سلام دوستانامید وارم حالتون خوب باشهاین اولین باره ک مینوسیم امید وارم ک خوشتون بیادموضوع این داستان در مورد خودم و در رابطه با علاقه پسر ب پسراین داستان من از اونجایی شروع شد ک کم کم علاقم نسبت ب دخترا کلا رفت و من فقط عاشق این بودم با پسرای خوشگل دوس شم البته بگم ک خودمم خیلی خوشگلم ک بقیه میگنمن الان ۱۸ سالمه داستان مال پارسالخب ما ی همسایه ای داشتیم و داریم ک دوسال از من کوچیک تره از همون قدیم اینا همسایه ما بودناین اقا علی رضا ی پسر ب شدت خوشگل طوری ک واقعا همه کلا کحوش میشن با اون چشای یخی و موهای طلاییش…من از حدود ۴ سال پیش این پسر نشست ب دلم و هر از گاهی طوین این مدت بهش فک میکردم ولی خب اون دو سال از من بزرگ تر بود و نمیتونستک برم بهش درخواست دوستی بدمتا رسید ب همین پارسال پیجشو پیدا کردم و شروع کردم مخشو زدمک کلا بعد ی مدتی شد رفیق شدشماینطور بگم از ۲۴ ساعت ب خدا ۱۲ ساعت باهم بودیماز کاوپ بگییییی. تا پارکا…این مدت ک گذشت من انقد دوسش داشتم فقط حرفای عاشقونه بهش میزدم اونم خوشش میومد بیشتر وابسته میشدیمعلی رضا میدونست ک عاشقم از اونطرفم اون منو خ دوس داشتبوس کردنش شده بود کار هر روز منی روز ک تو خونه ما تنها بودیم داشتی بازی میکردیم پی اسگفتم علی رضا گفتم میدونی من عاشقت شدممیخندیددوباره گفتم علی رضا میشه من لب بگیرم ازتگفت ن فلان این حرفاک من اون لحظه باهاش قهر کردم سریه اومد گفت بببخشید و ناراخت نشوولی من دوباره تو خودم بودم ک گفت باشه فقط ی بارمنم ک رو هوا بودم سریع کرفتمش بغل تا نیم ساعت ب خدا ازش لب گرفتم ول کن نبودمک دیگ داغ داغ بودیم تو همون حالت بدنشو مالش میدادمبا کیرش ور میرفتم ک ی دفه دستشو برد سمت کیرم در اورد برام جلق زد. منم سریع شلوارشو در اوردم گفتم پشتی شو. تف زدم ب کیرموااااای شاید باورتون نشه اما این کون ی دونه مو هم نداشت سفییییییدحشرم دو برابر شد کیرمو گذاشتم لای پاش شروع کردم لتمبه زدن ک علی رضا و آه آه میکرد تو همون حالت از لب میگرفتم یا محکم میزدم در کونش کونش قرمز شده بود بعد ی۵ دقه ای آبم اومد ک ریختم لای پاشخودمونو تمیز کردیم ک علی رضا رفت خونشونشب پیام داد ک دیگ ما هیچوقت با هم نمیتونیم باشیمو رفت برا همیشهمن موندم. تا الان ۶ ماه پشیمونیهر روز میبینمشو چ بد ترنوشته: احساس
2