سلام به همه ی دوستان عزیزمیخوام خاطره ی سکس با دوس دخترم رو واستون تعریف کنمامیدوارم خوشتون بیادامیرعلی هستم ۲۵سالمه قدم ۱۸۰ وزنم ۷۸ خونمون ساریِاین خاطره برمیگرده به دو سال پیش که ۲۳سالم بودمن و پروانه از طریق فیسبوک باهم آشنا شدیم یه اکیب داشتیم هرچند ماه یه بار جمع میشدیم پارتی میکردیمولی خب هیچ رابطه ی عاطفی بینمون نبودیه بار که با بچه ها جمع شده بودیم یکی از رفقامون لواسون ویلا داشت رفتیم اونجا پروانه نیومده بود اون موقع زیاد باهام صمیمی نبودیم فقط بعضی وقتا حال و احوالپرسی میکردیم باهمتقریبا چند ماهی از پیام دادنامون گذشته بودپروانه گفت آرش بازم میخواد بچه ها رو جمع کنه دور هم باشیم میای دیگه؟؟ بهش گفتم نمیتونم بیامپروانه م اصرار نکردراستش خواستم موقع ای که منو میبینه سوپرایز شهاز ساری سوار اتوبوس شدم رسیدم تهران با آرش قرار داشتم که بریم ویلاشوناینم بگم بهتون اکیب ما اکثرا از شهرای اطراف بودن بچه های تهران ۱۰۱۵نفر بودن کلامخلص تموم بچه های تهران خیلی با معرفتنخلاصه بگذریم از ماشین آرش پیاده شدم دم ویلا پروانه منو دید شوکه شد با ذوق اومد سمتم دست داد گفت تو که قرار نبود بیای گفتم خواستم غافلگیرت کنمگفت دیدی که شدماون روز اولین بار بود همو میدیدیمتوی مهمونی منو پروانه کلا باهم بودیم باهم میرقصیدیم حرف میزدیم طوری شده بود که دوستای دیگه م میگفتن بسه دیگه ماها رو هم تحویل بگیرین خخخاینو نگفتم واستون که پروانه ۳۴سالشه اون موقع ۳۲سالش بود ولی به جرات میتونم بگم از لحاظ خوشگلی و اندام بیشتر از ۲۰سال بهش نمیخورهمهمونی تموم شد آرش و بچه ها زیاد اسرار کردن که بمون حالا کجا میخوای بریبهشون گفتم باید برگردم حتما کلی کار دارمپروانه گفت خب منم تا ترمینال میام باهات گفتم باشهآرش ما رو رسوند ترمینالیکم توی ترمینال حرف زدیم باهمراستش فکرشو نمیکردم که بخوام با پروانه وارد رابطه ی عاطفی بشم چون دوس نداشتم فکر کنه بی جنبه متوی فیسبوک دیگه پیام نمیدادیم حالا دیگه شماره ی همو داشتیم واتساپ ویدیوکال داشتیم راجب همه چی جز خودمون حرف میزدیمیه گروه چت توی واتساپ داشتیم با بچه هایه روز یکی از بچه ها به اسم کوروش به پروانه حرفای زشتی زده بود نمیدونم مست بود چی بود همه ی بچه ها تعجب کردیمرفتم دایرکت کوروش گفتم داداش جریان چیه گفت دخالت نکنمن هنگ کرده بودم کوروشی که ۵سال باهاش در ارتباط بودم قاطی کرده بود گفتم زشته به پروانه اون حرفا رو زدی و چند تا فحشم به من داد به آرش پیام دادم گفت بابا کوروش کصخل شده به همه بچه های که اومدن دایرکتش راجب پروانه پرسیدن فحش دادهخلاصه لفت دادم از توی گروه پشت سر من پروانه و چند تا بچه های دیگه لفت دادن به آرش گفتم تا کوروش جلوی همون بچه ها از پروانه و من معذرت خواهی نکنه دیگه کاریش ندارمخلاصه همین دخالت من باعث شد پروانه بهم علاقمند شهزنگ میزد گریه میکرد آره کوروش بی دلیل بهم فحش داده چون محلش نزاشتم بدش اومدهمنم آرومش میکردم میگفتم درست میشه بعد یه هفته کوروش اومد توی گروه ما رو ادد کرد و معذرت خواهی کرد بازم رابطمون مثل قبل خوب شدرابطه ی عاطفی منو پروانه دو ماهی ازش میگذشت پروانه ازم خواست برم خونشون(تهران)با مادر پروانه خیلی خیلی صمیمی بودم خیلی منو دوس داشت هیچکسم از رابطه ی ما جز آرش خبر نداشتتوی این مدت راجب سکس حرف زده بودیم ولی راجب اینکه انجامش بدیم نهنزدیک ظهر بود رفتم دوش گرفتم تَر و تمیز کردم خودمو رفتم سمت ترمینالاز ساری تا تهران ۴۵ساعتی راه بود تقریباخونه ی پروانه اینا الهیه بود لوکیشن واسم فرستاد رسیدم دم خونشون با مامانش و خودش روبوسی کردیم رفتم نشسته م روی مبل پذیرایی کردن ازش پرسیدم پدرت کجاس پروانه؟گفت که این موقع ها کلا میره پیش دوستاش چون بازنشسته س طاقتش نمیگیره ته خونه باشهیکی دوساعتی گذشتمادر پروانه گفت بچه ها من میرم وسیله بخرم واسه خونه چیزی لازم داشتین بگین!!حالا منو پروانه جفتمون میدونستیم مامانه خودش میخواد بره دنبال نخود سیاه خخخختعارف الکی کردم که آره خاله خودم میرم!گفت نه عزیزم خسته ای استراحت کنهمین که مادر پروانه رفت منو پروانه سریع همو بغل کردیم لبامون چفت هم شده بودن انگار توی عمرمون لب ندیده بودیم گردنشو لیس میزدم مثل برف سفید بود پروانه گفت دیوونه م کردی بریم روی تختبغلش کردم گفت کمرت نشکنه خخخ گفتم نه سفتِ سفته خخخ پروانه قدش ۱۶۹بود وزنش فکر کنم ۶۵و اینابردمش روی تخت دراز کشیدم روش تند تند لباشو میخوردم اجازه گرفتم سوتینشو باز کردم افتادم به جون ممه هاش ممه هاش انگار نه انگار مال یه آدم ۳۲سالس اون موقع ۳۲سالش بود ممه های خوش فرمی داشت نوکش صورتی بود اینقدر ممه هاشو خوردم سفت شده بودن گفت بسه دیوونه م کردی اومد زیپ شلوارمو باز کرد کیرمو دیدگفت بدبخت شدم دیگه خخخ خجالت میکشید گفت چشماتو ببند تا بخورمش گفتم باشه کیرمو با ولع میخورد منم نگاش میکردم میگفت خیلی بدی نگاه نکن دیگه خخخ خیلی خوب ساک میزد گفتم بسه افتادم روش دوباره لب و ممه هاشو خوردم گفت امیر کصمو بخور گفتم بزار ببینمش شورتشو با سوتینش سِت کرده بودشورتشو درآوردم باورم نمیشد چقدر خوش فرم بود کصش یه فرشته بالای کصش تاتو کرده بود گفتم چقدر قشنگهاول کصشو بوسیدم بعد آروم مالیدمش و لیسش زدم اولین بار بود کص میخوردم شک ندارم هرکی دیگه م جای من بود اون کص قشنگو میخورد سرمو فشار میداد به کصش میگفت تند تر نفساش بیشتر و بیشتر شد ارضا شدکیرمو مالوندم به کصش خواستم بکنم گفت دیوونه دخترم نکنیخخخ گفتم پس چیکار کنم رفت کنار میز لوازم آرایشش کرم آورد گفت بیا داگ استایل وایستاد گفت فقط یواش بکنیگفتم چشمکرمو به انگشت اشارم مالیدم آروم کردم توی کونش اروم آروم دو انگشتی کردم آروم آه میکشید کرم مالیدم به کیرم و با سوراخ کونش تنظیم کردم اروم فشار دادم تو نصف کیرم داخل رفته بود آروم آروم سرعت تلمبه زدنمو بیشتر کردم پروانه دیگه سر و صداش خونه رو پُر کرده بود یه با یه دستم ممه شو گرفتم میمالیدم خیس عرق شده بودیم کیرمو درآوردم گفتم سرپایی دوس دارم خخخ گفت قرصی چیزی خوردی گفتم نه بابا گفت آخه ارضا نمیشی هیچ خیلی عرق کردی گفتم تو منو اینجوری کردی مگه قبل اینکه بکنم عرق میکردم خخخکمرشو خم کرد کیرمو گذاشتم در سوراخش با دوتا دستام ممه هاشو میمالیدم و محکم تلمبه میزدم شاید نزدیک به ۱۵دقیقه تند تلمبه زدم داشتم کم کم ارضا میشدم انگشت اشارمو کردم توی دهنش میخورد انگشتمو توی ابرا بودیم خواستم درش بیارم دلم نیومد تموم آبمو خالی کردم توی کونش رفتیم روی تخت دراز کشیدیم ازش تشکر کردم خودمونو جمع و جور کردیم رفتیم توی پذیرایی پروانه زنگ زد به مامانش گفت کجایی مادرش گفت من آخر شب برمیگردم ساعتای تقریبا ۷*۸شب بود با پروانه پلی استیشن بازی کردیم عمدا میباختم خخخ پلی استیشنو خاموش کرد نگام کرد گفت بهت وابسته شدم از همون روزی که اومدی پارتی منم همینو جوابش دادم با دستاش موی سرم و ریشمو نوازش میکرد اون لحظه یاد آهنگ نوازش ۲تتلو افتادم موزیکو پلی کردم همو بغل کردیم لب میگرفتیم از هم بازم حشری شدیم رفتیم توی اتاق ایندفه پروانه به باباش زنگ زد که یهویی از راه نرسه بدبخت شیم باباش گفت میرم دنبال مامانت از اونطرف میام خونه باباش منو میشناخت کلا کلاس و طرز فکرشونو دوس داشتم جهان سومی نبودناون روز یه بار دیگه م سکس داشتیم و منتها تایمش بیشتر بودبعد اینکه پدر مادرش رسیدن شام خوردیم خیلی خسته بودم هم خستگی توی راه هم سکسی که داشتم ساعتای ۱۲شب بود به پروانه پی م دادم بهم بگو خوابت میاد تا من بخوابم خیلی خستمبهم گفت و رفتم روی تخت پروانه خوابیدم پروانه م پیش خانوادش خوابیدنمیدونم چرا دیگه مثل اون خوابو هیچوقت تجربه نکردماون روز و شب واقعا خاطره انگیز بود واسم فردا غروبش برگشتم ساریپروانه از قبل بهم گفته بود که میخوان همه چیشونو بفروشن برن هلند پیش برادر بزرگ ترشبهم گفت که برو سربازی و تمومش کن که توم بیایمن به خاطر پروانه رفتم سربازی و اون مدت سربازی باهاش در ارتباط بودم یه هفته مرخصی گرفتم توی پارتی تهران بازم دیدمش رفتارش باهام سرد بود وقتی ازش پرسیدم گفت که تو با ملیکا رابطه داشتی گفتم نه کی گفته و فلان و این حرفا گفت شوخی کردم دیوونه آخه ملیکا همش نگات میکنه؟! بهش گفتم من فقط تو رو میخوام خیالت راحت باشهباورم نمیشه چه اتفاقی افتاد که از پروانه خسته شدمرابطه ی عاطفیمون کلا پروندش بسته شد ولی هنوز که هنوزه باهم دوستیم بخاطر من نرفت هلندچند روز پیش باهاش حرف زدم به شوخی گفتم کی بریم هلند پروانه؟گفت خودتو دعوت نکن تو اگه واسم میجنگیدی من واست میمردم بهش گفتم یه فرصت دیگه بهم بده خودمو ثابت کنم گفت باید فکرامو بکنم من بعد کرونا میرمولی حرفاش یک درصدم از ته دلش نبود و مطمئنم سرنوشتمون به هم گره خورده پروانه به شدت عاشقم بود و دوسم داشتبهم میگفت عشقو با تو تجربه کردم و تو وسط راه ولم کردیدوستای عزیزم مطمئنم بازم خاطره های بیشتری میسازیم باهماین خاطره رو خیلی وقت پیش میخواستم بنویسم ولی فرصت نشد اگه غلط املایی داشتم به بزرگی خودتون ببخشیددوستدار شما امیرعلینوشته: امیرعلی
2