به ممه های خالم دست زدم

سلام من خیلی تو داستان نوشتن خوب نیستم ولی گفتم بیام و با همین زبونی که بلدم، اتفاقی که برام افتاده رو تعریف کنم. اسمم دانیاله، تک فرزندم و خاطره‌ای که می‌خوام براتون بگم مال چهار سال پیشه. اون موقع هیجده سالم بود ولی قبلش یه مقدمه از خودم، خاله‌م و رابطه‌مون می‌نویسم.من سه تا خاله دارم. یکی‌شون از مامانم بزرگتره و یکی‌شون کوچکتر. اسم خاله کوچکه‌م نسیمه. از خیلی وقت پیشا از شوهرش طلاق گرفت و بعدم همین جوری مجرد موند. من از وقتی یادم میاد در موردش فکرای جنسی داشتم. حتی از همون بچگی که هیچی در مورد سکس نمی‌دونستم، همش به خوردن ممه‌هاش فکر می‌کردم. بعد هم که بلوغ رسیدم همیشه سوژه جق‌هام بود.خاله نسیمم یه چهره نسبتا معمولی داره با یه اندام سکسی. همیشه تو خونواده در موردش می‌گن نسیم از وقتی بچه بوده یه پاش تو استخر بوده یه پاش تو خونه. دلیل خوب بودن هیکلش هم همین شنای حرفه‌ایه. قدش متوسطه؛ دقیق نمی‌دونم احتمالا 165. با سینه‌های سفت و خوش‌فرم؛ سایز سینه‌هاشم دقیق نمی‌دونم ولی احتمالا 75. کونش از اون Bubble Butt‌هاست. پوستش سفیده. ساق پاشم از اون ساق پاهای عضلانی و ورزشیه.بابام اون موقع هنوز بازنشست نشده بود و پزشک اورژانس بود، واسه همین اکثرا خونه نبود. خاله نسیمم صبحا می‌رفت شرکت ولی چون مجرد بود و خیلی از عصرا بیکار بود، میومد خونه ما پیش مامانم.خونه ما که میومد خیلی راحت می‌گشت. بعضی وقتا یه دامن کوتاه و یه تیشرت نازک. آخه تنها پسر خونه من بودم و جلوی منم راحت بود. بعضی وقتا دیگه انقدر پاهاش بیرون میفتاد که مامانم بهش تذکر می‌داد ولی خالم بغلم می‌کرد و می‌گفت ولممم بکنا بچه هنوز دودول هم در نیاورده. ولی خب بعدا ها فهمیدم صرفا بهانه‌اش بوده.از وقتی به بلوغ رسیدم مدام به خالم فکر می‌کردم. وقتی میومد خونه‌مون سعی می‌کردم تا جایی که می‌شه دیدش بزنم تا بعدا راحت‌تر بتونم در حال خوردن کیرم تصورش کنم. از خودم بدم میاد ولی خب بذار حقیقت رو بنویسم.یه بار وقتی اومد خونه‌مون از اتاقم اومدم بیرون، سلام کردم و سریع به بهانه درس برگشتم تو اتاقم. در اتاقم رو نیمه‌باز گذاشتم و از لای در پاهای سفید و کشیده‌شو دید می‌زدم و تو همون حالت جق می‌زدم. برعکس مامانم خیلی به خودش می‌رسید. همیشه لاک می‌زد. ناخون‌هاش مرتب بود و مثل ناخونای مامانم گوشه‌شون نپریده بود. یه بارم یه تیشرت خیلی تنگ پوشیده بود و برجستگی سینه‌ش افتاده بود بیرون، با اون تصویر بارها جق زدم و بعدشم بارها خودمو لعنت کردم.اون دوران گذشت. دروان مزخرفی بود. تو اون وضعیت نه می‌تونستم دوست دختر پیدا کنم و نه می‌تونستم از عادت جق زدنم دست بردارم. کارم شده بود جق زدن و بعدشم از حال رفتن. حالا خیلی از دوستام به پورن و داستانای سکس اعتیاد داشتن، منتهی مشکل اصلی من اون جا بود که با خاله‌م می‌زدم. خلاصه که با بدبختی فقط تونستم مشروط نشم و هر جوری شده از اون دروان تخمی بلوغ عبور کنم. خلاصه که سال‌ها گذشت. تونستم عادت جقم رو کنترل کنم و فقط آخر هفته‌ها بزنم. طرفای هفده سالگی هم دوست دختر پیدا کردم.آقا بریم سراغ خاطره اصلی. عید سال 96 بود. اون موقع هیجده سالم بود. چند وقت پیشش مامانم شماره یه زن غریبه رو تو گوشی بابام پیدا کرده بود و مدام دعواشون بود. سر همین قضیه هم مثل سالای پیش دل و دماغ عید دیدنی و شهرستان رفتن نداشتن. کنکور هم داشتم و خلاصه خیلی فشار روم بود. بابای دوست دخترمم مچ‌شو حین گل کشیدن گرفته بود و تا یه مدت نمی‌ذاشتن از خونه بیرون بیاد. فکر کنم سوم فروردین بود. باخودم گفتم دیگه نمی‌کشم. باید یه چند روز برم مسافرت و بعد برگردم و بچسبم به درسم. ساکم رو برداشتم، رفتم ترمینال، نشستم تو اولین اتوبوسی که گیرم اومد و اومدم شهرستان، خونه مامان‌بزرگم.اون خاله بزرگه‌م خونه‌شون تو همون شهرستانه و فقط هر از گاهی عصرا با بچه‌هاش میومد و به ما سر می‌زد. یعنی فقط من بودم و دایی‌م و خاله نسیمم و مامان‌بزرگم و بابا‌بزرگم. خونه مامان‌بزرگم دو طبقه‌ست. اتاق طبقه بالا رو دادن به من تا خیر سرم چون کنکور دارم اون جا درس بخونم ولی خب اصلا اعصاب درس خوندن نداشتم. معمولا بیشتر وقتم رو همین جوری کسکلک می‌کردم تا شب بشه و بیام پایین با فامیل حرف بزنم، ورق بازی کنم و مشروب بخورم.تا این که یه شب دعوت شدیم باغ یکی از فامیلا. گفت شام و همه چی با من. شما فقط بیاین تا یه شب دور هم باشیم. من بیدارشدم که درس بخونم بعد دیدم حوصله‌شو ندارم و نمی‌دونم چی شد که نشستم پای پورن. همین جوری تو اتاقم پورن می‌دیدم که یه صدایی شنیدم. با کیر نیمه شق شده‌م اومدم بیرون که دیدم خاله نسیم با یه تشت و یه حوله و یه سری وسایل دیگه داره می‌ره سمت حموم. تا منو دید گفت عهه دانیال این جایی؟ دایی‌ت تو حموم پایین بود. گفتم بیام این جا برم حموم. می‌دونی که عصر جایی دعوتیم. مزاحمت نیستم که؟ گفتم نه راحت باشین و برگشتم تو اتاقم و دوباره پورنم رو دیدم.همین جوری که پورن می‌دیدم به ذهنم خطور کرد که برم و خاله‌م رو دید بزنم. یکی از صندلی‌های چوبی دور میز ناهارخوری رو برداشتم و گذاشتمش پشت حموم. قسمت بالای در شیشه بود. آروم سرم رو آوردم بالا و از گوشه پایین سمت راست یه نیم نگاهی به داخل حموم انداختم. حموم پر از بخار شده بود و درست چیزی معلوم نبود. یکهو از بین بخارا انحنای کمر سفید خاله‌م که موی خیسش هم روش افتاد بود، به چشمم خورد. این صحنه به حدی برام تحریک‌کننده بود که در جا کیرم راست شد. سرم رو آوردم پایین و سعی کردم خودم رو کنترل کنم. دوباره آروم سرم رو بردم بالا و یه نیم نگاهی انداختم. این بار دیدم که داره سینه‌هاشو می‌شوره. نیپلش معلوم نبود ولی برجستگی سفید سینه‌ش که از قضا یه خال مشکی هم روش بود رو دیدم. کیرم داشت می‌ترکید. یعنی باور کن کل خون بدنم تو کیرم جمع شده بود. چشام گرد گرد شده بود و موهای تنمم سیخ. دیگه طاقت نیاوردم. صندلی رو برداشتم، گذاشتمش سر جاش و رفتم تو اتاق و بهترین جق عمرم رو زدم. چند دقیقه گذشت. از صدای در حموم فهمیدم که خاله‌م از حموم بیرون اومد. روی تخت از حال رفته بودم که خاله‌م با یه حوله سفید قدی در اتاق رو باز کرد، یه نگاه بهم انداخت، یه لبخند زد و رفت.عصر که شد خیلی بی‌حال شده بودم. از طرفی هم دوست نداشتم برم بیرون و با بقیه و مخصوصا خاله‌م چشم تو چشم بشم، حس می‌کردم خبر داره (:آره خلاصه به خاطر همین چیزا با همین قضیه درس و کنکور باغ رفتن رو پیچوندم و موندم خونه. سرم درد گرفته بود. رفتم یه قهوه درست کردم و لیوان قهوه رو آوردم تو تراس تا کنار کشیدن سیگاری که تو حفره‌های دیوار قدیمی همراه فندک جاسازش کرده بودم، بخورمش. لیوان قهوه دستم بود و داشتم از سیگار پوک می‌گرفتم که یکی از پشت بغلم کرد. انقدر هول کردم که کل لیوان قهوه رو یه جا ریختم رو لباسش. خاله‌م بود. مثل اینکه اونم با بهانه کردن سردرد نرفته بود.ناخودآگاه سریع سیگار رو پرت کردم تو خیابون و عذرخواهی کردم و گفتم ببخشید خاله دست خودم نبود، ترسیدم یکهو. اولش به خاطر داغ بودن قهوه نفسش بالا نمیومد ولی بعدش گفت اشکال نداره ولی حالا دوباره باید برم حموم. تو هم که کثیفی بیا مثل وقتی بچه بودی ببرمت حموم. اولش از حرفش شوکه شدم. فکر کردم داره شوخی می‌کنه ولی بعدش خیلی جدی دوباره حرفش رو تکرار کرد. یه ذره استرس گرفتم ولی پیش خودم فکر کردم که مگه کسخلی؟ باید از خدات باشه و بهش اوکی رو دادم. سریع رفت پایین وسایلش رو آورد و گفت بدو بپر تو حموم.منم با یه خجالت خاصی وارد حموم شدم. وسایلم رو آویزون کردم بعد وایستادم جلو خاله‌م تا ببینم دستور بعدی چیه. بهم گفت در بیار دیگه، غریبه که نیستیم. بعدم سریع تیشرت خودش رو دراورد و گفت بیا این از من. یه خرده از سینه‌های درشتش از بالای سوتین مشکیش زده بود بیرون. چندثانیه به بدن سفیدش زل زدم و بعد آروم شروع کردم به درآوردن شلوارم که دید خیلی کندم و خودش اومد و لباسامو کند و گفت مگه نون نخوردی؟ بعدم شلوارشو درآورد، لباسای جفت‌مونو گذاشت بیرون و شیر دوش رو باز کرد.من همچنان به بدنش زل زده بودم. پوست سفید سفید. پاهای کشیده. انگشتای لاک زده. سینه‌های درشت. شکم صاف. موهای تقریبا بلند و لخت. حس می‌کردم دارم خواب می‌بینم، البته از اون خوابای خیلی خوب. گفت چته مگه خودت خواهر نداری؟ جفت‌مون خندیدیم. بهش گفتم خاله خیلی خوشگلی. می‌شه به سینه‌ت دست بزنم؟ می‌دونین من با دوست دخترم حالا به جز سکس از این کارای بمال بمال زیاد کرده بودم و زیاد لخت دیده بودمش ولی بازم اون لحظه انقدر شهوتی شده بودم که تا اومدم جلوی خودم رو بگیرم، اون جمله از دهنم بیرون اومد. سرخ شده بودم و نفسم بالا نمیومد. بهم گفت خجالت بکش! نه نمی‌شه من خاله‌تم و از زیر دوش رفت اون ور. از این گارد گرفتنش ترسیدم. یه لحظه گفتم وای کاش همچین کسشری رو نگفته بودم. چه الاغیم من.آروم زیر دوش وایستاده بودم و داشتم حرف کسشرم رو تو ذهنم حلاجی می‌کردم که یکهو گفت نمی‌ذارم دست بزنی ولی اگه خواستی می‌تونم لخت شم تا باهام جق بزنی. آقا من رو می‌گی انگار دنیا رو داده بودن بهم. گفتم باشه باشه و سریع رفتم لپ‌شو بوس کردم. دست‌شو برد پشتش و سوتین‌شو باز کرد و وای ممه‌هاش با یا فشار افتاد بیرون. انگار به زور اون تو جا شده بودن. نیپل‌هاش یه صورتی خاصی بود، خیلی قشنگ بود. همون جوری که قبلا از بالای حموم دیده بودم، سینه راستش یه خال کوچک داشت. چشام شده بود چهارتا. نگام کرد، گفت خیلی خب حالا و غش کرد از خنده. بعدم پشت‌شو کرد به من، قمبل کرد و آروم شورت‌ مشکی‌شو کشید پایین. دیگه طاقت نیاوردم. شورتم رو تو یه حرکت از پام درآوردم و شروع کردم به جق زدن. نفسم بالا نمیومد. تو کم تر از پنج دقیقه ارضا شدم. بهم گفت همین؟ یه کم خجالت کشیدم و خودم رو جمع کردم. گفت پس یه بار دیگه هم بزن.سرم رو انداختم پایین. یه ذره زیر دوش وایستادم تا انرژیم برگرده. بعد سرم رو آروم آوردم بالا و دوباره دیدمش. خیلی سریع دوباره راست کردم. این بار طاقت نیاوردم و رفتم جلو و سینه‌هاشو با جفت دستام گرفتم. بعد چرخوندمش و کمرشو به سینم تکیه دادم و شروع کردم به خوردن گردنش. آروم آه آه می‌کرد. همین جوری که گردن‌شو می‌خوردم، هر از گاهی سینه‌هاشم میمالیدم. بعد دستم رو بردم سمت کسش، خیس و چسبناک بود ولی سریع دستم رو پس زد و گفت این جا نه. فقط ممه‌هامو بخور. همین جوری که ممه‌هاش رو می‌خوردم، دستم رو دور کیرم حلقه کرده بودم و جق می‌زدم، اونم واسه خودش دستش رو کسش می‌چرخوند و جق می‌زد. هر کار کردم نذاشت بکنمش. تو همون پوزیشن دوبار ارضا شدم، اون یه بار.چشام رو به زور باز نگه داشته بودم. خسته و بی‌حال بودم. تو یه روز چهار بار ارضا شده بودم. اول من دوش گرفتم. بعدش خاله‌م. اومدیم بیرون، زد تو گوشم و گفت بار آخرت باشه. به کسیم بگی دهنت رو می‌گام؛ دقیقا همین رو گفت. حقیقتش هنوزم نمی‌دونم چرا اون جوری کرد، آخه مشخصه که فهمیده وقتی داشتم دیدش می‌زدم متوجه نگاهام شده و خودشم این بازی رو شروع کرده.باوجودی که یکی از سکسی‌ترین روزای زندگیم بود و حتی بعدشم که بارها با دوست دخترام سکس کردم اون اندازه لذت نبردم ولی همیشه سر اون قضیه عذاب وجدان دارم. حتی یه دوره تراپی هم رفتم ولی اون چنان فایده نداشت. از اون روز خیلی کم دیدمش. مثلا تو مراسم خونوادگی‌ای چیزی. فقط هم در حد سلام با هم ارتباط داشتیم. دو سال پیش دقیقا قبل از کرونا هم ویزاش اومد و رفت کانادا.نوشته: دخترا نرمن

441