سلام من پیمانم و 28 سالمه میخوام یه خاطره از دوران دانشگاه براتون بگم…من دانشجوی پزشکی هستم اون اوایل خیلی برام سخت بود که تمام کتابا ترکیبی از زبان فارسی و انگلیسی بود و من خیلی از این موضوع رنج میبردم بعد از دو ماه ترم اول توی یک موسسه زبان انگلیسی (که البته مختلط هم بود) ثبت نام کردم بعد از سه ترم زبان یه دختری اومد تو کلاسمون که خیلی از نظر بقیه خوشگل نبود ولی برای من خوشگلترین دختر دنیا بود وقتی میدیدمش دوست داشتم هر چی میگه انجام بدم یه مدت با هم دوست شدیم و بیرون میرفتیم. (من اون موقع 20 سالم بود کیرم حدود 16 سانته) دختر قانعی بود دوست ندشتم هیچ وقت بهش خیانت کنم تا اینکه…دوره امتحان final بود و من توکلاس از همه بهتر بودم همه امتحنا رو نمره کامل میگرفتم این امتاحانا یه بخشی داشت که کلمات جدید داشت و بالاترین نمره رو داره من اون رو گذاشته بودم نیم ساعت مونده به امتحان بخونم همونقدر هم کافی بود برام.گذشت تا اینکه ترانه زنگ زد و گفت که با هم بریم. رفتم در خونش و حرکت کردیم تا دم در موسسه که رسیدیم فهمیدم هیچی نخوندم یه لحظه سکته زدم رفتیم سرجلسه و من امتحانو خراب کردمنباید کم میاوردم دوست نداشتم کلاسم ازترانه جدا شه فرداش رفتم موسسه تا با معلم صحبت کنم رفتم تو اتاق داشت برگه تصحیح میکرد دو تا دختر با یه پسر دیگه هم داخل بودن ومنتظر تصحیح شدن برگشون بودن یکی از دخترا جوابشو گرفت و رفت خانم علیزاده ازم پرسید کاری داری گفتم:((بله منتظر میمونم)) کارشو انجام داد وقتی همه رفتن بیرون بهم گفت خب چیشده(خانم عیزاده البته اسمش شمیم هستش ه خانم لاغر اندام و خیلی خوش قیافه بود انگار خدا یه زمان زیادی رو برای طراحی این صورت گذاشته بود و البته چادری واسه همین اندامش خیلی مشخص نبود و تا حالا توجهم روجلب نکرده بود.) خلاصه گفتم راستش امتحان-آره دیدم خراب کردی-بله راستش خواستم ببینم راهی نداره که من برم ترم بعد-آره میتونی یه ترم دیگه بخونی-منظورم اینه که-پیمان تو پسر خوبی هستی ایراد نداره یه ترم دیگه بخون مطمئنم میتونی-بلهپاشدم که برم وقتی داشتم میرفتم دستاشو دیدم که رو دستاش گذاشته بود خیلی قشنگ بودن رفتم سر میز اونم داشت وسایلشو جمع میکرد یه دم عمیق انجام دادم بوش خیلی خوب بود به همه جاش عطر میزددستم رو گذاشتم روی میز آروم آروم دستشو گرفتم و وقتی دستم به دستش برخوردکرد سریع دستشو بوسیدم دستشو کشید عقب و عصبانی نگام کرد سریع رفتم زیر میز و با یه دستم کفشو و با یه دستم مچ پاشو گرفتم شروع کردم به بوسیدن عین دیوانه ها ادامه میدادم چون میدونستم هنوز عصبانیه ه.همین یه راه رو داشتم اینکه انقدر ادامه بدم تا شاید شاید نرم شه. یهو بهم گفت باشه باشه پاشو من ول نمیکردم تا اینکه گفت-اگه ول نکنی در رو باز میکنمول کردم و رفتم عقب نشستم وسرم رو پایینانداختم بعددو دقیقه سکوت راستش سرتونو درد نیارم خیلی حرف زدیم.بعد رفتیم. من ترسیده بودم نمیدونستم میخواد چیکار کنه وقتی از موسسه اومدیم بیرون یکم خیالم راحت تر شد.اسنپ گرفتیم رفتیم کافه و صحبت کردیم قرار شد باهم یه قراری بزاریم من یه روز بیام خونه اون و اون به جاش به من نمره بدهفردا رفتم خونشخیلی گرون نبود ولی شخصی بود و آپارتمانی نبود وقتی رسیدم در رو وا کرد در داخل رو هم وا کرده بود صدای محسن یگانه تو خونه میومد نمیدونم که کدوم آهنگش بود وقتی جلوتر رفتم دیدم تو آشپزخونه داره غذا درست میکنه و از این همه غذا تعجب کردممنو که دید گفت سلام بشین (از این جا ضربان قلبم رو1000 رفت با یه شلوارنخی صورتی و یه تیشرت خاکستری رو به روم ایستاده بودبهش گفتم (خیلی زیباشدین) تشکرکرد پالتوم رو در آورد. حس کردم افتادم تو ظرف عسلمنو برد توپذیرایی و بهمگفت بشین یه چیز برات بیارمبهش گفتم مهون داری ؟گفت چطور؟به غذا ها اشاره کردمگفتش آره یه چند تا از دوستام قراره بیان کارشون دارمنشست بغلم بهم تکیه داد. نرم ترین پوستی بود که تا حالا لمس کرده بودم. حس کردم دارم به یه پارچه ابریشمی دست میزنمسفید و بدون یک تار مو. موهای مشکی بلندش هم هی اینور و اونور مینداختاز رو شلوار دست کشید رو کیرم.شق شده بود-کم طاقتینتونستم جوابشو بدم-آآآآآممم…قراره چی بشه ؟-قراره مال من بشیزنگ در خورد به اف اف نگاه کرد و برگشت گفت برای ماتعجب کردم در رو باز کرد یه خانمی که یکمی هم اضافه وزن داشت(از اینا که خیلی آرایش میکنن)اسمش مریم بود اومد تو بعد اشاره به من کرد و از شمیم پرسید -اینه؟اون شب قرار نبود آسون تموم شهمریم پاهاشو ]ورد رو میز گفت کفشمو درار شمیم وایستاده بود حالا دیگه فهمیده بودم اوضاع از چه قراره رفتم سراغ پاهاش کفششو در آوردم با اون یکی کفشش زد تو صورتم افتادم جفتشون بهم خندیدنترسیده بودم ولی میدونستم هر وقت بخوام میتونم بزنم زیرش و برم بیرون یه چند ساعتی گذشت و دو نفر دیگه هم اومدن سارا و مارال اوناهم خوشگل بودن اونا بهم تجاوز نکردن یه جورایی کارایی که میکردن رو خودمم دوست داشتم و لذت میبردم خیلی خوب بودولی اونا لباس در نمیاوردن ولی من لخت کامل بودم.اونا مانتو هاشونو با تیشرت ها شون در اوردن و بهم گفتن ماساژشون بدم. شروع کردم ماساژ بدنشون خیلی سکسی بود و کیرم یک لحظه هم نمیخوابید فقط این سکسی بودنشون باعث میشد فحش هایی که بهم وسط کار میدادن تا حشری تر بشن رو تحمل کنمچون میدونستم که خیلی حشری ان سوتیناشون رو در اوردنو رفتن واسه شامبرنامشون این بود که من براشون لقمه بکشم و قاشق بزارم دهنشون بهم گفتم هرجا بریزم باید خودم تمیزش کنم از قصد بعضی وقت ها تکون میخوردن تا غذا بریزه رو ممه و شکمشونو مجبورم میکردن بخورمش و لیس بزنم منم از خدام بودشام طول کشید. تموم که شد دراز میکشیدن و یگفتن پاهاشونو بخورم 8 تا پا رو صورتم بود و تا یکی رو میخوردم اون یکی با پاهاش منو میکشیدیک ساعت همینطوری بودیم اونامیخندیدن من پاره شده بودم خیلی خسته بودمبلند شدن سارا و مریم و مارال رفتن طبقه پاییبن شمیم بهم نگاه کردگفتمامیریم ورزش تو برو یکم شام بخور البته بهت پیشنهاد میکنم نخوری چون قراره ازت کار بکشیم اذیت میشی ولی توصیه میکنم اب بخوری.زیاد.خیلی زیاد.رفت پایین من بلند شدم گوشیم رو برداشتمو اروم رفتم پایینداشتن تو حیاط ورزش میکردن ازشون فیلم گرفتم داشتن راجع به من حرف میزدن…میگفتن قراره من رو شکنجه کنن یه دو روزی قرار بود منو نگه دارن فردا صبح میشدم بردشون دیگه لذت من تموم میشد و درد ها قرار بود شروع بشه قرار بود یه مرد هم بیارن به اسم فرهادبرگشتم رفتم تلوزیون رو روشن کردم فایل رو از روگوشی بلوتوث کردم و پلی کردم وقتی اومدن بالا مریمگفت بچه ها من اول دوش میگیرم.پیمان بیا تو حموم منو بشور.پیماااااااااااااناومد تو پذیرایی تلوزیونر و که دید مثل رفیقاش خشکش زدقطع کردم داشتم میرفتم بیرونکه شمیم اومد جلوم گفت بمون حرف میزنیمدر گوشش گفتم برمیگردم ولی نه اینجا میبینیم همدیگه رو در ضمن اون امتحانم درست کن چون حالا حالا ها باهات کار دارم…هم تو هم این دوستاتاون نمره رو درست کردچند ترم هم هست که با اون میافتم و هر دفعه شب قبل جواب هارو بهم میدهراستش نخواستم تلافی کنم چون بالاخره زمین گرده ممکن بود اون دوباره از من آتو بگیره در ضمن من ترانه رو داشتم شاید تا این 8 سال ما فقط دو شب با هم خوابیدیم.ولی لذت علاقه داشتن خیلی میچسبه. البته از احترامی که شمیم تو کلاس بهم میزاره هم نمیشه گذشتنوشته: پیمان