میلف غذای روح من

سلام دوستان اول یه مقدمه خدمتتون عرض میکنم که اگر علاقه‌ای ندارید می تونید مطالعه نکنید و فقط به مطالعه اصل خاطره بپردازیدمقدمه : تمامی اسامی به کار برده شده و همچنین مسائل مهم از قبیل آدرس ، منطقه (در صورت اشاره) و برخی جزئیات اساسی که احتمال افشای هویت اشخاص مذکور را میدهد دستخوش تغییراتی شده‌اند که البته به اصل داستان و صداقت بنده و اعتماد شما لطمه‌ای وارد نخواهد کرد ، داستان مذکور مربوط به رابطه عاشقانه میان من و مادر دوستم هست (لطفا توجه کنید که دوست و رفیق دو مفهوم مختلف هستند) و نکته بعدی اینه که مطالب داخل پرانتز رو میتونید نخونید چون فقط یکسری جزئیات توش بیان شده در آخر از اینجا به بعد نگارش به صورت محاوره‌ای و کاملا روزمره صورت میگیرد که طبیعتا از بنده نباید توقع یک اثر ادبی را داشته باشید .شروع : اسامی مستعار اشخاص من (هومن) ، دوستم (امین) ، مامانش (شراره)سلام من هومنم خاطره‌ای که تعریف میکنم مربوط به چهار سالِ پیشه که البته پیش زمینه‌هم داره که از یازده سالگیم شروع میشه یازده سالم بود که همسایه جدید اومد محل ما بله امین و مامانش رو میگم زیاد طول نکشید که من و امین شدیم هم‌ بازی هم ، پامونم به خونه هم باز شد ، شراره جونم که نگم براتون قیافه و چهرش مثل Lisa ann تو دوره اوجش بود حتی خال ریزی که رو صورت Lisa ann بود رو صورت اینم بود بدون ذره ای اغراق میگم کمی هم از اون جذاب تر بود (منم میلف بازم بد جوریم میلف بازم کلا از هم سن و سال خودم خوشم نمیاد درضمن هم وضع مالی ما ، هم اونا ، نسبتا خوب بود و تو یکی از تاپ ترین مناطق تهران میشستیم) خلاصه که این شراره جون قصه ما بیوه بود بدجوریم میخارید همش هم با اینکه سنی نداشتم این جنده کرم می‌ریخت به من اصلا کودک آزاری داشت :-) ، گذشت تا اینکه من چهارده سالم شد نگم براتون برا اولین بار حشری شدم شما نمیدونی چه دردیه، شق درد گرفته بودم شدید ، بیست و چهار ساعته راست میکردم خودمم واقعا خنگ بودم نمی فهمیدم چمه در حدی که دراز می کشیدم رو تخت کیر خودمو فشار میدادم رو تشک و زمین یه هفته تمام سردرد داشتم با جقم آشنایی نداشتم (یعنی تو ضمیر ناخودآگاهم یه چیزایی درموردش به شوخی بود ولی به ذهنم نمیرسید) ، درحدی راست کرده بودم که تو ps2 بازی Gta میذاشتم رمز تیر بی نهایت رو میزدم با یوزی شلیک میکردم دسته رو میذاشتم رو کیرم با ویبرش حال کنم ، خلاصه که با جق آشنا شدیمو نصفه شب زدم ماهواره اگه اشتباه نکنم کانال Arab sex بود یه دست جق زدم ، تو اون حال تصویر شرارهم همش تو ذهنم بود ،واقعا حس خوبی داشت راسته که میگن هیچ تجربه‌ای اولیش نمیشه ، گذشت و سوژه جق من شد شراره پنجره های خونمون مشرف بود به هم بیست و چهار ساعته میشستم پشت پنجره که بیاد تو بالکن یه دل سیر به صورت زنده و سه بعدی باهاش بزنم ، گذشت و یه روز طبق معمول رفتم خونشون تا با امین ps2 بزنیم داشتیم فوتبال بازی میکردیم که این دیوث از حموم اومد بیرون به جای اینکه بره تو اتاق یه راست اومد تو پذیرایی بالاسر ما ماهم رو زمین نشسته بودیم من دیگه بیخیال بازی شدم کپ کرده بودم داشتم اینو نگاه میکردم پسر اسکولشم به خیال خودش داشت تو گیم منو شکست میداد حواسش نبود که چی شده ، این شرارهم از اون دیوثا بود بدجوریم باهوش بود و به طرز عجیبی کرم داشت با یه حوله از حموم اومده بود بیرون حولشم سفید بود سینه و رون و همه چیش هم معلوم بود قطره های آب رو پوستش مثل شبنمی که روی یه گل زیباست غلت میخورد منم شروع کردم از نوک پاشو نگاه کردن رفتم بالاتر جنده خانم از قصد حوله رو زد کنار پای راستشو آورد بیرون یکم خمش کرد قشنگ نشونم داد نگاهم رفت بالاتر رسیدم به سینه هاش قطره‌های آب روی سینه هاش از هر جواهری که بگید قشنگ تر بود ، موها رو نگم موهای بلند ، لخت و مشکیش تا کونش میومد صورتشو که نگاه کردم بی‌شرف با عشوه ابروهاشو انداخت بالا یه لبخند جذاب زد شونه هاشو با یه حالت سکسی چرخوند به صورت کت واک رفت نشست رو مبل پشت سر ما ، یهو رامتین رو صدا کرد گفت برو از تو اتاق سوهان من رو بیار بعد کرمش بیشتر شد منو گرفت به حرف که برگردم نگاش کنم خلاصه منم معذب شده بودم پایین رو نگاه میکردم امین سوهانو واسش آورد اینم پاشو انداخت رو پاش پاهاشو سوهان میزد به من گفت سهراب عزیزم خجالت نکش چرا نگاه نمیکنی من جای مامانتم(کس میگفت شدید واسه خودش آرسن لوپنی بود اینجوری پسرش رو کسخول میکرد :-| ) منم از خدا خواسته شروع کردم نگاه کردن کم مونده بود با چشام بکنمش اینم نشسته بود پای منبر از قصد کسشعر میگفت که من بیشتر نگاهش کنم از کلاس زبان و درس و… شروع کرد به لاک زدن به پاهاش اونجا بود که سر حرکات این دیوث من فوت فیتیش گرفتم :-( با چشما و میمیک صورتش باهات حرف میزد جنده خانم یعنی شاید باورتون نشه بینمون تلپاتی شکل گرفته بود (قشنگ میگفت منو نگاه کن) که واقعا این یکی از هنرهای خانم هاست که خودشون متوجه منظور من میشن این زن به قدری جذاب بود که هروقت حرف الهه‌های یونان باستان میشه تصویرش میاد توی ذهنم نوع نگاهش ، لبخندش ، از همه بیشتر صداش دیونم میکرد اقتدار تو صداش موج میزد ولی نه جوری که مثل مردا به نظر بیاد مخاطب باهوش و باتجربه متوجه منظور من میشه خلاصه اون روز گذشت و من رفتم خونه دوران بلوغم بود این کلاه قرمزیِ زبون بسته هم حرف حالیش نمیشد بیدار شده بود ول کنم نبود سه بار متوالی جق زدم ولی بازم نمیخوابید آخر از شدت خستگی خوابیدم ، خلاصه من دیگه سوراخ رو پیدا کرده بودم ول کنم نبودم دیگه سرمو میزدی تهمو میزدی خونه اینا بودم هر روز هم این شراره یه انگولکی میکرد من رو ، امینم دستخوش بلوغ قرار گرفت ولی به طور کاملا متفاوتی اون همجنس گرا شد البته مفعول ولی ترنس و زنانه پوش نبود گی شده بود (که دیگه به این مسئله ورود نمیکنم) خلاصه من دیگه با توجه به اینکه سنمون دیگه داشت بیشتر میشد و طرز فکر و گروه‌های دوستامون باهم فرق داشت به هر سختی که شده این روابط رو نگه میداشتم ولی نه به خاطر امین بلکه به خاطر مامانش ، یه شب دیگه دل رو زدم به دریا چون داشتم مریض میشدم افسردگی گرفته بودم فکر و خیالم فقط شده بود شیوا تلگرامو باز کردم دقیقا دو و نیم نصفه شب بود از پنجره نگاه کردم چراغ خونشون خاموش بود ولی دیدم آنلاینه و خواب نیست پیام دادم گفتم : سلام شراره هومنم اینم شماره جدیدمِ (دقیقا تولد هجده سالگیم بود و یه خط نهصد و دوازده کد یک رند کادو گرفته بودم) اگه کاری داشتی خوشحال میشم روم حساب کنی و بهم بگی ، اون لحظه قلبم داشت میومد تو دهنم واقعا اگه بمب خنثی میکردم انقدر استرس نمیگرفتم راستی اینم بگم که این زن به طرز فوق العاده‌ای جدی بود و کسی جرات نمیکرد بهش نگاه کنه ولی به من چراغ سبز میداد ، جواب پیامم رو داد دقیقا همین جمله رو گفت : هومن دوست دارم جات جور شد زنگ بزن!!! یعنی این مرحله تو فیلم سوپرم از دید من قفل بود منم در جوابش گفتم : منم خیلی دوست دارم ولی می ترسیدم اینو بهت بگم و از دستت بدم . فردا زنگ زدم با وقاهت تمام گفتم جات جور شد بیام ؟؟؟؟ :-) درصورتی که قرار بود من مکان رو جور کنم گفت آره امشب ساعت هشت بهت زنگ میزنم منم رفتم براش عطر مورد علاقه‌اش رو خریدم به عنوان کادو و حسابی به خودم رسیدم (راستی خودمو توصیف نکردم اون موقع که هجده سالم بود قدم صد و هفتاد و سه بود وزنمم شصت و سه کیلو بود چشم ابرو مشکی و سبزه هم هستم ولی الآن یه مقدار قدم بلندتر شده بدنسازیم به صورت حرفه ای کار میکنم هیکلمم خیلی خوب شده یه ذره بیشتر از خیلی:-) ) عطر مورد علاقه اش رو زدم (اونتوس دوست داشت) یه بسته کاندوم تو جیبم گذاشتم قرص وگادول رو هم خوردم و یه نخ سیگار کشیدم زودتر عمل کنه ، زنگ زد منم رفتم خونه‌ش دیدم سه تا مرد هیکلی تو خونشن داداشاش بودن منو مثل چی زدن پرتم کردن بیرون(شوخی کردم هه هه) نه جدی رفتم خونش درو باز کرد پسر چه کسی بود چه کسی بود چههههههه کسسسسسسسی بود یه لباس خواب مشکی پوشیده بود که یه طرفش چاک داشت و پاش بیرون بود زیرشم یه شرت مشکی داشت ، موهشام جمع کرده بود بالای سرش بسته بود رژ قرمز زده بود بوی عطرش داشت دیونم میکرد ، رفتم تو درو بست قفل کرد ، کتم رو درآورد گذاشت رو جالباسی دستم رو گرفت و برد نشوندم رو مبل نور خونه رو لایت کرد و ودکا ریخت شاید باورتون نشه از لحظه ورودم تا پیک سوم یک کلمه هم حرف نزدیم فقط عاشقانه به هم نگاه میکردیم یه نگاهی به کادویی که رو میز گذاشته بودم کرد گفت برام کادو گرفتی ؟ مثل دختر بچه های پنج ساله ذوق زده شده بود کادو رو باز کر گفت اِ عطر مورد علاقم و ازین حرفای شیرین مخصوص خانم‌ها ، دیگه مست شده بودیم ، رو مبل برگشتم سمتش دستم رو گذاشتم رو رون پاش و شروع کریم به لب گرفتن ، بد جوری حشری شده بودیم پشت هم میگفت هومن دوست دارم ، دوست دارم کثافتِ عوضی ، (کسخول فحش میداد :-| ) زانو زد رو زمین تا ساک بزنه کمربندو باز کرد یهو کیرمو نگاه کرد گفت اوه چه بزرگه کجم که هست (کمی انحراف به راست داره:-( )چه ساکی میزد دیگه داشتم دیونه میشدم از رو زمین بلندش کردم شروع کردم به لب گرفتن بردمش تو اتاق لباسامونو درآوردیم دیگه بیخیال کاندوم شدم ، شروع کردم به خوردن لاله گوشش و گردنش چسبونده بودمش به دیوار کنار میز آرایشِ اتاقش دستمو گذاشتم زیر رون پاش ، پاشو آورد بالا چسبوند به بدنم همینجوری گوشش رو میخوردم که دیدم حشری‌تر شد کله کلاه قرمزی رو رو خط کسش بالا و پایین کردم دیدم چشاش برق زد گفتم نه یه راست نرم سر اصل مطلب بذارم بیشتر تشنه کیرم بشه انداختمش رو تخت همو محکم بغل کردیم و فشار میدادیم از گردنش اومدم پایین سینه‌هاشو خوردم چه سینه های پری داشت اومدم پایین تر نافشو خوردم تا رسیدم به کسش دهنم رو گذاشتم رو کسش گرمای نفسم که خورد بهش دیدم یه نفس عمیق کشید تو دلم گفت بیلاخ این همه من تو کف بودم تو هم دو دقیقه تو کف باش رفتم سمت کشاله پاش بین رون و کسش اونجارو خوردم بعدش رونش رو ، ساق پاهاش رو بوسیدم بعدش رفتم سراغ پاش لاک قرمز زده بود پاهاشو خوردم اومدم بالا شروع کردم به خوردن کسش به نفس نفس افتاده بود و دیگه آهش درومد سرمو بلند کردم با اشاره چشمم بهش فهموندم که موهاش رو باز کنه اونم تیز بود بدون حرف زدن فهمید موهاشو باز کرد سرشم تکون داد تا موهاش یه تکونی بخوره ، منم سر کیرمو هی رو کسش بالا پایین میکردم اینم عاجزانه و ملتمسانه بهم خیره شده بود که بکنم توش یهو گفت بکن ، گفتم بگو لطفا ، گفت تروخدا دارم میمیرم کردم توش جیغش رفت بالا منم شروع کردم به کردنش ، تلمبه زدن رو تندتر کردم اینم سینه‌هاش بالا پایین میشد آه و نالشم بیشتر میشد بعد دستمو گذاشتم رو کمرش فقط با نگاه و حرکت آروم دستم بهش فهموندم که برگرده(قابل توجه بعضی خانم های خود شاخ پندار مثل کالباس نیافتید رو زمین یکی از دلایلی که زنای میلف بهترن همین کار بلد بودنشونه که نه تنها کسر شان نیست بلکه باعث میشه جذاب تر هم به نظر بیان) خلاصه به پوزیشن داگ استایل از کس کردمش اسپنک زدم در کونش دستمو بردم سمت گردنش موهاش رو زدم کنار برگشت نگاهم کرد با یه نگاه شیطنت آمیز با چشام به کونش اشاره زدم اونم با یه قیافه بامزه ابروهاشو بالا داد که یعنی نه منم یه لبخند زدم سرمو به نشونه آره بردم پایین که یهو خندید گفت دیوث!! کیرمو گذاشتم رو کونش یهو دستش و گذاشت بین کیرمو و سوراخش گفت وایستا یه تف انداخت رو کیرم و مالوندش بعد به سوراخشم یه دستی کشید و برگشت منم دستمو بردم سمت دهنش تف کرد مالوندم به سوراخش شروع کردم به کردن دیگه دیدم داره آبم میاد درآوردم چند تا تلمبه بین سینه هاش زدم خودشم با دستاش سینه هاش رو چسبونده بود به هم که آبم اومد یه چند دقیقه دراز کشیدیم بعد رفتیم یه دوش گرفتیم و رفتیم تو جکوزی اونجا هم یه دور کردمش .قصه ما به سر رسید پسرشم به خونه نرسید چون با دوستای گیش رفته بود شمال کون بده منم با شراره هنوز که هنوزه برنامه دارم که خیلی اتفاقای جالبی بینمون افتاد که بعضیاش خیلی جالبه از دخترش که تو داستان بهش اشاره نشد تا … .نوشته: سایه

208