سلام سارا هستم نویسنده داستان عادت پسندیده عیادت از مریضی روز گرم بهاری طبق معمول هوس سکس و شیطنت به سراغم اومده بود ایده های مختلف رو مرور میکردم اما یا حسشون نبود یا اون لحظه ممکن نبود؛ فری زنگ زد به خونه گفت داره میره سفر و ازم خواست برم خونه پدر شوهرم اینا. خوب همین میتونست ی شروع باشه واسه امروز؛ اما وقتی حالش بیشتر شد که بعد تماس با خونه پدر شوهرم فهمیدم مادر شوهر م نیست و پدر فری و داداش مجردش تنهانرفت سراغ لباسام دنبال ی چیز سکسی ه دندون گیر بودم؛ ی لباس ترانس پرنت بلند ی سره پوشیدمبا طرح گل گلی و کاملا ترنس پارنت واقعی؛ زیرش ی ست شرت و سوتین مشکی پوشیدم روشم مانتو و رفتم خونه پدر شوهرم ایناحسابی هیجان داشتم وقتی رسیدم مادر شوهرم نبود رفتم جلو آینه دیدم کاملا رون تپلم و شکمم پیداست با این لباس اما امون ازون لحظه که میرفتم جلوی دیوار شیشه ای تو حال و آفتاب میوفتاد رو لباسم همه کون گندم و همه جونم پیدا میشد؛ پدر شوهرم و برادر شوهرم کف کرده بودن، همش دیدم میزدن خیلی حس خوبی بود؛ فوق العاده و سکسیی حسی میگفت برم شرتمو در بیارم و کص و کون رو بریزم بیرون اما میترسیدم بفهمن کارام تعمدی ه، دلم میخواست اون ادای عروس خنگ سکسی رو ادامه بدم و فکر کنن حالیم نیست؛ این بازی احمق خیلی واسم جالب بود همهشون فکر میکردن از رو خنگیم اینکارا میکنمپدر شوهرم هی ازم تعریف میکرد و گاهی دستش رو میذاشت رو پام و میمالوند منو برادر شوهرم فرشاد هم با چشاش داشت میخورد منو؛ اومد نشست کنارم فرشاد و گفت سارا بریم بالا ازت عکس بندازم و عکسامو ببینی؟ عکاس خوبی بود ضمنا کرم منو هم ارضا میکرد گفتم باشه اما عکس ننداز فقط ببینم عکساتو. میترسیدم عکس هارو بعدا فری ببینه شر بشه. به پدرشوهرم گفتم بابایی شما اینجا باشین ما الان برمیگردیمرفتیم طبقه بالا تو اتاق فرشاد، کلی عکس های خوشگل داشت نشست کنارم کونش به کونم تماس داشت و به هر بهانه ای آرنج ش رو میمالید به ممه هام، فکر میکرد نمیفهمم اما اما من تا پای ارضا شدن میرفتمگفتم خیلی خوشگلن دیگه بریم پایین گفت نه بذار از خودت عکس بندازم گفتم نه ممکنه فری ناراحت بشه من خنگم نمیفهمم چی بد چی خوب اون حساس ه ممکنه همین که اومدم تو اتاقت هم خوب نباشه، گفت نه بابا من که بهش نمیگم بذار چند تا بندازم فقط خودت ببین، گفتم باشهگفت بشین رو صندلی چرم ههمه اتاقش مشکی و سفید بوداولی رو عادی انداختواسه دومی گفت پاتو بنداز رو پاتسومی رو گفت بشین رو دسته صندلیچهارمی رو گفت ی پات رو بذار رو ی دسته اون یکی رو زمین و کمرتو بده به اون یکی دسته صندلی و کلی پروژکتور روشن کرد؛ وای همه جونم پیدا بود سه چهار تا عکس یهو انداخت و گفتم ببینم ببینیم ببینم البته با صدای بچگونهوای وای وایانکار لخت بودم و فقط شرت و سوتین پوشیدمگفتم مرسی بازم با صدای بچگانهبعدشم گفتم بریمگفت سارا بندازیم بازم ؟قول میدم بهت کسی نبینهگفتم بد نباشه فرشاد ؟ گفت نه عزیزممم و بوسم کردگفت بشین رو صندلی دامنتو جمع کن لای پاهاتکردم اون کاروبعدش دیدم عکسو رون های تپلم ریخته بود بیرونتو ژست بعدی گفت پشت کن به من ولی صورتتو برگردون سمت من یعنی کونم بهش باشه وای این دیگه خیلی سکسی بودپشت کردم بهش کونمو دادم سمتش سرمو بردم پایین که قشنگ قمبل بشه برگشتم سمتش گفت لبات رو غنچه کن کردم وقتی بعدش عکس و دیدم حال کردم دودول فرشاد سیخ ه سیخ بودقشنگ میدیدمشگفتم با خودم باید یکاری کنم آبش بیادبه فرشاد گفتم لباس زیرم سیاهه خیلی پیداست وگرنه یکی از عکسارو میذاشتم اینستاگفت اره خوب میشدالانم چاره داره درش بیار که سایه نندازهبا خودم گفتم ای کصکشببین چه دولی سیخ کرده واسه زن داداششگفتم اخه روم نمیشه جلو توگفت لباس داری من نمیبینمگفتم خوب کجا درش بیارم گفت من پشت میکنم بهت منم خودمو زدمو به خریت چون اگه پشتش رو هم میکرد به من باز تو آینه میدید منوپشت کرد بهم منم سریع شرتم درآوردم گفت سوتینتم درار سایه میندازه گفتم باشه اونم درآوردمحالا با ی ترانس پرنت بدون شرت و سوتین جلو بردار شوهرم بودم کون ه پیدا و ممه های ۸۰ پیدامبازم شروع کرد به عکس انداختن همه جوره انداخت و دید زد هی نور مینداخت تو کص و کونم و دید میزد تا اینکه گفت پاهاتو جمع کن تو سینه تخوب شرتم که پام نبود قشنگ میتونست کصمو ببینه باز خودمو زدم به نفهمیدن جمع کردم احساس کردم پایین لباس جلو دیدیش رو گرفته انداختمش زیر کونم اون قسمت لباسمو و کصمو دادم بیرون؛ وای قیافه فرشاد دیدنی بود دیگه عکس نمینداختگفت سارا بازم پشتت رو بکن به منکردم قمبل هم کردمگفت این مرتبه برنگرد و بوس نده سمت دوربینفهمیدم ی نقشه ای دارهبا صدا بچگونه گفتم میخوای چکار بکنیاومد از پشت چسبید بهم کیرش قشنگ لای کونم بودوای عالی بودگفتم فرشاد داری از پس سرم عکس میندازی؟؟؟؟گفت اره عزیزم اره اره اره …و اومدوای آبش اومد رو کونم دل میزد اون دودول کوچولوش خودش رو جمع و جور کردگفتم تموم شد گفت نهی عکس دیگه انداخت و ولو شد رو تختشباز رفتم تو نقش خنگ ه خودم گفتم گمونم خسته ای من میرم پایین اونم گفت اره اجی برو من میام، و البته تا دوساعت بعدش هم نیومد مطمئنم خوابش برده بود.رفتم پایین بدون شرت و سوتینبا همون ترانس پرنت سکسیپدر شوهرم گفت کجایی ساراگفتم خستم باباییدلم ماساژ میخوادگفت چشمشما جون بخواه عزیزم اونایی که داستان شیطونی های یواشکی رو خوندن از داستان منو پدر شوهرم خبر دارن؛ گفت بیا تو اتاقرفتیماونم رو تخت مادر شوهر جاندمر خوابیدم و ماساژم دادرسید به کونمحسابی مالشش داددامنو داد بالا دید شرت پام نیست پشماش ریخته بودی کار عجیبی کرد و بدون حرفی و اعتراضی شروع کرد به لیس زدن کونم البته بیشتر سوراخ کونمبالا و پایینلیس از بالااز پایینسعی میکرد زبونشو بکنه تو کونمگاهی از پایین تر و از کسم لیس میزد تو این دنیا نبودم همزمان با کیرشم ور میرفت احساس کردم ارضا شد ولی باز کسمو تو همون پوزیشن قبلی لیس میزد و علی الخصوص سوراخ کونمو ی نیم ساعتی که لیس زد منم ارضا شدم و سریع بلند شدم و گفتم وای من خوابم برد بود باباجون، خوبی شما ؟؟ گفت اره عزیزمرفتم بیرون فرشادم هنوز بالا بود، رفتم حموم لباسامو عوض کردم تا ساعت ۱۰ که مادر شوهر جنده م برگشتمرسی از همهنوشته: سارا
5