حماسه ایی دیگر از حضرت اوبی

محتوای داستان حماسی / طنز / اجتماعی با قالب همجنسگرایانه هست .فکر‌ نمیکنم قلم قوی داشته باشمنسبت به بازخورد هاتون تصمیم میگیرم این ماجرا های حماسی رو ادامه بدم یا نه .اسمم الیاس نیست و جایگزین اسم خودمهنماد منهشخصیت دیگه مکالمهوسط روزهمسئولیت های کس شرم به تخمم میگیرم و روی آیکون اینستاگرام میزنماولین چیزی که میاد بالا(یورونیوز خبری در مورد همجنسگرایی)زمان پست : پنج دقیقه پیشروی کامنت ها میزنمهی صفحه رو رفرش میکنمصفحه رو بالا پایین میکنمآرزو های مرگفحش های بامزه و جدید و سعی میکنم بخندمتز نقد تمدن غرب با متدولوژی روش علمی شیخ پشم دین کاشانی بیرونیکم کم گلوم سفت میشهچشمام هم یکم تار میشه به خاطر آبی که نمی‌دونم از کجا داره میاد .یک درد ملایمی توی سینم هستزود خودمو جمع جور میکنم اینستا رو می‌بندم و غرق افکارم میشم .بعد چند دقیقه هیجان زدگی و حماسه آفرینی در تخیلاتم با موسیقی حماسی و یورتمه رفتن در اتاقهندزفری در میارم و کم کم غرق افکارم میشم .با کسایی که هیچ وقت منو ندیدن و برام آرزو مرگ میکردن کم کم همدردی میکنم و شل میکنم و با دستام چشمام پاک میکنم+الیاس عزیزم از بچگی تا بزرگ سالی مدرسه و خانواده و دین و روشن فکر همه می‌خوان باور و اطلاعات خودشون به بقیه تزریق کننکسیو نمیشه سرزنش کردکسی به ما فکر کردن یاد ندادهفقط می‌خوان محصولات فکری خودشون بفروشندکسی به ما قطب نما نداده در این جنگل کالا های فکری .ملاک معیاری مستقل نداریم برای سنجش افکارفقط مثل اسفنج اطلاعات جذب میکنیم.همه که مثل من کبص خل نیستن بشینن از سایت صدانت درسگفتار تفکر نقاد دانلود کنن و مغلطات و فلسفه علم یاد بگیرن و دویست سی صد ساعت عمرشون کتاب و کلاس در مورد فقط چگونه فکر کردن و دلیل آوردن و چیستی علم بزارن .از کی تا حالا اول فکر کردن یاد میگیرن بعد مصرف محصولات فکری روآدم های نرمال اول یک چیزی رو باور میکنن و بعد براش دلیل میتراشناما آدم های کس خل از اول دستشون میزارن توی دست منطقمیگن هر جا منو بردی من باهات میامحتی اگه قراره اون گوشه کونم بزاری ، من خودم لوبریکانتش هم میارم پول کاندومت هم میدم.چون ممکنه حقیقت تلخ باشهیعنی کلفت باشه منظومهنکات تکمیلی( دست منطق هم راهش همون کتاب های تفکر نقاد و کلاس های مربوط هست با تشکر از اسپانسر این داستان )( البته من از این حقایق خوشم میاد 😂)( سرقت ادبی از فیلسوف تحلیلی معروف ایرانی که شهررضایی است )😂😂😂به هر حال الیاس جان تو اگه نرمال بودی که گی نبودیاز اول کار قضیه خرابه 😂تازه بعدش هم میشینی خودتو میزاری جای کسایی که برات آرزو مرگ کردندیگه واقعا کبص خلی 😂( باور کنید چس نال نیستم خودم دارم میخندم 😂😂😂)در ادامه ماجراحتی این تجربیات تلخ روزمره از اینستاگرام هم باعث نشد قهرمان داستان ما مسئولیت هاش رو قبول کنه و به جای نقد جامعه ای که نمیتونه عوضش کنه در دهنش بزاره بره کارهای دانشگاه بکنه .بنابراین در یک اقدام حماسی غیر منتظره این بار از اینستاگرام به تلگرام رفت .در تلگرام بوی شوهر کیر کلفت دهه هشتادی میاد که چند روز پیش با نشان دادن کص و کون و بدن سفیدم در شهوانی آن را در تور کرده بودم .( اگه گی نیستید به جای کیر کلفت اینها بخونید ممه ۸۵ که حالتون بد نشه )(یاح یاح یاح یاح یاح )(مطالب طنز داستان )اوم سلاماستیکر متحرک گربه اسپنک زن به باسن به شکل کیوت که نماد کیوت بودن در حین حشری بودن هست( جلوه های ویژه نیست واقعا همچین استیکر های وجود داره )گیف لیس زدن گربه دیگه جهت تایید کیوت بودن استیکر گربه و قربون صدقه شور شوق وی( اگه ایموجی ها و گیف ها نبود چطور نسل ما میخواست ارتباط برقرار کنه )فردا کی میای+نه دهگیف همان گربه جهت نشان دادن کیوت بودن و مشتاق بودنباید بریم داروخانه کاندوم اینا بخریمخودت بخر من تالا نرفتمیعنی هم من کون بدم هم کاندوم بخرم( با حالتی طنز آمیز و ایموجی های لازم برای سو تفاهم نشدن )گ-همان استیکر گربه اسپنک زن به کونپسر خوشگلی بود و کیرش کلفت بود و بدن خوبی داشتمهربون و خوب بود اخلاقشمفتیش هم داشتهردو فتیش پا داشتیمدر جهت منحرف کردن موضوع و کیوت بازی در آوردن و محافظت ایگو در برابر اضطراب رفتن به داروخانهقهرمان داستان ما که از اهمیت بهداشت و کاندوم کاملا مطلع بود همه تکنیک های پسر دهه هشتادی نادان را در یک نبرد حماسی و کیوت خنثی کرد .به هر حال دو سال اختلاف سنی و مجموعه دانش ها و پختگی و فهم شعور قهرمان داستان ما بسیار شکاف عمیقی از نظر فهم شعور ایجاد میکرد که قهرمان داستان ما تصمیم گرفت فردا پسر دهه هشتادی نادان را به داروخانه ببرد و از وی در حین خریدن کاندوم حمایت های لازم و کافی را کرده تا حماسه ای دیگر بیافریند .در حین اینکه قهرمان ما به حماسه آفرینی و نجات این جوان دهه هشتادی فکر میکردبوی عجیبی به مشامش می‌رسیداین بوی عجیب چیست ؟اوم بوی آبگوشت ظهر هستاز اونجایی که قراره فردا بروم کبص بدهمنمی‌توانم لوبیا و غذای سنگین بخورممطمئنا نمی‌خوام توی سکس اول اون جوان دهه هشتادیدر حین باز کردن کبص خوشگل منباد ببرتش به دور دست ها یا اتفاقات ناجور دیگه ای بیفتهبنابراین به سمت آشپزخونه حرکت کردم و از سبد کاهودو مشت کاهو برداشتم به سمت حال رفتمبه هر حال چند ساعت قبل سکس فقط باید فیبر خورد و غذای سنگین نباید خورددرهمین حین هم تاپ عزیز هم داشت با تیز کردن کیرش مشقت های فراوانی متحمل میشد .نمی‌خوری+نه اشتها ندارم زیادخیلی خوشمزس هابله مطلع هستم چون به شکل اتفاقی همین غذا رو ظهر داشتیم با لحنی طنز 😂خنده خانواده به مطالب طنز پسر ۲۱ سالشه خودشاننکته : در حین برقراری روابط حسنه با خانواده به گرایش جنسی خودتون و اینکه اگه خانواده میدونست بازم دوستتون داشت فکر نکنید تا حستون خراب نشه .(مطالب اجتماعی و دَرنده داستان که نویسنده از ریدن طنز طور به این نکات هم درست بر نمیداره 😂)با کاهوی های در دهانو دایورت کردن تمرین مایندفولنس شبانه به تخم هابه سمت اتاقم رفتم و سرمو روی بالشت سرد و خنکم گذاشتمو به فردا فکر میکردم .اگه داستان فردا رو هم میخوایدبرام بنویسیددستان بعدی در مورد اتفاقات داروخانه و سکس من هست و اروتیک هست .داستان کاملا واقعی هست و همه این اتفاقات افتاده اما پشت سر هم نبوده از نظر زمانی بعضی هاش .محتوای فتیش بعدا کم کم اضافه میشه .لطفاً در مورد ساقی این موارد و رابطه جنسی پیام ندیدهم متاهلم و هم این حد از خلاقیت ژنتیکی هست و با مواد نمیشه بهش رسید بای .:)) واقعا از چشم هاتون عذر میخواهم این سم رو خوندید 😂نوشته: Alondra

53