دوستی که من و واسه سکس میخواست فقط

...قسمت قبلسلامهمون سامانم که میشناسید. متولد ۷۸ تهران.خب تو داستان های قبلی براتون نحوه آشناییم با سروش و کیر کلفتش رو توضیح دادم. سر‌وش منو تبدیل به یه کونی همیشگی کرد. کسی که هروقت کیرش شق بود و هیچ دختر یا پسری نبود که کیرشو بخوابونه، فقط با یه تماس تو خونشون، رو تختخوابش قمبل کرده بودم و میگفت توروخدا آرومتر…این وابستگی من به سروش به حدی بود که حتی سال پیش دانشگاهی که اون از مدرسه ما رفته بود هم، نتونستم دربرابر درخواستش برای حضورم (بخونید گاییدنم) تو مهمونی رو رد کنم. اما حضور یه کراش قدیمی به اسم سیما تو اون مهمونی حسابی گیجم کرده بود.و اما ادامه ماجرا:همونطور که با چشم بسته رو تلمبه های سروش تو کونم تمرکز کرده بودم، صدای پا شنیدم و لحظاتی بعد در اتاق که مثلا قرار بود قفل باشه، باز شد و سیما اومد تو. تلاش های من برای بلند شدن از زیر سروش ناکام بود. هیچ راه فراری نداشتم. سروش و سیما از دیدن من تو اون وضعیت به خنده افتاده بودن. اصلا نمیتونستم فکر کنم. مغزم خاموش شده بود. و تلمبه های سروش قدرت فکر کردنو ازم گرفته بود. سیما نشست رو صندلی جلوی میز تحریر و با لبخند به سروش گفت تو بردی لعنتی. ولی کی فکرشو میکرد سامان کونی باشه؟!سروش همونطور که تو کون من دنبال نفت میگشت، با خنده گفت: بهت که گفته بودم. حالا وقتشه شرط رو اجرا کنی.من زیر کیر سروش در حالی که کونم داشت جر میخورد نمیتونستم درک کنم چه اتفاقی داره میوفته. شرط، چه شرطی؟ تا اینکه سیما متوجه نگاه متعجب من شد. گفت این بنده خدا هنوز نفهمیده چی به چیه. همونطور که داشت لباساش رو درمیاورد، گفت من سروش و دوستاش رو تو یکی از همایش های کنکور دیدم. اونجا اومد جلو و بهم شماره داد. خیلی هم پررو و با اعتماد به نفس بود، از این ویژگیش خیلی خوشم اومد. بهش تکست دادم و چت کردنمون شروع شد. کم کم تو مهمونی ها هم منو دعوت میکردن. تا اینکه بالاخره بحث سکس اومد وسط و من نخواستم به سروش بدم. اون که عصبانی شده بود گفت حتی پسرا هم به من میدن، تو که عددی نیستی. منم با حالت تمسخر گفتم کدوم پسری به تو میده که اسکرین یکی از چتاش با تو رو فرستاد. دیدم چقدر طرف شبیه توئه ولی باور نکردم. تا اینکه آیدیتو گرفتم و دیدم خودتی. باورم نمیشد. سامان پسر سر به زیر و محجوب و دوس داشتنی که من میشناختم کونی باشه. با سروش شرط بستم که اگه بتونه دوباره تو رو بکنه منم بهش بدم. میبینی؟ حالا جفتمون برای کیر سروش اینجاییم. سیما لخت شده بود. پوست سفید جذاب و موهای بلند مشکیش بهش وقار و زیبایی خاصی داده بودن. بدنش بی نقص نبود اما باشگاه میرفت و اسکات زدن های زیاد از کونش چیز خوش فرم و کردنی ای ساخته بود. ترکیب این با ممه های نه چندان بزرگ اما سفتش ازش یه موجود بی نهایت خواستنی ساخته بود. دیگه حواسم به سروش و کیرش نبود. اصلا انگار نه انگار داشت کونمو میگایید. تا اینکه یهو داد زد، لاس زدن دیگه بسه. کیرشو از کون من و کاندومو از کیرش درآورد و گرفت سمت سیما. گفت بخورش. با اینکه کیرش تو کاندوم بود سیما قبول نکرد ساک بزنه. گفت کار خودته سامان. باورم نمیشد دارم چیکار میکنم. جلوش زانو زدم و کیرشو کردم دهنم. جلوی چشم های از حدقه در اومده سیما داشتم کیر سروشو برای کونش حاضر میکردم. برای کسی که روش کراش داشتم. حین ساک زدن من سروش هم سیما رو انگشت میکرد. همزمان با دیدن این صحنه و ساک زدن برای سروش آب خودم اومد. جفتشون خندیدن. سروش در حالی که کیرشو رو سوراخ سیما تنظیم میکرد گفت حالا وقتشه بفهمی سامان جون چی میکشیده این همه وقت. و کیرشو فرو کرد تو. سیما از ته دل آه کشید. دیگه نمیتونستم بیشتر از این اونجا بمونم.لباسامو پوشیدم که از اتاق بیام بیرون. سروش پرسید کجا میری کونی؟ گفتم تشنمه. میام دوباره. اون پایین بچه ها داشتن فیلم میدیدن. حواسشون به من نبود. از خونه سروش اینا زدم بیرون.حالا فهمیده بودم چرا بعد از ماه ها بیخبری تو این بهمن سرد بهم زنگ زده. تا یه مدت طولانی بی هدف به قدم زدن ادامه دادم. تا اینکه آژانس گرفتم و برگشتم خونه. تو کل مدت برگشتن به اتفاقات اون شب فکر میکردم. دیدم دیگه نمیتونستم برگردم پیش اونا یا تو چشماشون نگاه کنم. به خودم گفتم دیگه نمیبینمشون. دیگه هم ندیدم.پایاننوشته: Samii_1999

57