سلام دوستان این واقعیت که میخام بنویسم مال اسفند همین سال یعنی ۹۹هستش کرمانشاهیه گروه تلگرام داشتم عمومی بود مال فروش طلا و این چیزامن رفتم پروفایلها رو نگاه میکردم که چشمم به یه پروفایلی افتاد و چن تا عکس پسر کوچولو گذاشته بود و یه چند تا عکس ناله و نفرین از زمانه و عکس خودش یعنی یه خانوم که به قول خودش متولد ۶۲بود که میشه 39سالش بودپیام دادم و گفتم چه پسر با مزه ای داری و این حرفا دیدم که شروع کرد درد دل و این کسسشراساعت 5غروب کمی پیام دادیم دیگه جواب نداد تا این روزساعت 3بود که پیام دادم و حالشو گرفتم و کمی گپ زدیمگفتم که میای بیرون ببینمتگفتش اره که میام گفتم بیرون ممکنه کسی ببینمتونبیا بریم خونه دیدم نوشت آخ جون تو خانه من و تو تنهامیخوای چیکارم کنیگفتم بیا یه کاریش میکنیمکمی گپ سکسی زدم گفتم الان با اسنپ میام دنبالتیه دوستی داشتم زنشو طلاق داده بود و تنها زندگی میکردپیشمون همونجا سرساختمان کار میکرددمش گرم کلید خونهشو داد بهممنم رفتم دنبالش تو محله کارمندان قرار گذاشتتقریبا 15دقیقه معطلم کرد ولی اومدیه خانوم سفیدپوست عینکی با قد تقریبا 164 و پالتو زرشکی با ی نیم بوت و ی شلوار جین اومد و سوار شدیمتو راه حرفی نمیزند فقط نگام میکرد میخندیدبردمش دولت آباد و توی یکی از مسکن مهرها رفتیم داخل بعد کلی استرسخیلی چهرهش آرامش داشتزن خوبی بود بنظرملخت شدیم بعد کلی لب گرفتنیه ممه هایی داشت باب خوردن سفید و سفت بودنرنگش سفید سفیدران های چاق و سفیدکسش خیلی ناز بود تپل بود صورتیبردمش تو حس بعد کلی حال گفتم چجوری دوست داری بکنمت ارضا بشیخندید گفت همینجوری بکنی توش آبم میادپاهاشو باز کیرمو کردم تو کصش آخ چه تنگ بود و گرم خیلی حال میداد یه دو سه دقیقه ممه هاشو خوردم وگردنش و تلمبه میزدم تو کصش دیدم آبش اومد خیلی بوسم کرد و حال میکردبعد کونشو کرد بالا و از پشت کصشو میکردم سوراخ کونشو دیدم گشادهگفتم کونتو بکنم گفتش بکنمنم از خدا خواسته تا ته بردمش تو کونش انقد کردمش تا آبم اومدجمع کردیم و برگشتیم اسنپ بود بازمرفت خونهشدیدم ساعت 7پیام داد گفتش عذاب وجدان دارم و من هنوز کامل از شوهرم جدا نشدم و این چرت پرتا و بلاکم کردفقط همون ی بار اون خانوم و دیدم خیلی بهم حال داد واقعا دمش گرم زن خیلی خوبی بودنوشته: ایمان
3