خانوم افغان برده میخواست

من شایان هستم داستانی که براتون میگم کاملا واقعیه تقریبا چند ماه قبل بود که من شدیدا تو کف این بودم که ارباب داشته باشم و هرچی کامنت میذاشتم کسی اربابم نمیشد دیگه همه ی راه هارو تست کرده بودم و داغون داغون بودم تا اینکه یه روز تو اینستا میچرخیدم که دیدم تو کامنتا بین ایرانی ها و افغان ها بحث پیش اومده یه خانم افغان بود که خیلی از کشورش دفاع میکرد من خیلی ازش خوشم اومد وارد پیجش شدم و دیدم که لیسانس داره تحصیلکرده هستش و کار خیاطی انجام میده و استایل خیلی خوبی هم داشت کاملا شبیه ژاپنی ها بود اصلا آرایش نداشت و لباس های معمولی و نسبتا با حجابی هم داشت نه خیلی البته نسبتا بهش پیام دادم و ازش خیلی تعریف کردم که ایشون هم ازم تشکر کرد یه هفته گذشت تو این مدت هر استوری یا پستی میذاشت ریپلی میکردم و ازش تعریف میکردم تا اینکه یه روز رفته بود طالقان و تو دریاچه پاهاشو گذاشته بود تو آب و فیلمشو استوری کرده بود با یه موزیک وقتی پاهای زیبا و قشنگش رو دیدم واقعا دلم براش ضعف رفت انگشت های کشیده و پاهای زیبا که سایزش بعدا فهمیدم سی و نه هستش و لاک سفیدی که زده بود ریپلی کردم: وای خدای من چه قدر پاهاتون زیبان پرنسس افغانستانی چشمام کف پاهای شما ملکه که ریپلی من رو لایک کرد و من فهمیدم ایشون خوشش اومده دیگه تا استوری میذاشت من قربون صدقه میرفتم و احترام فراوان بهش میذاشتم که چه قدر شما زیبایید و بی نظیرید و خاک پاتونم و اینا تا اینکه یه روز براش نوشتم خاک زیر کف پاهاتونم که ایشون نوشت میدونم انگار دنیا رو به من دادن کلا برده بودن جذابه اما وقتی اربابت از یه کشور دیگه باشه و یه فرهنگ دیگه داشته باشه این حس صد برابر میشه اونایی که گرایش بردگی دارن میدونن بردگی برای یه خانم از یه فرهنگ دیگه چه قدر لذت بخش و هیجان انگیزه خلاصه ایشون نوشت میدونم و من به وجد اومدم و گفتم ممنون که منو زیر پاتون میدونید ایشون فالوم کرد و گفت چند سالته من گفتم سی سالمه و اکسپت کردمشون اومدن تو پیجم و دیدن که یه مهندس آبرودار هستم و اکانت فیک و بدی نیستم بهم گفتن که برده ای؟ و من گفتم بله بانو خاک پای شمام گفت فلان روز بیا دنبالم خونمون اندیشه فاز یک هستش و من گفتم چشم با ماشین رفتم دنبالشون مانتوی مشکی و کفش های چرمی پوشیده بود سوار ماشین شدن یکم حرف زدیم و گفتن برو فلان خیابون منم رفتم داشتیم حرف میزدیم که یه دفعه بهم گفت دوست داشتی الان زیر پام بودی گفتم آرزومه بانو پاهاشو از کفش در آورد و گذاشت رو فرمون جلوم یه خانمی داشت رد میشد گفت ببوس کف پاهامو گفتم آخه بانو گفت آخرین فرصتته ببوس صورتمو آوردم زیر پاش و یه بوس کردم خانمی که داشت میومد با تعجب و تمسخر نگام میکرد بانو گفت بازم ببوس کف پاهای سفید و عرق کرده اربابم رو بازم بوسیدم بانو با غرور به اون خانم نگاه کرد و اون خانم سر تکون داد بهم گفت بوی پاهام رو حس میکنی؟ گفتم بله ارباب گفت چه بویی میده گفتم بوی قدرت گفت خوبه حیوون بو بکش گفتم بانو اینجا ممکنه کسی فیلم بگیره از خونه ها گفت مهم نیست حیوون من که ماسک دارم صورتتو بچسبون و بو کن برده ی بدبخت صورتمو چسبوندم و بو میکردم بانو بهم گفتن زبونتو در بیار زبونم رو در آوردم و کف پاهاشون رو روی زبونم میذاشتن و پایین میاوردن بهم نگاه میکردن از زیر ماسک و میگفتن لیاقتت خوردن عرق و چرک پاهای منه حقیر گفتم بله سرورم میدونم یه ضربه با پا تو سرم زدن و پاهاشون رو بردن داخل کفش بهم گفتن برو فاز سه اندیشه اونجا خلوت تره رفتیم رسیدیم یه جایی که کسی نبود فقط چند متر اونور تر چنتا ویلا بود بهم گفتن پیاده شو بیا جلوی پام از اینور با استرس رفتم جلوشون بهم گفتن که کفش هاشون رو دستمال بکشم و من مشغول این کار شدم با تمسخر نگام میکردن و میگفتن لیاقتت پاک کردن کفشای منه حقیر بخواب و صورتتو بیار زیر داشبرد گفتم بانو خواهش میکنم بریم خونه یکی میبینه گفت لذتش به همینه که جلوی همه زیر پاهام باشی به جونم دعا کن که آوردمت جای خلوت صورتم گذاشتم و کف پاهاشون رو روی صورتم گذاشتن و مشغول رژ زدن شدن کف پاشون رو لبام محکم فشار داده میشد بوی عرق پاشون حس میشد بهم گفتن روزهایی که کار سنگین کنم تو باید زیر پاهام باشی و از عرق پاهام تنفس کنی پاهامو نمیشورم تا زبون حقیرت اینکارو انجام بده گفتم بله سرورم باعث افتخارمه که زیر پای یک ملکه ی افغان باشم گفتن آفرین اومدن جلو و گفتن دهنتو باز کن باز کردم و تف ریختن تو صورت و دهنم بعد یک ربع زیر پا بودن بهم گفتن بلند شو و سوار شو بریم برای امروز کافیه…نوشته: شایان

217