سلام و درود به همهٔ اعضای شهوانیپوریا هستم با اسم مستعار مهتاب، ۲۰ سالمه از تبریز با احساسات زنونه که عاشق پوشیدن لباسهای زنانهام، رنگ پوستم تقریباً سبزه و قدم ۱۷۸، وزنم حدوداً ۷۰ و بدنم تقریباً بدون مو هستش و هر چی هم باشه شیو میکنم و تمیز تمیز میشه…داستان مربوط میشه به یک سال پیش یعنی سال ۱۳۹۹ که من ۱۹ ساله بودم و تو مکانی که داشتم، تنها بودم و مثل همیشه لباسهای زنونه پوشیده بودم و آرایش کرده بودم و با خودم ور میرفتم که دیگه داشت حوصلم سر میرفت چون چند ساعتی بود تنها بودم و چند بار هم افرادی بودند که باهاشون قرار حضوری گذاشته بودم و اومده بودن تو مکانم و باهم رابطه داشتیم ولی اینبار میخواستم یه کار دیگه بکنم که هم تفریح باشه برام و هم عشق و حال که تصمیم گرفتم برم به یه مسافرت یک روزه و با خودم گفتم یا تو راه یکی پیدا میشه و باهم میریم یا اینکه از تو پیج (پیج زنپوشی من تو اینستاگرام) یه نفر و از همون شهر پیدا میکنم و باهم حال میکنیم اما متاسفانه از شانس من کیس مورد نظر پیدا نشد.تقریباً ساعت ۶ عصر بود که من رسیدم به اون شهر و رفتم دنبال مسافرخونه که درست تو مرکز شهر یه مسافرخونه بود که از پلهها رفتم بالا که دیدم کسی نیست و نشستم همونجا تا اینکه دیدم یه آقای تقریباً ۴۵ ساله از یه اتاق اومد بیرون، سلام کردم گفت اتاق میخواستین گفتم بله برای یک روز میخوام بمونم که اکثراً اتاقها هم خالی بودن به خاطر کرونا و یه اتاق که ته راه رو بود داد به من و من رفتم به طرف اتاق تا بشینم دنبال یه کیس بگردم که شب باهم باشیم اما از بدشانسی ساعت ۱۰ شب شد که من هیچکس و پیدا نکردم تقریبا یذره هم در اون مدت آرایش کرده بودم که زیاد هم معلوم نبود یکم کرمپودر زده بودم یکم هم رژ لب صورتی رنگ البته کم رنگ که فقط اگه با دقت نگاه میکردی متوجه میشدی و یدونه هم جوراب مچی رنگپا پوشیده بودم که گشنگی اومد سراغم و یادم رفت آرایشمو پاک کنم و جورابمو در بیارم که رفتم تو قسمت کوچکی از مسافرخونه که غذاخوری داشت برا شام یه چیزی بخورم که فقط اون آقا صاحب مسافرخونه اونجا بود رفتم و نشستم و سفارش دادم که یهو یادم اومد که وای آرایشم و جورابم هنوز هست که جوراب هم کاملا معلومه چون دمپایی پام بود که یجورایی احساس کردم بهم شک کرده ولی به روی خودم نیاوردم و غذارو خوردم و اومدم طرف اتاق که خواستم برم حموم در اتاق و باز کردم همه جا تاریک بود و هیچ کسی هم نبود برگشتم تو اتاق و یه شورت و سوتین مشکی توری پوشیدم و حوله و چندتا لباس و کلاگیس برداشتم تا وقتی از حموم در میام آرایش کنم و آماده بشم تا بیام تو اتاق رفتم دوش گرفتم یکم با خودم ور رفتم اما چون یکی نبود حال نمیداد به هر حال شروع کردم به آرایش کردن که خیلی خوب بلدم چون خواهرم آرایشگر بود و گاهی ازش میخواستم تو خونه که من و آرایش بکنه و ازش یاد گرفته بودم بعد از آرایش نسبتاً غلیظ که انجام دادم یه شورت (لامبادا) و سوتین صورتی پوشیدم و یه جفت جوراب فیشنت هم تنم کردم بعدش کلاگیس رنگ مش هم انداختم و از روی اونا هم یه تاپ مشکی و با یه شورت جین و البته کفش پاشنه بلند هم داشتم که پنج سانتی بود پوشیدم و در حموم و باز کردم و نگاهی به دورو بر انداختم که کسی نبود خواستم برم تو اتاقم که ته راهرو بود که یهو دیدم صاحب مسافرخونه با یک نفر دیگه داره تو راهپله صحبت میکنه و من سریع از جلوی اونا رد شدم و سریع در اتاق و باز کردم و رفتم تو از استرس داشتم میلرزیدم که نکنه من و دیده باشه که خوشبختانه یا متاسفانه بعد از پنج دقیقه دیدم یکی در اتاق و میزنه منم گفتم کیه؟ کاری داشتین؟! گفت آقا پسر میشه بیاین بیرون گفتم اگه کاری دارین بگین من الان دستم بنده گفت من اتاق و به چند نفر دادم اینجا مکان نیست که بخوای دوست دخترتو بیاری یا هر کس دیگهای رو سریع لطفا بیا بیرون منم گفتم به خدا من تنهام تو اتاق کسی نیست گفت اگه نیست باز کن تا ببینم که یهو دیدم در و با کلید دوم بازش کرد و منو که رو تخت نشسته بودم به اون شکل دید و خشکش زد و بعد از چند لحظه گفت تو همون پسری هستی که عصر اتاق گرفتی یا اصلا دختری تو؟! گیج شده بود گفتم بله همون هستم حالا میخوای بیرونم کنی گفت یکم صبر کن تا برگردم گفتم باشه که بعد از چند دقیقه دیدم با یه مشروب و میوه و… برگشت در اتاق و زد باز کردم اومد تو اتاق که خواستم درو ببندم گفت نبند گفتم چرا گفت که آشپزمون هم میاد باهم مشروب میخوریم و حال میکنیم اولش خواستم بگم نه ولی آنقدر حشری شده بودم که نتونستم نه بگم چیزی نگفتم و اومدم نشستم که دیدم اونم اومد که تقریبا ۳۵ سال داشت که اونم مثل اون یکی اولش هنگ کرد ولی بعدش اومد نشست کنار من یعنی طوری که من وسط اونا بودم چند پیک که خوردیم دیدم بلند شدن و شلوارشونو باز کردن و دو تا کیر خوشگل جلو صورتم ظاهر شد گفتن بشین و برامون ساک بزن منم نشستم بینشون و یکم برا اون یکم برا اون ساک زدم و هی این کار و تکرار کردم بعدش بهشون کاندوم دادم و انداختن رو کیرشون و یکیشون اومد نشست رو تخت گفت بیا ساک بزن رفتم که براش بخورم تاپمو در آورد و اون یکی هم که پشت سرم بود شورت جین من و دراورد و وقتی لباسامو دیدن هی قربون صدقم میرفتن که شروع کردم دوباره ساک زدن که لامصب از پشت جورابشلواریمو پاره کرد و سر کیرشو تف زد و آرام آرام کرد تو سوراخم و بعد از ده دقیقه جاهاشونو عوض کردن و دوباره همون کار تکرار شد بعد یکیشون دراز کشید رو تخت گفت بیا بشین روش منم نشستم اول یکم بالا پایین شدم بعد منم رو به روی اون رو شکمش خوابیدم طوری که اون کیرش تو سوراخم بود که یهو دیدم دوستش میخواد فرو کنه تو سوراخم یعنی دو تا کیر همزمان تو کونم باشه هیچی نگفتم ولی هر چقدر سعی کرد نتونست یعنی فقط سر کیرش رفت تو کونم که واقعا داشتم پاره میشدم بعد به من گفتن دراز بکش رو شکم و یکی یکی من و کردن حسابی که بعد از بیست دقیقه دیگه آبشون اومد که یکیشون ریخت تو کونم یکیشون هم پاشید رو صورتم که یکمی هم مزشو چشیدم واقعا خیلی حال داده بود بهم تا حالا اینجوری تجربه نکرده بودم بعد هر سه تامون رفتیم حموم دوش گرفتیم بعد من یه شورت و سوتین کارتونی که شکل کیتی روش بود پوشیدم با یه جوراب راه راه رنگین کمونی و اومدیم و رو تخت دراز کشیدیم که من وسطشون بودم و بغلم کردن منو و یکیشون گذاشت تو کونم دوباره و یکی هم از جلو گذاشت لای پاهام که همونجوری خوابیدیم تا صبح…امیدوارم لذت برده باشید و خوشتون اومده باشه اگه دوست داشتید کامنت کنید تا از رابطههای قبلیم هم بنویسم، میبوسمتون…نوشته: پوریا
271