با سلام خدمت تموم دوستان عزیزمیخوام خاطره ی سکس با نامزدم رو واستون بگممن امیرعلی ۲۵سالمه قدم ۱۸۱وزنم ۷۸ ریا نباشه خوشتیپ و خوش چهره م توی یکی از این شهرای ایران کوفتی زندگی میکنمخانوادم به زور تصمیم گرفتن منو ببرن خواستگاریدختره فامیلمون بود من چند باری دیده بودمش به گفته ی دایی و زندایی م دختره که اسمش معصومه بود از قبل از من خوشش اومده بود و عاشقم شده بود چند باری اینو به زندایی م گفته بود یه جورایی خانوادش اونو به من پیشنهاد داده بودنمعصومه دختر خوشگلی بود ۲۴سالش بود یه سال از خودم کوچیک تر با موهای طلایی مادرزاد لاغر اندام بودشب خواستگاری من کُت شلوار خواکستری پوشیده بودم و پیراهن سفیدخانواده ها حرفا رو زدن منم چون راضی نبودم هیچی نگفتم فقط سرمو بعضی وقتا به نشانه ی تایید تکان میدادمچند روزی گذشت به معصومه پیام دادم بیا نامزد نکنیم من کار و بار ندارم وضعیت مالی م افتضاحه معصومه گفت خدا بزرگه من ازت هیچی نمیخوام خودتو میخوام راستش چون راضی نبودم اینو گفتم، هرکاری میکردم هر بهونه ای میاوردم فایده ای نداشت قرار بود پنجشنبه نامزد کنیم و من سه شنبه بهش گفتم بیخیال شیم خاله و مادرم فرستادم با معصومه حلقه خریدن و وسایلایی که لازم بودشبش رفتیم خونه ی معصومه اینا همه فک و فامیلاش بودن یکی دوساعت جشن گرفتیم و مراسم تموم شدمهمونا رفتن معصومه گفت تو بمون بریم خونه ی عمم ایناقبول کردم رفتیم خونه شون شراب و قلیون زدیم دیر وقت بود گفتم من برگردم خانوادم نگران نشن معصومه خیلی اسرار کرد شب بمونم ولی من گفتم حتما باید برگردمچند روزی میشد پیام بازی و تلفن زدنامون زیاد شده بود معصومه هرشب اسرار میکرد بیا خونه ی عمم اینا منم نمیخواستم همین اول راه زیاد خودمونی بشم باهاشون نمیرفتمتا اینکه یه شب گفت تو منو دوس نداری که نمیای احساس کردم دلش میشکنه اگه نرم بهش قول دادم شب از سرکار برگردم میامبرگشتم خونه رفتم یه دوش گرفتم و ترتمیز کردم خودمو راه افتادم سمت خونه ی عمش اینا سر راه چند کیلو میوه گرفتم در خونشون زدم شوهر عمه ی معصومه درو باز کرداینم بگم من بچه بود همیشه خونه ی پدربزرگ معصومه بودم با عمه و شوهر عمه شم رابطه ی خوبی داشتم یه جورایی اونا کمک کردن ما نامزد کنیمیه شب که منو معصومه و عمش و شوهر عمش رفتیم دور دور توی خیابون اینا عمدا منو معصومه رو تنها گذاشتن تا حرفی شیطونی چیزی داریم بکنیمماهم نامردی نکردیم کُلی لب بازی کردیماز اصل مطلب دور نشیمدرو که باز کرد شوهر عمه ش نشستیم ازم پذیرایی کردن یه فیلم عاشقانه واسشون گذاشتم ولی هیچکدومشون اهل فیلم نبودن خخخبعد نیم ساعت قطعش کردیمشوهر عمه ی معصومه که اسمش رضاس گفت بچه ها من میرم بالا بخوابم شمام بیاین خودش و زنش بازم عمدا ما رو تنها گذاشتن و رفتن طبقه ی بالامعصومه که کنار دستم نشسته بود لباشو نزدیک لبام کرد لب بازی کردیم که گفت پاشو ماهم بریم بالا بلندشدم بغلش کردم اینقدر لباشو خوردم دیوونه شده بود بهم گفت بخاطر تو اپلاسیون کردم گفتم کار خیلی خوبی کردی خخخ دستمو گذاشتم روی باسنش میمالیدمش معصومه م خودشو تکون میداد که بیشتر بچسبه بهم یعنی کصش روی کیرم که سیخ شده بود تکون میدادهمون لحظه فهمیدم این خیلی حشریهممه هاشو میمالیدم یهو گفت بخورش لباسشو داد بالا گفتم خب سوتینتم بزار در بیارم گفت نه یکم کشیدش پایین نوک ممه هاش سفت شده بود صورتی بود زبونمو زدم به نوک ممه ش گفت محکم تر بخور بدجوری حشری شده بود خدایی منم دست کمی از اون نداشتماین وسط یه چیزی زد حال بود اونم سایز ممه ش بود فکر کنم ۶۰بودبعد اینکه حسابی لب و ممه شو خوردم گفتم درش بیارم بخوریش گفت نه زوده گفتم پس تو برو بالا منم این بخوابه میام خخخ خندید گفت باشهچون معصومه گفت نه فعلا زوده منم با خودم گفتم پس امشب قرار نیست اتفاق دیگه ای بیفته منم بعد یکی دو دقیقه رفتم بالاعمه ی معصومه که اسمش نیلوفره جای همه رو پهن کرده بود طوری که من و معصومه نیم متر از هم فاصله داشتیم یه لحظه دو میلیون فکر سکسی توی مغزم عبور کرد خخخخودش و رضا هم کنار هم دراز کشیده بودنتوی رختمون یه نیم ساعتی حرف زدیم و نیلوفر برقا رو خاموش کرد گفت امیرعلی و معصومه شما نامزدین و محرم بخوابین توی بغل هم چه اشکالی دارهمعصومه خجالت کشید جلوی رضا منم گفتم نه نمیخوابیم چون ممکنه اتفاقای خوبی نیفته خخخبعد نیم ساعتبه نظرم فقط رضا خواب بود ولی نیلوفر بیدار بودمعصومه دستشو نزدیک دستم کرد دست همو میمالیدیم بهم گفت بیا نزدیکم منم خودمو بهش نزدیک کردم شروع کردیم به لب بازی کیرم راسته راست شده بود معصومه دستمو گرفت گذاشت لای پاش بهم فهموند بمالم براش منم کصشو میمالیدم و لب میگرفتم ازش لباس و سوتینش باز کردم ممه شو با یه دست میمالیدم با دست دیگه م کصشوگفت ممه مو بخور چون به حالتی که خوابیده بودیم سخت بود ممه شو بخورم یکم رفتم پایین تر درست صورتم جلوی سینه ش بود آروم بهش گفتم صدات در نیاد که آبرومون میره گفت باشهنزدیک ده دقیقه ممه شو با حرص میخوردم اونم دست گذاشته بود روی دستم که کصشو میمالیدم اون دستمم گرفت گذاشت روی ممه ی چپش خودش با دستش شروع کرد خودارضایی گفت تند تر بخوریکم خودشو بهم نزدیک تر کرد گفت شلوارتو بده پایینشلوارمو کشیدم پایین کیرمو گرفت گذاشت لای کسش عقب جلو میکرد دستشو طوری گرفته بود که نره داخل بدبخت بشیمدیدم حالش خیلی خرابه کیرمو کشیدم عقب دستشو گذاشت رو کصش محکم میمالید منم ممه شو میخوردم یهو نفساش بیشتر شد فهمیدم ارضا شده بهش گفتم شدی سرشو تکون داد گفت آره گفتم کونتو بهم بچسبون این کارو کرد توی اون نیمه تاریکی کون سفیدش برق میزد یکم کونشو مالیدم انگشت اشاره مو تف زدم آروم کردم توی کونش هیچی نگفت یعنی نمیتونست چیزی بگه چون نیلوفر و رضا شاید دو متر اون طرف تر ما خوابیده بودنانگشتمو عقب جلو میکردم باز با دست دیگه م تف زدم با دوتا انگشت دست چپم دو انگشتی فرو کردم یکم خودشو داد جلوکیرمو تف مالی کردم که بدم داخل کونش مگه میرفت تو این لامصب انگار قرار نبود جا بگیره احساس میکردم الانه که کیرم بشکنهمن کیرم ۱۶سانته ولی کلفتهخیلی تف زدم نزدیک سوراخش بود کیرم که فهمیدم سرش به هزار بدبختی رفت داخل خیلی آروم عقب جلو کردم نزدیک پنج شش سانتی دادم تو آروم آروم تلمبه میزدم نمیزاشت تا ته بکنم توش خب حقم داشت دردش گرفته بود آروم آروم سرعت تلمبه زدنمو بیشتر کردم دیگه جا باز کرده بود دست چپمو گذاشته بودم روی سینه ش تند تند تلمبه میزدم دیگه مطمئنم تا آخرشو کرده بودم توش گردنشو میک میزدم معصومه م خوشش اومده بود شاید نزدیک به ده دقیقه تند تند تلمبه زدم نزدیک بود ارضا شم نه دستمال دور ورم بود نه چیزی اگه میریختم روی پتوم فردا گندش در میومد منم دلم میخواست تموم آبمو بریزم توی کون معصومهنزدیک ارضا شدنم بود سرعت تلمبه زدنمو بیشتر کردم تموم آبمو ریختم توی کونش انگار تموم وجودم از کیرم زد بیرون نزدیک سی سانیه کیرم به همون حالت توی کونش بود زهرا برگشت رو به من گفت خیلی دردم گرفت گفتم ببخش بوسیدمشانتظار داشتم بره پایین دسشویی خودشو بشوره و بیاد بخوابیم ولی نه تنها نرفت لبشو گذاشت روی لبم باز شروع شد منم لباشو میخوردم کیرم بازم آروم آروم بلند شدیه بار دیگه معصومه رو ارضا کردم بازم بهش گفتم کونتو بهم بچسبون گفت نه دیگه درد دارم ولی من حالیم نبود راست کرده بودم ایندفه راحت تر رفت تو شاید بخاطر دفه ی اول بود ولی نیم ساعت تلمبه زدم خبری از ارضا شدنم نبود دیگه بیخیال شدم پیش خودم گفتم گناه داره طفلیبوسیدمش روی پتو که آب منی من از کون زهرا ریخته بود روش با لباس خودش پاک کرد گفت همه جام منی ی شده خخخ گفتم تا تو باشی و نزدیکم نشی خخخ بوسیدیم همو خوابیدیم صبح که از خواب بیدار شدیم نیلوفر تموم ماجرا رو فهمیده بود میخندیداونو رضا رفتن پایین نیلوفر صبحونه رو میخواست آماده کنه من و معصومه موندیم معصومه بهم گفت باید یه صیغه محرمیت بخونیم گفتم من به این چرت و پرتا اعتقاد ندارم پاشو بریم پایین از پشت بغلم کرد گفت هیچوقت ولم نکن گفتم باشهبعد صبحونه رضا منو رسوند مغازه و خودش رفت سرکاریه شب به زهرا گفتم باید نامزدیو به هم بزنیم ازم دلیل خواست منم به دروغ گفتم آره من کسی دیگه توی زندگیمه اینا به زور منو آوردن گفت شب بیا خونه ی نیلوفر حرف بزنیم شب رفتم خونه شون تا خونه ی ما نیم ساعت فاصله داشت رسیدم اونجا رفتم بالا همه بودن پدر مادرش و عمو هاش ولی خبر نداشتن که من چی گفتماونا که رفتن بازم رضا و نیلوفر بخاطر اینکه ما رو تنها بزارن رفتن بیرونمن نشسته بودم معصومه گفت حرفت راست بود گفتم آره ولی بزار بعد حرف بزنیم الان بیا بشین بغلم نشست کنارم و شروع کردیم لب بازی گفتم میخوریش گفت درش بیار تا کیرمو دید حشری شد شلوارشو داد پایین گفت بیا روم رفتم روش کیرمو میمالیدم روی کصش گفت بشین اومد روم کصشو بالا پایین میکرد کیرم درست روی چوچولش بود ممه هاشو میخوردم اینقدر ناز و حشری بالا پایین میکرد ارضا شدم تموم آبم ریخت روی لباس خودم و شلوار و کص معصومه سریع پاکش کرد گفتم حامله نشی خخخگفت مگه میشه گفتم نه بابا اذیتت میکنمشلوارشو کشید بالا منم مرتب کردم خودمو ده دقیقه بعد نیلو و رضا اومدن اون شبم تموم شدالان که دارم این داستانو واستون تموم میکنم با معصومه به هم زدم به مادرش و پدرش گفتم من کسی دیگه ای رو دوست داشتم دختره بدجوری وابستمه وقتی فهمیده نامزد کردم خودکشی کرده شانس آوردم چیزیش نشده گفته عقد کنی خودمو میکشمخانواده ی معصومه قبول کردن گفتن ایشالا خوشبخت شی ولی معصومه گفت من بهت عادت کرده بودم وابستت شدم نباید اینطور تحقیرم میکردیدوستان من برای این کارم دلیل داشتم معصومه گفته بود حتی با یه نفرم دوست نشدم وقتیم ازش پرسیدم پس چطور حرکات سکسیو خوب بلدی و… گفت فیلم سکسی دیدممن باور نکردم به همین دلیلم بیخیال شدم و نامزدیو به هم زدمعشق خوبه که دو طرفه باشه نه یک طرفه من معصومه رو دوس داشتم ولی مطمئن بودم قرار نیست که هیچوقت عاشقش شم چون قبلا عشقو تجربه کرده بودم و کلی خاطره ساخته بودمامیدوارم اگه میخواین روزی ازدواج کنین با عشقتون ازدواج کنین نه کسی که فقط دوسش دارین…!نوشته: امیرعلی
5