم ،سر کیرم رو با دست تنظیم کردم وبا یک فشار محکم تا خایه کردم توش! نتونست داد بزنه ولی ناخوناش رو فشار داد توی بازوم .چندتا ضربه خیلی محکم زدم ولبش رو ول کردم . چشماش رو بست ولب پایینیش رو گرفت بین دندوناش ! خیلی فرصت کوس لیسی و مسخره بازی های جانبی نداشتیم و فقط تلنبه میزدم وبوسش میکردم . در حال تلنبه زدن : انگشتام رو انداختم بین انگشتاش ودستاش رو کامل باز کردم: مریم جون امشب قصد داشتم حسابی تنبیه ات کنم چون خیلی بی ادب شدی، ولی منو که میشناسی، کلا با تنبیه مخالفم ! خنده اش گرفت! خواست حرفی بزنه، لبم رو چسبوندم به لبش و نذاشتم . سرعتم رو بیشتر کردم . یک پاش رو کشیدم بالا و دستم رو انداختم زیر زانوش.سه چهار دقیقه که تلنبه زدم آبم داشت میومد ضرباتم رو محکمتر کردم و کشیدم بیرون و پاشیدم روی شکم و سینه اش وچند قطره ای هم ریخت روی تیشرتش !کیرم رو چلوندم تا کامل تخلیه شد روی شکمش .بابت اینکه آب ریخته روی تیشرتش داشت غرغر میکرد .همینجوری که روش نیم خیز بودم با دست شروع کردم آبم رو از روی شکم وپستوناش جمع کردن .خیال میکرد دارم تمیزش میکنم .یهو دستم رو بردم روی لبش که نیمه باز بود مالیدم روی لبا وصورتش . در حالیکه تلاش میکرد جلوگیری کنه ،تمام صورتش خیس شد. خنده کنان ازش دور شدم و با گفتن دختره بی ادب، طاقباز دراز کشیدم . سریع بلند و با فحش دادن دوید تو آشپزخونه وصورتش رو گرفت زیر شیر آب و توی سینک شست .برگشت و با حرص حمله کرد بهم ، با خنده و علامت هیس ،آروم گفتم آب حموم قطع شد ،زود برو بعدا صحبت میکنیم . چنگی انداخت روی شکمم و سریع لباس پوشید و رفت .لعنتی ناخوناش مثل خنجر بود،چند سانتیمتری خراشید.چند دقیقه ای دراز کشیدم و بلند شدم رفتم حموم .بعد از شام بهش پیام دادم :شب بخیر عشقمسریع نوشت زهر مار، بیشعور!مریم جان شما الان دیگه آب منو خوردی باید حرمت نگه داری !سعید فقط خفه شو، حالم ازت بهم میخوره ! اصلا اشتباه کردم تو آدم نیستی، دنبال خونه باش!مریم تو دیگه داری شورش رو در میاری ! این که نشد هر موقع حشرت زد بالا، بیایی اینجا عشق وحالت رو بکنی بری. بعد که حشرت خوابید گیر بدی به من ! اصلا فردا شب پاشو بیا اینجا،باید مفصل صحبت کنیم ! من دیگه بهت اجازه نمیدم ازم سو استفاده کنی!چند تا استیکر خنده: برو گمشوباشه عزیزم شب بخیرشب بخیرپایاننوشته: سعید
76