خانم مهندس اجازه بدم من برده تو باشم

سلامداستانی که میخوام واستون تعریف کنم مربوط میشه به حدودا اواخر تابستون پارسامن توی مشهد توی یکی از این شرکت های بازاریابی شبکه ای پرزنت شدم، با اینکه قبلا کار کرده بودم و خوشم نمیومد، اما قبول کردم، دلیل قبول کردنمم این بود که نتورک نبود لامذهب، جنده خونه بود، منم عاشق بردگی، اونجا هم همه کفش بدون جوراب و صندل پاشون بود، منم فقط قبول کردم شاید بتونم مخ یکیشون رو بزنم و بردش بشمخلاصه قرار شد من زیر مجموعه یکی از زیر مجموعه های دوستم بشم که یک خانم بود، چی هم بود، یک خانم قد 170، تقریبا 52-3 کیلو، باربی، پاهای کشیده، کفش سایز 42، اصلا یک داف ب تمام معناروز اول دوستم گفت من خودم وقت نمیکنم واسه اموزش و جلسه و اینا، با همین خانم که اسمش ستایش بود ادامه بده، ستایش چندتایی زیر مجموعه داشت و آموزش من رو شروع کرد، من اصلا حوصله این چیزا رو نداشتم، تمام وقتهایی که میرفتم شرکت فقط به پاهای ستایش نگاه می کردم که عالی بودن و هر روز با یک کفشی میومد، یکروز بهم گفت دو روز دیگه آموزش هات تموم میشه و باید زیر مجموعه بگیری، من یکم از اینجا به بعد سختگیر میشم، اگر تا یک هفته زیر مجموعه نگیری و خرید نزنه تنبیه در انتظارته، تعجب کردم از واژه تنبیه، گفتم یعنی میخوای کتکم بزنی ؟ خندید و گفت دوست داری تنبیه بدنی باشه ؟ نه اینجا تنبیهات مالیه، گفتم من که خودت وضع مالیم رو میدونی، تنبیه بدنی رو ترجیح میدم، توی این مدت آموزش زیاد شده بود دستامون بهم میخورد یا زیر میز کفشاش به شلوارم میخورد یا اتفاقی میزاشت روی کفشام؛ خلاصه از اون روز من صحبت رو کشیدم به این سمت و شوخی های اینطوری زیاد میکردم باهاش؛ دو سه روز بعدش هوا یکم سرد بود کفش نیم بوت پوشیده بود (اکثرا کالج میپوشید)، اما من بازم حس کردم که جوراب پاش نیست، آخر وقت که داشتیم میرفتیم گفت من میرسونمت، گفتم مزاحم نمیشم، میرم، گفت سرده، بیا بشین، خلاصه نشستیم و توی راه گفتم پاهات عرق نمیکنن بدون جوراب توی این کفشا ؟ گفت مگه میشه پا عرق نکنه ؟ گفتم نه، منظورم اینه که بو نمیگیرن، بدت نمیاد ؟ گفت چرا، میشورمشون، گفتم چرا جوراب پات نمیکنی، گفت احساس خفگی میکنم، بدم میاد، امروز چون سرد بود اینا رو پوشیدم وگرنه دیدی که همیشه کالج میپوشم، گفتم اره، ولی خوب تو کالجم بالاخره عرق میکنه و بو میگیره، خندید گفت حالا به بوی پای من چکار داری، گفتم هیچی بابا، همینطوری گفتم و بحث و عوض کردم؛ وقتی رسوندم گفت چیزی وقت نمونده تا آخر هفته ها، وگرنه تنبیه بدنی در انتظارته، گفتم جدی ؟ گفت مگه شوخی داریم ؟ گفتم با چی میخوای بزنی ؟ گفت شلاق گرفتم واست، گفتم ئه! خشن شدی کجا میزنی ؟ گفت از کف پاهات شروع میکنم، میام تا بالا؛ گفتم پس پرزنت نمیزارم ببینم چه مزه ای میده، گفت شوخی نمیکنم ها، گفتم منم شوخی نمی کنم و خدافظی کردیممن چند تا پرزنت گذاشتم و نشد و آخر هفته شد، فرداش جلسه خونگی داشتیم، گفت تو این هفته ورودی نداشتی حق اومدن جلسه نداری، با الا التماس قبول کرد برم؛ رفتم جلسه تو خونه یکی از لیدرها بود، حدودا 20 تا دختر و 5 تا پسر، دخترا اکثرا بدون جوراب بودن، چه انگشتایی و پاها و لاک هایی، اصلا عالی بود، وسط جلسه به یک هوایی رفتم بیرون و دم در روی کفش ها افتاده بودم و یکی یکی بو میکردم تا اینکه لیدر خودم اومد، گفت بیرون چکار میکنی، گفتم اومدم منتظر شما، گفت برو تو جلسه، منم میام، گفتم شما برید من دستشویی برم میام، همینکه لیدرم رفت تو، سریع کفشاش رو که خیس عرق بود برداشتم و حسابی بو کردم، چقدر بوی خوبی میداد لعنتی، یکم کف کفشش رو لیس زدم و یکی داشت میومد بیرون از جلسه سریع کفش رو گذاشتم رفتم تو نزدیک لیدرم، همش سعی میکردم بو بکشم بوی پاهاشو حس کنم، ولی بوی عطر تنش قالب بود. بعد اینکه جلسه تموم شد گفت میای بریم خونه ما ؟ گفتم میخوای تنبیه بدنی کنی ؟ گفت هم اون هم باید یک سری چیزهای دیگه رو بهت آموزش بدم این هفته حتما زیر مجموعه بگیریمن و لیدرم و دو تا دیگه از دخترا رفتیم خونشون و یک شربت آورد و خوردیم و بعد یک سری جزوه آورد و شروع کرد آموزش دادن، ساعت نزدیکای 6 بود یکی از اون دخترا گفت من باید برم و اون یکی هم گفت پس منم میرم، منم گفتم منم برم دیگه، گفت نه، تو باش، اون دو تا خدافظی کردن و رفتن و ما تنها موندیمستایش دوباره رفت پای تخته و شروع کرد به نوشتن و من همه نگاهم به پاهاش بود، یهو دیدم زد رو تخته، نگاه کردم دیدم نوشته نگاه به پا، علاقه به عرق پا، علاقه به بوی پا، بو کردن کفش بچه های جلسه، و داشت ادامه میداد، علاقه به تنبیه …شکه شده بودمگفت آره ؟گفتم ن ن ن ن نه س س س ستایش خانمداد کشید سرم، پس چی ؟ اومدی کار کنی یا بردگی کنی ؟بیشتر داد میکشید، از خداته دورت پر از دختراییه که پاهاشونو میبینی، آره ؟ از اول میگفتی میخوای برده من بشی، فکر کردی من برای این مسخره بازیا وقت دارم ؟ آره ؟سریع از حالت چهارزانو حالت سجده شدم و میگفتم ببخشید، تو رو خدا ببخشید، التماس میکنم، دست خودم نبود و …ستایش: پاشو ببینمحامد: تو رو خدا ستایش خانم، حق با شماست، ببخشیدستایش: پاشو روی دو زانوتروی دو زانوم برگشتم و سرم پایین بودستایش: سر بالاهمینکه سرمو بالا کردم یکی زدن توی گوشمستایش: میدونی چقدر وقت منو گرفتی ؟حامد: غلط کردم خانم، غلط کردم بانوستایش: چجوری میخوای جبران کنی ؟حامد: هرکاری بگید میکنم بانوستایش: اوکی، این هفته سه تا ورودی میاری، وگرنه دیگه هیچوقت حق ورود به شرکت و دیدن منو نداری و جلوی همه هم آبروت رو میبرم، اینکارو کردی بعد راجع بهت فکر میکنمحامد: چشمستایش: پاشو گمشو بیرون دیگه هم به من زنگ نمیزنی و پیام نمیدی مگر واسه ست کردن وقت پرزنت، گمشووووووسریع پاشدم و اومدم بیرون از خونشون و حالم گرفته بود، من اصلا به اینکار علاقه نداشتم ولی خوب چاره ای نبود، دوستم و اینا اونجا بودن، ابروم میرفتخلاصه به هر سختی بود 12-13 تا پرزنت گزاشتم و سه نفر ورودی آوردم که خرید زدن تا چهارشنبه، روابطمون کاملا رسمی شده بود و خیلی سنگین باهام برخورد میکردن خانم ستایشچهارشنبه شب شد پیام اومد واسمستایش: آفرین پسرحامد: ممنون بانوستایش: این سه تا زیر مجموعت رو من رشد میدم، اگر دوست نداری کار کنی میتونی دیگه نیای، منم رازت رو پیش کسی نمیگمحامد: ممنونم، ولی…ستایش: ؟حامد: میشه یکبار بزارید پاهاتونو… !؟ستایش: نهحامد: لطفا، خواهش می کنمستایش: من حوصله اینکارارو ندارم، فکرم نکنم خوشم بیادحامد: فقط یکبار، لطفا، التماس میکنمستایش: دقیق بگو چی میخوایحامد: میخوام یکروز که مثلا همش از صبح تا عصر اینا شرکت بودید و پاهاتون توی کفش بود، بعدش بریم با هم یکجایی، پاهاتونو از کفش در بیارم، بو کنم، بوس کنم و لیس بزنم، بعد اگر شما دوست داشتید میتونید بهم تو گوشی بزنید، یا مثلا با کمربند یکم بزنیدم، همونطور که گفتید از پاهام شروع کنید بیاید بالاستایش: بزار یکم راجع بهش تحقیق کنم، بهت میگمحامد: میخواید من یکسری ویدئو از کارایی که دوست دارم بفرستم؟ستایش: حالا تو هم بفرست، ولی خودم باید تحقیق کنمحامد: ممنونسریع رفتم تلگرام و یکسری ویدئو پالیسی و پای کثیف لیسیدن و قلاده و سواری دادن و خوردن توف و خوردن کص و کون و تو گوشی زدن و اسپنک و فلک کردن و با پا تحقیر کردن و توی کفش بو کردن رو فرستادم واسشون و آخرش نوشتم ببخشید اگر بعضیش از نظرتون چندش میادجمعه جوابم رو دادن و نوشتن: چندش نبودن، فردا از صبح میای شرکت، همه جا پیش منیحامد: چشم ارباب ستایشستایش: خودشیرینی نکن، یادت نره، هشت شرکتحامد: چشمیک دو ساعتی بعد باز پیام دادمحامد: ارباب میشه عصر بعد جلستون بیام فقط یک بوسه به پاهاتون بزنم، لطفا، خواهشاساعتای 4 ستایش پیام داد: خاک بر سرت، پیامت رو یکی از زیر مجموعه هام دید، حالا فکر کنم باید برای دو نفر برده باشیحامد: وای، ببخشید ارباب، برای شما بد نشد ؟ ببخشید تو رو خدا، غلط کردمستایش: برای من هیچوقت بد نمیشه، فقط فکر کنم برای تو بد بشه چون سارا اگر کارایی که میخواد انجام نشه، یهو دهن لق میشهحامد: وای، سارا خانم دیدن ؟ چشم ارباب، هر چی شما بگیدسارا یک دختر عنق و بد لباس بود با قد 153 و وزن تقریبا 45، همیشه یک کفش اسپرت سفید داشت میپوشید و همیشه هم یک شلوار لی خاکستری، موهای ژولیده داشت و یکمم بد دهن بودستایش: امشب 9 میری به این آدرس، دم در وای میستی تا سارا بیاد، خم میشی روی پاهاشو بوس میکنی، میره توی خونشون، میری خونتون؛ قاسم آباد و …حامد: چشم، ولی، پاهای شما نمیشه ؟ستایش: فردا هم 8 دفتریشب رفتم و با اینک اصلا اینکارو دوست نداشتم واسه سارا انجام بدم، اما انجام دادم؛ سارا اومد و از تاکسی پیاده شد و اومد جلوی در خونشون، من اومدم و سلام کردم، دست گذاشت روی بینیش یعنی ساکت و بعد اشاره کرد به پاهاش، خم شدم و روی کفشاش و ساق پاهاش که دیده میشد رو بوس کردم و زنگ در خونشون رو زد و در باز شد، یکی با کفشش زد به سرم و رفت تو و منم رفتم خونمونفرداش ساعت 8 رفتم دفتر، یکم سرد بود و ستایش خانم یک کفش بوت کوتاه پوشیده بودن، تمام مدت، همه جلسات و هر جا میرفتن باهاشون میرفتم و دنبالشون بودم و پیششون میشستم، حق خوردن چایی و چیزی نداشتم تا ظهر، حرف زیادی هم بینمون رد و بدل نمیشد، وقت نهار شد، ارباب گفت برو دو تا نسکافه بریز، دو تا ریختم و بردم و پیش هم تنها نشسته بودیم، گفتن پاشو برو یکی واسه سارا بریز ببر توی اتاق؛ بردم و برگشتم پیششون، گفتن نسکافتو قشنگ هم بزن و بخور، هم زدم و خوردم یهو زدن زیر خندهستایش: توف های من خوشمزه بود ؟حامد: بله خانمستایش: نمیدونی پاهام چقدر عرق کردهحامد: جوراب پاتون نیست خانم ؟ستایش: من کی جوراب پام کردم ؟ (جدی و عصبی پرسیدن)حامد: ببخشیدستایش: عرقی پر بو دوست داری دیگه ؟ (خنده شیطانی)حامد: هرچی شما دستور بدید من دوست دارمستایش: عصر بگم سارا هم بیاد خونمون ؟حامد: میشه جلسه اول خودمون باشیم ؟ اگر جسارت نیستستایش: باشه، برو واسم غذا بگیر بیار، تو هم چیزی میخوری ؟حامد: نه خانمستایش: خوبه، اجازه خوردنم نداشتی، باید گرسنه باشی عصر خوب پاهامو بخوریحامد: خانم میشه یکم آروم تر توی شرکتستایش: نمیشه میخوام داد بزنمحامد: خانم التماس میکنمستایش: من حواسم به آبروی بردم هستحامد: ممنون خانمستایش: یه پرس جوجه بگیر، بیار، بیرون تو ماشینم بشین تا بیام بریم خونهحامد: چشمانجام دادم و 4 ساعتی گذشت تا ارباب اومدناز ماشین پیاده شدم و خواستم برم درو باز کنمستایش: بشینراه افتادن و رفتیم خونشون، ماشینو بردن توی پارکینگ و وسط پارکینگ ولش کردن و پیاده شدن و رفتن سمت اسانسورستایش: پارکش کن، از پله ها بیا بالا، باید زودتر از من برسی، هر ثانیه تاخیر، تنبیهت رو بیشتر میکنهوقتی ماشین رو پارک کردم و داشتم در رو باز می کردم بانو در اسانسور رو باز کردن و رفتن داخل، اصلا نفهمیدم چطوری چهار طبقه پله ها رو رفتم بالا، ولی بازم وقتی رسیدم دیدم ارباب نگاهشون به ساعتشونه و دارن میشمرن، همینکه در راه پله ها رو باز کردم شنیدم که گفتنستایش: 11-12-13سیزده رو که گفتن جلوشون زانو زدمستایش: سیزده ثانیه تاخیر، یعنی؛ 13 ضربدر 5 چند میشه ؟حامد: (نفس نفس زنان) 65 اربابستایش: اشتباه کردی، هرچی من بگم میشه، 100 تا در کونی تنبیهت، خوبه ؟حامد: هرچی شما بگید اربابستایش: خوبه توله سگبرگشتن و کلید انداختن و در رو باز کردنستایش: تو کلیپا دیدم پای تازه دوست داری، همینجا لخت شو، چهاردست و پا بشینم پشتتمن فقط انجام میدادم بدون هیچ حرفی، ارباب نشستن پشتمستایش: برو جلو تی ویکنار مبل سه نفره جلوی تی وی وایسادم، یک پاشونو گذاشتن پشت دستم و فشار دادن و پای دیگشون رو از اونطرفم برداشتن و زدن پس سرمستایش: گمشو کنارپاهاشونو گذاشتن روی میز و لم دادن روی مبلستایش: گمشو یک شربت بیار توله سگپاشدم و سریع رفتم توی آشپزخونه، پشت سرم درد میکرد، رفتم سراغ یخچال و یک شیشه دیدم و درشو باز کردم و بو کردم و دیدم بوی آلبالو میده، سریع از یخچال آب و یخ ریختم و اونو ریختم و یک قاشق از کشو برداشتم و گذاشتم توی سینی و سریع رفتم و جلوی ارباب زانو زدم و بهشون تعارف کردمبرداشتن و شروع کردن به خوردنستایش: کفشامو در بیار مشغول شوانگار دنیا رو بهم داده بودن، سریع مشغول شدم، همینکه کفششون رو در آوردم بوی نسبتا تندی توی صورتم زد، بینیم رو چسبوندم به کف پاشونو عمیق بو میکشیدمستایش: بوش چطوره ؟حامد: عالیه اربابستایش: میدونستی از دیشب که مامان اینا رفتن شهرستان این کفشا پامه ؟ الان 18 ساعتی میشهحامد: وای، ممنونم ارباب، مرسی که بهم این لطف رو کردیدستایش: بوش بد که نیست ؟حامد: همه ی بوهای تن شما عالی هستنستایش: حتی بوی گوزم (بلند خندید)حامد: بله بانو (بهم برخورده بود)ارباب شربتشون رو خوردن و بعد گوشیشون رو برداشتن و من گفتم لابد دارن کاراشون رو چک می کنن، من شروع کردم بوسیدن پاهای ارباب، از انگشت ها شروع کردم و به پایینستایش: راستی تحقیر شدنت جلوی سارا چطور بود ؟حامد: خوب بود ارباب، ولی… (میخواستم بگم دوست ندارم بردش بشم، اما خوب شد حرفمو نزدم)ستایش: دوست داشتی اونم الان اینجا میبود ؟حامد: راستش نه، شما بهتریدصدای گوشی: تو گوه میخوری که دوست نداری، گوشیو بگیر سمتش پامو بکنم توی حلقشیهو شوکه شدم سرمو بلند کردم، ارباب گوشی رو گرفتن سمت من و کف پای سارا رو دیدم فقط توی تصویرسارا داشت فقط فحشم میدادستایش: میتونی عذرخواهی کنیحامد: غلط کردم ارباب سارا، منظورم این نبود که دوست ندارم برده شما بشم، دوست داشتم جلسه اول خودمون باشیم، ببخشید اربابارباب گوشی رو چرخوندن سمت خودشونستایش: یه روز میدمش واسه خودت، بزار یکم باهاش خوش بگذرونمسارا: کونشو پاره میکنم کصکش دیوث روستایش: بسه دیگه، ببینم لاک پاهاتوستایش: جون، چه خوردنی شدنسارا: جلو اون توله سگ نگو، هوا برش میدارهستایش: چیه مگه ؟ جفتی میخوریمشون، مثل اوندفعه که منو نگار خوردیممن متعجب بودم و داشتم با پاهای ستایش عشق بازی میکردم، مزشون عالی بود، بوشون و همه چیزشونسارا: حالا بعد صحبت میکنیم، یکم دیگه نشونش بده ببینم چکار میکنهسارا: من کی بیام واسه من بلیسه ؟ستایش: میگم بهت، بزار یکم تربیتش کنم، نمیدونی چه ویدئوهایی واسم فرستاده، چه کارایی بلدهسارا: جدی ؟ بفرست ببینمستایش: صبر کن روش انجام بدم، اونا رو میفرستمسارا: خیلی نامردی، الان میخوای چکارش کنیستایش: بزار قشنگ عرق و بوی پاهامو بگیره، بعد باید صد تا در کونی بخورهسارا: اوا، چرا ؟ستایش: چون دیرکرد داشته، سیزده ثانیه از من دیرتر اومد بالا از پله هاسارا: اوووو، سخت گیر شدی هاستایش: این نقش رو دوست دارم، خیلی کیف میدهسارا: میشه من تا آخرش ببینم ؟ستایش: باشه، فیکس میکنم یکجا گوشی رو، ایرپاد میزارم، پیشنهاد داشتی بدهارباب ستایش پاهاشونو کشیدن از جلوم و یک نگاه کف پاهاشونو کردنستایش: واسه امروز بستهپاشدن رفتن گوشی رو کنار تی وی فیکس کردنستایش: یک چرخ جلوی دوربین بزن، یکم کونتو تکون بده تا بیاممن مشغول انجام دادن شدم و ارباب رفتن سمت اتاق خوابشون، فکر کنم ارباب ایرپادشون رو قطع کرده بودن چون صدای سارا میومدسارا: جووون، چه کونی داری، برگرد یکم زبونت رو بیار بیرون ببینمسارا: مزه عرق پاهای ستایش خوب بود ؟حامد: بله خانمارباب ستایش اومدن از اتاق بیرون و یک کمربند زنونه دستشون بودفکر کنم ایرپاد رو وصل کردنستایش: سارا جون میخوام کونشو قرمز کنم، تو بشمر، خودشم میشمرههمینطوری قدم هاشون نزدیکم میشد، دست روی کونم کشیدن و یکی با دست زدن به کونمستایش: داگی باش؛ سارا جون زاویه خوبه ؟بعد شروع کردن به زدنستایش: بشمرحامد: یک سارا: یکو همینطور ادامه دادن، خیلی میسوخت و درد میکردحامد: نود (با گریه) سارا: اشتباه گفت هشتاد و پنج (با خنده بلند)حامد: هشتاد و شش سارا: هشتاد، اشتباه نکنستایش: اذیتش نکن، از نود و دو بشمرحامد: نود و دوحامد: صد سارا: جوون، چه لبویی شدستایش: بازم میخوای تنبیه بشی ؟ولو شدم روی زمین، برگشتم سمت پاهای ارباب، سرمو گذاشتم روی پاهاشونحامد: ارباب ممنون، ارباب متشکرم، ارباب خیلی لطف کردید، ارباب ممنونمسارا: چقدر این باهاله، بگو کونشو بکنه سمتم ببینمش قشنگستایش: پاشو، شنیدی کهتوی حالت قبل برگشتمسارا: واااااای، چقدر خوب شده کونش، الان باید ببریش توی راه پله ها، از راه پله بالایی با کون هولش بدی پایین پله پله بیاد پایینستایش: تو دیگه چقدر دیوثی، نمیخوام زیاد اذیتش کنم، من قطع میکنم، فیلم میفرستم واستسارا: باشه، بوس بوسقطع کردن و ارباب ستایش مون کمربند رو بستن دور گردنم و نشستن پشتم به سمت کونمیک دست روی کونم کشیدنحامد: آیستایش: ببخشید، دردت گرفت ؟حامد: نه، خوبه ارباب، ممنونستایش: دوست داشتی ؟ (همینطوری دست میکشیدن روی کونم)حامد: بله خانم، خیلی خوب بود، من یکم لوسم، جدی نگیریدستایش: مزه پاهامم دوست داشتی ؟حامد: بله خانم، خیلی عالی بود، مزه و بوی پاهاتون فوق العاده استستایش: دیگه دوس داری امروز چکار کنی ؟حامد: هر چی شما بگیدستایش: دوست داری سارا اینجا باشه سگ جفتمون باشی ؟حامد: راستش زیاد با سارا خانم حال نمیکنمستایش: میدونستی ما باهم زیاد لز می کنیم ؟ منو سارا و نگار ؟حامد: یه چیزایی متوجه شدم، ارباب ؟ستایش: چیه ؟حامد: شما تا حالا پا لیسیدید ؟ (پای سارا خانم یا هر کس دیگه رو ؟)ستایش: ما زیاد تو لز بازی پالیسی میکنیم، واسه همین فهمیدم چکاره ایحامد: آها، همینطوری عرقی ؟ستایش: (بلند خندیدن) نه بابا، ما همیشه قبل لز دوش میگیریم، از کثیف بازی خوشمون نمیادستایش: دوست داری لز ما رو ببینی ؟حامد: هرچی شما بگید من در خدمتمستایش: حالا ببینم چی میشهاز پشتم پاشدنستایش: برم پاهامو بشورم، برو هر چی دوست داری از زیر پاهام بخوری بیار توی یک سینی بزار جلوی مبل تا بیامحامد: من همینطوری هم بدم نمیاد ارباب اگر…ستایش: اوکی، پاشو برو بیار پسرفتن روی مبل نشستن و من رفتم توی یخچال، یک نون تست و پنیر و گوجه دم دست بود برداشتم و گذاشتم توی سینی و رفتم گذاشت روی زمین جلوی پاهای خانمستایش: (با خنده) هوس صبحانه کردی ؟ الان وقت شامه هاحامد: اینا دم دست بود خانم، خواستم سریع برسم خدمتتونستایش: سریع ؟ مگه قراره بعدش جایی بری ؟مونده بودم چی بگم، منظور خانم رو نفهمیدمستایش: امشب اینجا هستی، تا صبح کلی کار دارم باهات، صبحم میریم شرکت، فردا رو تمام وقت باید پیش نگار و سارا باشیحامد: باشه ارباب، چشم اربابستایش: برو املت درست کن واسم، سیب زمینی سرخ کرده هم درست کنتلویزیون رو روشن کردن و مشغول تماشا شدنپایان قسمت اولقسمت دوم باقی داستان ها تا صبح و فردا در شرکت رو توضیح میدم بهتونادامه...نوشته: برده یک نتورکر

2.3K