سلام .من علی ام۲۶ سالمه و این داستان برمیگرده ب دوران نو جوانی البته ن خود سکس ولی استارتش از اونجا بود .بریم سر داستان کسشر نگم بیشتر از این اها یادم رفت بگم مهمم نیس برام باور کنید یا ن قبلا نوشتم منفی و مثبت نظر زیاد بوده ..خب عمه رضوان عمه ی من نیس عمه ی بچه های خالم و چون از اول هی ب اون عمه عمه کردن منم رو زبونمهگفتم نو جوونی واس اینک میرفتم خونه ی خاله و لوس خاله بودم و رضوانو اونجا میدیدم و میرفتم ادامه جقتا گذشت و گذشت حدودا یک سال پیش بود عید خونه ی مادر بزرگم بودم ک ی دفه رضوان اومد .جدای فامیلی از سمت خاله ما بازم فامیل بودیم و رفت و امد زیاد بودرضوان با پسر کوچیکش اومده بود نشستن حال و احوال کردیمگفت چقد تغییر کردی بعد خدمت و از شر و ورااز رضوان بگم قد متوسط هیکل متوسط ولی خوشگلخیلی تو کفش بودم اصن دوس داشتم باش رفیق بشم نکردمشم نکردم فقط رفیق بشم ک اگ برو بچ تز اومدن بگم من باش بودم چون تو کف زیاد داشتخلاصه وایسادم درمورد شوهرش حرفیدن ک نیست و نمیادو گفت سر کار بعدم اون کلاسش ب ما نمیخوره ک تنهایی حال میکنه به خنده گفتمنم سریع انتن و دادم بالا گفتم از خنگولیشگفت چرا گفتم والا حیف تو من بودم ک همجا میزاشتمت تنگ دسم کیف کنن ک یهو ننجونم با سینی چایی اومد .حرفمو خوردم ولی خیلی عجیب اونم بحث و پیچوند یچیزی تو مغزم گفت اونم دوس داره بشنوه ای حرفو ولی ن جلو همه ینی پا میخاد بده .و من ب حسم هیچ شکی ندارم چون ثابت ش ه برام ک خیلی طولانی میش و نمیگمهیچ راهی ب ذهنم نمیرسید .ننه جونمم ک نشست پس چ کنمو خیلی ضایع و کودن وار راه حل ایطور اومد تو ذهنم ک الکی گوشیم زنگ خورد گفتم الو سلام بعد چند لحظه پیج من ؟؟؟؟؟پیج منو واس چیت خو برو اینستا ببین و الکی خو باشه بنویس و بلند بلند ای دی اینستامو بدم تا رضوان بفهمه و فالوم کنه ایقد تک سلولیولی بعد قط کردن رضوان گفت گفتی اینستا من اینستام هی ارور میده میگ زبان فارسی نمیش چ کنممنم خو اینستا خودم بضی وقتا ایطور میشد حالیمم نبود گفتم کو ببینم پیجشو اورد و منم الکی تاب خوردم توش تهش گفتم باید اپدیت کنی ولی قبل اینک بهش بدم گوشیو جلو خودش خودمو سرچ کردم و فالو کردم خندید گرفت یهو گفت چقد از خود راضی پیجتو قفل کردی گفتم مزاحم امان از مزاحم خلاصه رفتم تو پیجشو از قصد همه پستاشو لایک کردم تاشب اون لایک کرد فهمیدم انلاین شده سریع رفتم پیامش دادم چرا ایقد دپی گفت کو از کجا میگی و خلاصه چت شروع و لاسیدن و چن شبو دلو زدم ب دریا گفتم چرا انلاینی اقاتون نمیزاره بخوابی یا دوس پسرتنوشت اقامون ک رفت سر کار تا۲۳ روز دیگ بعدم کی نگاه ب ما پیرا میندازه تا این همه خوشگل تو خیابون منم سریع رفتم سراغ اصل مطلب گفتم ینی اگ کسی بت بگ با هم باشین بده .گفت تا کی کی باشه منم گفتم مثلا من استیکر خنده دادو نوشت سر ب سرم نزار برو سراغ همسنو سالاتو دوس دختراتمن:ندارم بخدا سینگل بد بختاون: مگ میش .بعدم خب بمنچه مگ من میخام دوستت بشم ک قسم میخوری حالامن:ینی میشه هخخخخاون : برو یکی میفهمه ابرو جفتمون میرهمگ قراره کسی بفهمه جز منو توگفت جدی جدی باور کردی میخایم باهم دوس شیم ک داری چونه میزنیمنم گفتم چرا نشه مگ اشکال داره مگ داشتنت جرم مگ دوس داشتن سنو سال داره یا فامیلو غریبه داره اقا اصن میخامت گور بابای همهو این جمله کار خودشو کرد نمیخوام طولانی بشو برم سر اصل مطلبمنو رضوان باهم دوس شدیم از عکسای قدی رسید ب تماس تصویری های اخر شب و شوهرش اومد ی هفته نبودش بعد ی هفته اومد بش گفتم پیدات شد پیام نمیدی اقاتون بهتون حال داده مارو یادت رفت ک گفت خاک بر سر اقامون ک فقط یکی دوبار سکس کنه و اونم ن سکس فقط خودشو خالی کنه و تموگفتم ینی ارضات نمیکنهنوشت چرا ولی فقط ارضا نیس ادم دلش عشق میخادگفتم خودم عاشقتم بیا خودم بهت بفهمونم رابطع چیه خلاصه هر جوری بود راضی شد ک یروز برم خونشون ولی دس بهش نزنم فقط پیش هم باشیمروز موعود رسیددوتا پسرش و رد کرده بود خونه ی باباش ک مثلاکاراشو بکنه و شبش بره شب قدر مسجد خونشون دوتا در داشت یکی حیاط یکی پارکیکنگ رفتم تو هر جوری بود خودمو رسوندم ب تنش با اکرا ولی قبول کرد تو بقلم باش و لب و بوسه رو ازش بگیرم .دم دمای تاریکی بود راضیش کرده بودم بیشتر باهم باشیم و حال کنیم گفت باید بره در حیاطو از پشت قفل بزنه و از در پارکینگ بیاد تو چون گوشیشم خاموش کرد ک اگ زنگ زدن صدای بلندگو مسجدو از کجا جور کنیم و اگ اومدن در خونه ببینن نیسهمه کارارو کردو اومد باهم رفتیم اتاق پشتی ک چراغش روشن باش و کسی نبینهدیگ مطمئن بودم باید بکنمشبا بقل و لب و مالیدن سینه ها رسیدیم ب خوردن سینه هاش البته خودم و جر دادم بس خایه مالی کردم تا راضی شدپیرهنو سوتینو داد بالا گفت یالا زود باشمن ایطوری ک نمیش رضوان تو ک داری بمن لطف میکنی درشون بیار بزار ی حال حسابی بکنم دیگگفت وای از دس تو و پیرهنشو دراورد ی سوتین ابی اسمونیکل بدنم هری ریخت برگشت خودم سوتینشو باز کردم خابوندمش رو زمین افتادم ب جون سینه هاش ۷۰ تا ۷۵ بود جوری خوردم ک نزدیک نوک ممه هاش میشدم دادش در میومد و دردش میگرفت ممه میخوردمو ب کونش ور میرفتم ی لحظه ب خودم اومدم دیدم اون داره مث مار تو بقلم میپیچ یجورای داشت با کیرم از رو شلوار خود ارضایی میکرد و ا هو اوهش بلند شده بود سر منو محکم چسبونده بود رو شونش ک بام چشم تو چش نشسریع گفتم رضوان چته یهو ساکت شدو هنوز روش نمیشد نگام کنهدستمو بردم ب سختی از پشت شلوار لیش ب سوراخ کونش رسیدم مقاومت کرد و لی حرف نمیزد گفتم رضوان جونم الان دوتامون نیاز داریم تا اینجاش اومدیم بزار خوب تموم بش .و با یکم زورو مقاومت الکیش شلوار لیشو باز کردم .شرتش پلنگی بود خال خال داشت جفت دستش جلو صورتش بود و منم کار خودمو میکردم .حالا بدنش در اختیارم بود شرتشو خاسم بکشم پایین پاهاشو جم کرد ک مانع بش ولی اونم راضی بود وقتی کسشو دیدم دلم میخاس همشو بکنم تو دهنم خیلی خوب بود تپلی باهمه کسایی ک دیدم فرق داشت کسش پااین نبود بالا و یکم قلمبه سفید تمیزش کرده بود خیس خیس من قبل از اومدن ی ترامادول ۵۰ زده بودم و حالت تهوع داشتم نمیتونستم لیسش بزنم احساس میکردم میزن زیر دلمرفتم پایین و ی بوس زدم رو لبای کسش موهای مشکیش رو صورتش بود دستاشو ب زور از رو صورتش با موهاش رد کردم خوابیدم روشو در گوشش گفتم رضوان جونم اگر ناراحتی یا میبینی دوس نداری باهم کاری کنیم بگو تا همینجاشم برا من کافیه خانومم دلم نمیخاد اذیت بشی چشماش بسته بودسرمو گرفت برد جلو صورتش چشاشو باز کرد گفت من دیوونتم و شروع کردیم ب لب گرفتن سریع پاشدم لباسامو در اوردم و فقط ی شرت موند رفتم بین پاهاش کیرمو در اوردم گزاشتمش در کوسش خوابیدم روش با ی فشار کردمش تو ی اه کشید تعجب میکردم نسبتا تنگ بود ینی جذب کیرم بود شروع ب تلمبه زدن کردم صداش کل اتاق و گرفته بود علیییییییی علیییییی با صدای خمارشاید تقریبا دقیقه میشد میکردم .خسته میشدم عرق کرده بودم کیرمو در اوردم گفتم رضوان بیا روش خوابیدم الان نوبت اون بود حدودا ۵ دقیق شد داشت ابم میومد باز برعکس شدیم چنتا تلمبه .تلمبه هامو عمیق کردم میخورد ب تهش دردش میومد گفتم چته گفت اخرش دیگ درد اداره یواش زیر لب یچیز گفت نفهمیدم گفتم چی ج نداد ابم داشت میومد .خالیش کردم تو و خوابیدم روش .احساس میکردم ابم خیلی زیاد شده بیشترین تایمی بود ک ابم داشت میومد ی دقیقه ای خوابیدیم تو بقل همو و لب میگرفتیم کیرم خودش اروم اروم داشت میخابید و از کسش در اومد یکی از بهترین شبهای زندگیم بود .خوابیدیم کنار هم .گفت میدونی چی گفتم او موقعگفتم ن چی بود خندید مال تو خیلی کلفته .مال شوهرم خیلی درازگفتم خوب ک هردو مزایا رو داری خندیدیم باهم اونشب دیگ پا نشد علی کوچولو ب خاطر قرص ولی میگفت بعد از سکس اولی ک دوران عقد با شوهرش داشته بهترینش این بود .ساعت ده و نیم بود لباسامو پوشیده بودم ولی دلمون نمیخاس از هم جدا شیم.بعد اون کلا ستا دیگ سکس داشتیم و هرکدوم کم کیفیت تر از قبلی و کم کم سرد و سرد .و تموم شد چت میکنیم ولی سکس ن البته سالی ماهی ی پیام .love youنوشته: ای .A.L
3